پروردگارا
پروردگار ! آگاهی تو از گاه و بیگاه من و علم تو به آنچه از من پنهان و بر من آشکار است . هراس است و باعث افتخار
هراس از آن که خداوند برزگ و قادر و متعال وقتی هیچ از من و اعمالم نیست که بر تو پیدا نباشد با این همه ناشایستگی و نادانستگی چه کنم
که حتی خجلت و سر فکندگی به فریاد شرمساریم از این اعمال نمی رسد
و هراس از تو و فهر تو بهترین توفیق حالم می شود
و افتخار خداوند که در هر حال و هر حالتی و در هر گاه و بیگاهی چه در ظلمت سیاه شب و چه در روشنایی سپید روز چشمان خداوند همراهیم می کند و امن و امانم می بخشد .
و در حیرت ! ذهن من آدمی که در پیشگاه علم ازلی تو تفاوتی میان پیدا و پنهان نیست و حتی سخنی که به سر و در خلوت گفتن به فاش و آشکار می ماند در نظر تو !
چه می گویم من و چه می گویم من خداوند و چه می گویم کدام سر و کدام پنهان که وقتی همه چیز ، همه چیز بر تو و چشم تو عیان است چه حاجت به بیان
و حالا که این همه بر تو عیان است و همه سر بر تو آشکار !
چه کس امین تر از تو برای بازگو گفتن سر امانم
و خداوند تزدیکتر از …