هشت درس اخلاقی از حضرت آیت الله خامنه ای 2
درس دوم: نيكى به والدين
بناى زندگى بشر بر اين است كه انسانها ملاحظات و رعايتهايى را نسبت به يكديگر داشته باشند بدون اين رعايتها و بدون اينكه شما به عنوان يك انسان ملاحظه انسانهاى ديگر را بكنيد زندگى بشرى پا نخواهد گرفت حيوانات ملاحظه يكديگر را نمى كنند , اگر چه آنها هم طبق غريزه , نوعى از ملاحظات و رعايتها را نسبت به هم دارند , اما ملاحظات و رعايت بشر از روى تعهد است
بعضى از اين ملاحظات از بعضى ديگر مهمترند از جمله آنها حقوق پدر و مادر است شما جوان هستيد و بحمدالله بسيارى از شما و يا همه شما از نعمت وجود پدر و يا مادر و يا هر دو برخورداريد و بجاست كه جمله اى در اين باب نصيحتا به شما عرض كنم شخصى از پيغمبر ( ص ) سؤال كرد طبق روايت :
( ( من ابر ) ) يعنى نسبت به چه كسى خوبى كنم انسان بين افراد بشر دوست دارد , همكار دارد , معاشر دارد از كسى خجالت مى كشد , قدرتمند هست , به چه كسى بايد نيكى كرد ؟
فرمودند : ( ( امك ) ) به مادرت دوباره گفت : ( ( من ابر ) ) يعنى بعد از مادرم چه كسى را ؟ فرمود : ( ( امك ) ) باز هم به مادرت , يعنى فاصله بين حق مادر و ديگر حقوق فاصله زيادى است دفعه سوم پرسيد : ( ( من ابر ) ) بعد از او به چه كسى نيكى كنم , باز فرمود : ( ( امك ) ) باز هم به مادرت , دفعه چهارم پرسيد : ( ( من ابر ) ) فرمود : ( ( اباك ) ) پدرت را با ا ينكه حق پدر , حق بسيار زيادى است ولى تقدم حق مادر و حق پدر اين گونه است كه در اين روايت طبق آنچه كه رسيده پيغمبر فرموده است و من به شما عرض كنم كه رعايت حق والدين علاوه بر آثار الهى و اخروى توفيقاتى را هم در زندگى نصيب انسان مى كند چه توفيقات مادى و چه توفيقات معنوى كه قدر مسلمش توفيقات معنوى است شايد توفيقات مادى هم به انسان بدهد و كاميابى و موفقيت به دست آيد اين يك اثر قهرى و طبيعى است
خاطره اى آموزنده :
بد نيست من مطلبى را از خودم براى شما نقل كنم بنده اگر در زندگى خود در هر زمينه اى توفيقاتى داشته ام وقتى محاسبه مى كنم به نظرم مى رسد كه اين توفيقات بايد از يك كار نيكى كه من نسبت به يكى از والدينم كرده ام باشد مرحوم پدرم در سنين پيرى تقريبا بيست و چند سال قبل از فوتش ( كه مرد 70 ساله اى بود ) به بيمارى آب چشم , كه چشم انسان نابينا مى شود , دچار شد بنده آن وقت در قم بودم تدريجا در نامه هايى كه ايشان براى ما مى نوشت اين روشن شد كه ايشان چشمش درست نمى بيند من به مشهد آمدم و ديدم كه چشم ايشان محتاج دكتر است قدرى به دكتر مراجعه كردم و بعد براى تحصيل به قم برگشتم چون من از قبل ساكن قم بودم باز ايام تعطيل شد و من مجددا به مشهد رفتم و كمى به ايشان رسيدگى كردم و دوباره براى تحصيلات به قم برگشتم معالجه پيشرفتى نمى كرد در سال 43 بود كه من ناچار شدم ايشان را به تهران بياورم چون معالجات در مشهد جواب نمى داد اميدوار بودم كه دكترهاى تهران , چشم ايشان را خوب خواهند كرد به چند دكتر كه مراجعه كردم ما را مأيوس كردند
گفتند : هر دو چشم ايشان معيوب شده و قابل معالجه و قابل اصلاح نيست البته بعد از دو سه سال يك چشم ايشان معالجه شد و تا آخر عمر هم چشمشان مى ديد اما در آن زمان مطلقا نمى ديد و بايد دستشان را مى گرفتيم و راه مى برديم لذا براى من غصه درست شده بود اگر پدر را رها مى كردم و به قم مى آمدم , ايشان مجبور بود گوشه اى در خانه بنشيند و قادر به مطالعه و معاشرت و هيچ كارى نبود و اين براى من خيلى سخت بود , ايشان با من هم يك انس بخصوصى داشت با برادرهاى ديگر اين قدر انس نداشت با من دكتر مى رفت و برايش آسان نبود كه با ديگران به دكتر برود , بنده وقتى نزد ايشان بودم براى شان كتاب مى خواندم و با هم بحث علمى مى كرديم و از اينرو با من مانوس بود برادرهاى ديگر اين فرصت را نداشتند و يا نمى شد به هر حال من احساس كردم كه اگر ايشان را در مشهد تنها رها كنم و خودم برگردم و به قم بروم ايشان به يك موجود معطل و از كار افتاده تبديل مى شود و اين مساله براى ايشان بسيار سخت بود براى من هم خيلى ناگوار بود از طرف ديگر اگر مى خواستم ايشان را همراهى كنم و از قم دست بردارم , اين هم براى من غير قابل تحمل بود , زيرا كه با قم انس گرفته بودم و تصميم گرفته بودم تا آخر عمر در قم بمانم و از قم خارج نشوم اساتيدى كه من در آن زمان داشتم بخصوص بعضى از آنها اصرار داشتند كه من از قم نروم مى گفتند اگر تو در قم بمانى ممكن است كه براى آينده مفيد باشى خود من هم خيلى دلبسته بودم كه در قم بمانم بر سر يك دو راهى گير كرده بودم اين مسأله در اوقاتى بود كه ما براى معالجه ايشان به تهران آمده بوديم روزهاى سختى را من در حال ترديد گذراندم
معامله با خداوند متعال :
يك روز خيلى ناراحت بودم و شديدا در حال ترديد و نگرانى و اضطراب به سر مى بردم البته تصميم من بيشتر بر اين بود كه ايشان را مشهد ببرم و در آنجا بگذارم و به قم برگردم اما چون برايم خيلى سخت و ناگوار بود به سراغ يكى از دوستانم كه در همين چهار راه حسن آباد تهران منزلى داشت رفتم مرد اهل معنا و آدم با معرفتى بود ديدم خيلى دلم تنگ شده , تلفن كردم و گفتم : شما وقت داريد كه من پيش شما بيايم , گفت : بله , عصر تابستانى بود كه من به منزل ايشان رفتم و قضيه را گفتم گفتم كه من خيلى دلم گرفته و ناراحتم و علت ناراحتى من هم همين است و از طرفى نمى توانم پدرم را با اين چشم نابينا تنها بگذارم برايم سخت است از طرفى هم اگر بنا باشد پدرم را همراهى كنم , من دنيا و آخرتم را در قم مى بينم و اگر اهل دنيا هم باشم دنياى من در قم است اگر اهل آخرت هم باشم , آخرت من در قم است دنيا و آخرت من در قم است من بايد از دنيا و آخرتم بگذرم كه با پدرم بروم و در مشهد بمانم يك تأمل مختصرى كرد و گفت : ( ( شما بيا يك كارى بكن و براى خدا از قم دست بكش و برو در مشهد بمان خدا دنيا و آخرت تو را مى تواند از قم به مشهد منتقل كند ) ) من يك تأملى كردم و ديدم عجب حرفى است انسان مى تواند با خدا معامله كند من تصور مى كردم دنيا و آخرت من در قم است اگر در قم مى ماندم , هم به شهر قم علاقه داشتم , هم به حوزه قم علاقه داشتم و هم به آن حجره اى كه در قم داشتم , علاقه داشتم اصلا از قم دل نمى كندم و تصورم اين بود كه دنيا و آخرت من در قم است
ديدم اين حرف خوبى است و براى خاطر خدا پدر را به مشهد مى برم و پهلويش مى مانم خداى متعال هم اگر اراده كرد مى تواند دنيا و آخرت من را از قم به مشهد بياورد تصميم گرفتم , دلم باز شد و ناگهان از اين رو به آن رو شدم يعنى كاملا راحت شدم و همان لحظه تصميم گرفتم و با حال بشاش و آسودگى به منزل آمدم والدين من ديده بودند كه من چند روزى است , ناراحتم , تعجب كردند كه من بشاشم گفتم : بله من تصميم گرفتم كه به مشهد بيايم , آنها هم اول باورشان نمى شد از بس اين تصميم را امر بعيدى مى دانستند كه من از قم دست بكشم به مشهد رفتم و خداى متعال توفيقات زيادى به ما داد به هر حال به دنبال كار و وظيفه خود رفتم اگر بنده در زندگى توفيقى داشتم , اعتقادم اين است كه ناشى از همان برى است كه به پدر بلكه به پدر و مادرم انجام داده ام اين قضيه را گفتم براى اينكه شما توجه بكنيد كه مساله چقدر در پيشگاه پروردگار مهم است
حقوق والدين بعد از مرگ :
اين نيكى مخصوص دوران حياتشان هم نيست بلكه بعد از ممات , هر انسان مى تواند به پدر و مادر خود نيكى كند در روايت هست كه بعضى در زمان حيات پدر و مادر ( ( بار ) ) به والدين اند يعنى به آنها نيكى مى كنند و بعد از فوت آنها عاق والدين مى شوند يعنى پدر و مادر را رها مى كنند و بعضى در زندگى عاق والدين اند , اما بعد از مرگ ( ( بار ) ) به والدين مى شوند و اين قدر استغفار مى كنند و صدقه مى دهند و براى آنها دعا مى كنند كه روح آنها از او راضى مى شود و در حقيقت همان بركات را مى برند شما جوانها بايد توجه كنيد كه وقتى ما مى گوييم پدر و مادر , معنايش اين نيست كه انسان براى خاطر پدر و مادر از حقوق ديگران بگذرد , پدر و مادر حقوقشان بزرگ و در درجه اول است , اما ديگران هم حقوقى دارند همسر انسان حقوقى دارد , فرزندان انسان حقوقى دارند , همسايه انسان حقوقى دارد , برادر و خواهران شان حقوقى دارند , همسايه انسان حقوقى دارد , برادر و خواهرانشان حقوقى دارند دوستان انسان هر كدام حقوقى دارند , انسان عاقل و هوشمند آن كسى است كه اين حقوق را بتواند با يكديگر جمع كند و به همه آنها برسد اميدواريم كه خداوند به شما و به ما و به همه مؤمنين اين توفيق را عنايت كند