نامت که میآید...
08 اردیبهشت 1392
نامت چه آسان بر لبها مینشیند و یادت، چه داغها بر دلها مینشاند. نامت که میآید، ذهنها لحظههای درنگ را میدوند و… میروند به کوچهای گم شده و متروک و تنها انگار میبینند تو را؛ با جامهای رنگین و سرخ فام، از خون و خاک. بازویی کبود ـ که هماره بوسهگاه پدر بود ـ و صورتی…
بُهت نگاه زنی که تو را مادر بود. این همه، نشانِ توست، اما تو مثل اینها نیستی!