زينب(س) ابلاغ پيام عاشورا
به مناسبت ماه صفر ماه ابلاغ پيام شهيدان کربلا سرگذشت بانويي بزرگ و شکوهمندرا پيش چشم مي آوريم که به راستي تکميل کننده نهضت عاشورا و تبيين کننده ماهيت آن نهضت بود، و در عين آن که بار سنگين فراق و اسارت را بر دوش مي کشيد، در همه جا از فرصت استفاده کرد تا پيام و اهداف نهضت عظيم حسين(ع) را براي همه روشن کند، و به افشاگري بر ضد ستمگران بپردازد، و به راستي شاعردر شان او چقدر زيبا گفته:
تا قلم لب بر مرکب مي زند بوسه بر جا پاي زينب مي زند کربلا مي مرد اگر زينب نبود شيعه مي پژمرد اگر زينب نبود اي زبان صدق و تصديق و صفا اولين بيمار چشمت مصطفي عصمت زهرا عزيز مرتضي در تو جاري رستخيز مرتضي عصر عاشورا علم در دست توست کرسي و لوح و قلم در دست توست…
حضرت زينب(س) چون قهرماني وصف ناپذير پس از عصر عاشورا کمر همت بست تا دربرابر انواع طوفان هاي شکننده حوادث، راست قامت باقي مانده، او اين نهال نوپاي عاشورا را پرورش داد، آن را به کوفه و شام و مدينه و هر جاي ديگر که توانست با خود برد، و با هجرت ها و مجاهدات خستگي ناپذيرش به تربيت و رشد آن پرداخت.
بنابراين نهضت عاشورا ثمره مجاهدات امام حسين(ع) بود، و زينب پرورش دهنده اين نهال، از اين جهت که آن را بسيار عالي پرورانيد، و بسيار جالب پيام هاي آن را به جهانيان ابلاغ فرمود:
شايد بر همين اساس بود که پيامبر(ص) ويژگي هاي زينب(س) را هم چون خديجه کبري(س) خواند، در آن هنگام که خبر ولادت حضرت زينب(س) را به پيامبر(ص)دادند، آن حضرت فرمود:
«نوزاد را نزدم بياوريد»، وقتي که زينب(س) را به نزد او بردند، فرمود:
«به حاضران و غايبان وصيت و سفارش مي کنم که احترام اين دختر را پاس دارند،همانااين دختر شبيه حضرت خديجه(س) است.» در اين تشبيه اسراري عميق نهفته است، و بيان کننده آن است که همان گونه که وجود ربرکت حضرت خديجه(س) براي پيشرفت اسلام داراي آثار بسيار مبارک و کارساز بود، و هم چون مادري، اسلام راپرورش داد و همه امکانات خود را براي پيشرفت اسلام با کمال ايثار نثار کرد.
زينب(س) نيز اين گونه به جا پاي جده اش خديجه(س) پا نهاد، و از اسلام حمايت کرد، و نهضت عاشورا را که حادثه اي عظيم براي نجات اسلام از دستبرد ناپاکان بود، پروراند و همه امکاناتش را در اين راه نثار نمود.
زينب(س) شخصيتي است که پيامبر(ص) صبر کرد که نامگذاري او از جانب خداوندبزرگ صورت گيرد، جبرئيل نزد پيامبر(ص) آمد و عرض کرد: «خداوند به تو سلام مي رساند و مي فرمايد: «نام اين دختر را زينب بگذار، چرا که اين نام را درلوح محفوظ نوشته ايم.» واژه «زينب » از دو کلمه زين و اب، ترکيب يافته که به معناي زينت پدر است، اين نام براي حضرت زينب(س) نشان دهنده آن است که روش و منش او، مايه زينت و سرافرازي پدرش حضرت علي(ع) خواهد بود، در اين مقايسه زيبا نيز به عظمت زينب(س) پي مي بريم، چرا که وجود پربرکت حضرت علي(ع) يعني يگانه حامي پيامبر(ص)، نخستين ايمان آورنده به اسلام و بزرگ ترين فداکار دين اسلام، در حدي که گفتند: اسلام در آغاز به اخلاق پيامبر(ص) و شمشير علي(ع) واموال انفاق شده خديجه(س) پيشرفت نمود، بنابراين زينب(س) به قدري به حضرت علي(ع) نزديک بود، که راهکارهاي زندگي اش، روش و منش اميرمومنان علي(ع) رامي آراست، و موجب سرافرازي و سربلندي علي(ع) بود.
عرفان زينب(س) در خردسالي
به گفته روان شناسان: «سه اصل در تکوين و تکامل شخصيت انسان، نقش اساسي دارد:
1 وراثت
2 تربيت
3 محيط.»
اين سه اصل به طور صحيح و کامل در پيدايش شخصيت زينب(س) تاثير داشت، همه ارزش ها را از پدرو مادرش علي(ع) و فاطمه(س) به ارث برد، تحت نظر مستقيم اين پدر و مادر نمونه پرورش يافت و در محيطي رشد کرد که کانون فضايل و صفا و صميميت بود; درمدينه، در ميان خاندان ممتاز نبوت و شيفتگان مخلص اين خاندان، بر همين اساس انوار درخشان انسانيت و ارزش هاي والاي اسلامي و انساني در وجود او شکوفا وبارور شد. بدين سبب، از همان خردسالي، به اصطلاح در يک شب، ره صد ساله راپيمود از اين رو روايت شده، روزي حضرت علي(ع) زينب را که در آن هنگام کودک خردسال بود در آغوش گرفت، در ضمن نوازش به زينب(س) فرمود: «بگو: دو»
زينب(س) سکوت کرد. علي(ع) فرمود:
دخترم چرا ساکت هستي؟ صحبت کن بگو:
«دو»، زينب(س) با شيرين زباني ويژه اي عرض کرد: «پدر عزيزم! زباني که به گفتن «يک » حرکت و عادت نموده، چگونه کلمه دو بگويد؟» (منظور زينب(س)يکتايي خدا بود که تمام ذرات وجودش به توحيد الهي گواهي مي داد.) حضرت علي(ع)
در پاسخ معني دار زينب(س) خرسند شد، او را به سينه اش چسبانيد و پيشاني اش رابوسيد.
بار ديگر زينب(س) سوالي مطرح کرد ، از پدر بزرگوارش پرسيد: «پدرجان! آيا فرزندانت را دوست داري؟» علي(ع) فرمود:
آري، البته! چگونه شما را دوست نداشته باشم، با اين که ميوه دل من هستيد؟»
زينب(س) (که متوجه توحيد افعالي خداوند بود) عرض کرد: پدر عزيزم! در دل دودوست جمع نمي شود، دوستي خالص براي خدا است، لطف و مهرباني براي ما است.»
اين بيان شيوا و پرمحتواي زينب(س) سخن حضرت علي(ع) را توضيح داد، که دوستي ظاهري همان مهرباني است، و دوستي حقيقي بايد منحصر به خداي يکتا و بي همتاباشد. حضرت علي(ع) با طرح اين گونه سوال ها، مقام ملکوتي زينب(س) را به ديگران معرفي مي کرد.
آري بانويي که در کنار پنج تن آل عبا عليهم السلام رشد کرده، چرا چنين نباشد؟ !
روزي ميهماني به خانه اميرمومنان علي(ع) آمد،غذا در خانه نبود، حضرت علي(ع) از فاطمه(س) پرسيد: «آيا غذايي در خانه يافت مي شود؟» فاطمه(س) پاسخ داد: در خانه جز يک عدد نان نيست که آن را هم براي دخترم زينب(س) ذخيره کرده ام (زينب(س) در اين هنگام حدود پنج سال داشت)زينب(س) بيدار بود، سخن مادر را شنيد و گفت: «نان مرا به ميهمان بدهيد، من صبر خواهم کرد.» آري از کودکي، آثار عظمت، صلابت و شکوه از چهره زينب(س)ديده مي شد، و همه چيز نشان مي داد که او در آينده بانويي بسيار ارجمند خواهدشد، به طوري که وجود با برکتش تجلي گاه جلوه هاي الهي خواهد گرديد.
زينب (س) در آيينه عاشورا
در پيدايش و تکميل نهضت و فرهنگ عاشورا، حضرت زينب(س) شريک امام حسين(ع) بود، که در مجموع مي توان فت حضور و شرکتش در اين نهضت عظيم، پس از امام حسين(ع) از همه بيش تر بود.
او از مدينه تا مکه و از آن جا تا سرزمين کربلا، و در ماجراي عاشورا، يار وياور مخلص و پشتوانه نيرومند امام حسين(ع) بود، تا آن جا که دو نوجوانش محمدو عون(ع) را در روز عاشورا فداي نهضت امام حسين(ع) کرد،
وقتي امام حسين(ع)پيکر به خون تپيده اين دو جوان را از ميدان به کنار خيمه آورد، زينب(س) ازخيمه بيرون نيامد، مبادا رنج امام حسين(ع) با ديدن زينب(س) افزون شود، ولي در مورد حضرت علي اکبر(ع) از خيمه بيرون دويد و به استقبال جنازه پاره پاره او شتافت، و با برادرش همنوا گرديد، و مطابق پاره اي از روايات، زينب(س) براي تسلي خاطر امام حسين(ع) زودتر به بالين علي اکبر(ع) رفت، هنگامي که امام حسين(ع) به قتل گاه رسيد، نخست نگاهش به زينب(س) افتاد، و اين تدبير، درفرونشاندن شدت ناراحتي امام حسين(ع) نقش به سزايي داشت.
زينب(س) پس از عاشورا سه موضوع حساس را بر عهده گرفت و به خوبي آن را اجراکرد:
1 سرپرستي از بازماندگان شهيدان;
2 حمايت و نگهباني از امام وقت، حضرت امام سجاد(ع);
3 ابلاغ پيام شهيدان به مردم.
خطبه هاي او در کوفه، در مجلس ابن زياد، و خطبه غراي او در شام در مجلس يزيد،و گفتار آتشين و عميق او در هر کوي و برزن آن چنان جامع و قاطع بود که هم چون صاعقه اي خرمن هستي ستمگران را مي سوزاند و تار و پود زندگي پوشالي آن ها را ازهم مي گسست، و بسان نوري درخشان بود که فرهنگ عاشورا را نشان مي داد، و مردم را به سوي اهداف و ارزش هاي حاکم بر عاشورا جذب مي کرد.
او در روز يازدهم محرم وقتي که کنار بدن پاره پاره برادرش امام حسين(ع) آمد،آن بدن را با دستهايش اندکي بلند نمود و عرض کرد: «الهي تقبل منا هذاالقربان; خدايا اين قرباني را از ما بپذير.»
و در روايتي ديگر آمده، عرض کرد: «اللهم تقبل منا هذا قليل القربان; خدايا! اين قرباني اندک از مابپذير.»
اين تعبير نشان دهنده نهايت فروتني و سپاسگزاري حضرت زينب(س) درپيشگاه خدا است، و در عين حال تيري هم چون شهاب ثاقب بر قلب دشمن است که هان اي دشمنان سنگ دل هرگز نپنداريد که ما خوار شده ايم، بلکه ما سرافراز هستيم،چرا که براي خدا قرباني داده ايم.
بر همين اساس، در مجلس ابن زياد هنگامي که او از روي شماتت به زينب(س) گفت:
«ديدي که خداوند با برادر و خاندانت چه کرد؟» زينب(س) در پاسخ فرمود: «مارايت الا جميلا…; جز خوبي چيزي نديدم،
اينان افرادي بودند که خداوند مقام ارجمند شهادت را سرنوشتشان ساخت، از اين رو داوطلبانه به آرامگاه هاي خودشتافتند، و به زودي خداوند بين آنان و تو جمع کند، تا تو را به محاکمه بکشند، اکنون بنگر در آن محاکمه چه کسي پيروز و چه کسي شکست خورده و درمانده است؟ مادرت به عزايت بنشيند، اي پسر مرجانه.»
بخش هايي از خطبه حضرت زينب(س) در کوفه
حضرت زينب(س) در کوفه دو خطبه خواند، حذيم بن شريک اسدي مي گويد: «به زينب(س) نگاه کردم، سوگند به خدا تا آن روز بانوي پوشيده ونجيبي را همانند او نديده بودم که آن چنان شيوا، قاطع و شيرين سخن بگويد،گويي سخنانش از زبان حضرت علي(ع) فرو مي باريد، به مردم اشاره کرد که ساکت باشيد، با اين اشاره نفس ها در سينه ها حبس شد، زنگ هايي که در گردن اسب ها واسترها بود از حرکت باز ايستاد، آن گاه خطبه را با حمد و سپاس خدا و درود به پيامبر(ص) و خاندانش شروع کرد.»
آن چنان خطبه زينب(س) مردم را تحت تاثيرقرار داد که صداي گريه و شيون آنها بلند شد، آنها در ماتم عميق فرو رفتند،حيران و بهت زده، اظهار پشيماني مي کردند که چرا به ياري امام حسين(ع)نشتافته اند.
در بخشي از اين خطبه چنين مي خوانيم: «يا اهل الختل والغدر والخذل اتبکون؟… انما مثلکم کمثل التي نقضت غزلها من بعد قوه انکاثا; اي نيرنگ بازان و بي وفايان و پراکندگان! آيا به حال ما گريه مي کنيد؟… مثل شمامثل آن زني است که به شدت رشته هاي خود را پس از تابيدن باز مي کرد، شما نيزعهد شکني کرديد.»
و در فراز ديگر فرمود: «ويلکم يا اهل الکوفه اتدرون اي کبد لرسول الله فريتم، و اي کريمه له ابرزتم…؟; اي مردم کوفه! واي بر شما،آيا مي دانيد که چه جگري از رسول خدا(ص) را بريديد؟ و چه افراد پوشيده ازحجاب را از حرمش بيرون کشيديد؟ و چه خوني را از او ريختيد؟ و چه احترامي رااز او هتک کرديد؟…. آيا براي شما شگفت آور است که آسمان براي اين ماجرا خون ببارد؟ همانا شکنجه و عذاب جهان آخرت ننگين تر خواهد بود، و کسي شما را ياري نکند، و به مهلتي که به شما داده شده است بهره مند نخواهيد شد…»
زينب(س) در قسمت آخر خطبه، براي مصائب جان سوز برادرش حسين(ع) اشعاري خواند و گريه کرد، در اين حال به قدري منقلب شد و پراحساس مي گريست و سخن مي گفت که امام سجاد(ع) او را اين چنين تسلي خاطر داد: «… و نت بحمدالله عالمه غيرمعلمه، فهمه غير مفهمه… ; تو به حمدالله دانشمند بدون استاد، و داناي خودساخته هستي، بدان و تحمل داشته باش که گريه و ناله، رفتگان را بازنمي گرداند.» حضرت زينب(س) به سخن امام سجاد احترام کرد و سکوت نمود.
گوشه هايي از خطبه زينب(س) در برابر يزيد
در مجلس يزيد، همه چيز در ظاهر به نفع يزيد بود، اما آن هنگام که زينب(س) خطبه خواند به راستي همه چيز رادگرگون کرد، و شام يزيدي را به شام غريبان تبديل نمود، و هم چون صاعقه سوزان و رگبار شديد سرزنش بر همه زندگي ننگين يزيد بود در اين جا نظر شما را به چند بخش از آن خطبه جلب مي کنم:
«و کيف يرتجي مراقبه ابن من لفظ فوه اکباد الازکياء، و نبت لحمه من دماءالشهداء; به راستي چگونه توقع و اميد دل سوزي از پسر آن کسي باشد که دهانش جگر پاکان را جويد و بيرون انداخت و گوشتش از خون شهيدان روييد.»
يزيد قبل از اين خطبه افتخار کرده بود که از فرزندان خندف است، که با سيزده واسطه به او مي رسيد، و خندف در عصر خود به عنوان بانوي خيرانديش معروف بود،
زينب(س) در اين مورد با يزيد مقابله به مثل کرد گويي به او فرمود: به جده سيزدهم خودمناز، بلکه به جده نزديک خود «هند» مادر معاويه را بنگر که در جنگ احد جگرحضرت حمزه را درآورد و به دهان کشيد و به خون آشامي معروف بود، چرا راه دورمي روي؟!
«فوالله ما فريت الا جلدک، و لا جزرت الا لحمک…; سوگند به خدا جزپوست خود را ندريدي، و جز گوشت خود را نبريدي، و قطعا با همين باري که ازريختن خون خاندان رسالت، و هتک حرمت آنان بر دوش داري، نزد رسول خدا(ص) واردمي گردي، در آن هنگام که خداوند همه را جمع مي کند، و حق آنان را بازمي گيرد.»
«حسبک بالله حاکما، و بمحمد خصيما، و بجبرئيل ظهيرا، و سيعلم من سول لک و مکنک رکاب المسلمين، بئس للظالمين بدلا; و همين عذاب تو را بس که دردادگاه خدا، خداوند حاکم و داور است، و محمد(ص) از جانب ما مدعي ما است، وجبرئيل پشتيبان ما مي باشد، و به همين زودي آن کس که تو را فريب داد و برگرده مردم سوار کرد (يعني معاويه) خواهد فهميد که براي ستمگران عوض بدي خواهد بود.»
«و لئن جرت علي الدواهي مخاطبتک، اني لاستصغر قدرک; اگرچه حوادث روزگار مرا به سخن گفتن با تو کشانده، ولي ارزش تو از نظر من ناچيزاست.»
«الا فالعجب کل العجب بقتل حزب الله النجباء بحزب الشيطان الطلقاء;آگاه باش که مايه تعجب و بسي شگفتي است که افراد باشخصيت از حزب خدا، در جنگ با افراد حزب شيطاني که بردگان آزاد شده هستند کشته مي شوند.»
«فکد کيدک،واسع سعيک، و ناصب جهدک، فوالله لاتمحوا ذکرنا و لاتميت وحينا، و لاتدرک امدنا…; هر نيرنگي خواهي بزن، و هر اقدامي که تواني بکن، و از هر کوششي دريغ منما، که سوگند به خدا نه مي تواني نام ما را محو کني، و نه مي تواني وحي ما را خاموش کني و به منتهاي مقام ما برسي، و هرگز نتواني ننگ اين ستم را ازخود بزدايي، راي تو سست، و شماره ايام دولتت اندک است، و جمعيت تو متلاشي وپراکنده شود، تا آن روز (قيامت) فرا رسد که منادي حق فرياد زند; آگاه باشيدلعنت خدا بر ستمگران باد.»
خطبه حضرت زينب(س) به طور کلي مجلس يزيد، بلکه وضع شام را تغيير داد، و همه چيز را دگرگون ساخت، منطق قوي و نفس قدسي فوق العاده زينب(س) باعث شد که آن چنان رعب و وحشت در يزيد و يزيديان ايجادگرديد که يزيد نتوانست شعله سخن را در ذهن زينب(س) خاموش سازد، چرا که مي ديدمجلس و مجلسيان در چنبره کلام آتشين حضرت زينب(س) قرار گرفته است. از آن پس،سياست ظاهري يزيد عوض شد، او در ظاهر اظهار پشيماني مي کرد، و گناه را به گردن ابن زياد مي انداخت. يزيد دستور داد تا با نرمش و اخلاق نيک با اهل بيت امام حسين(ع) رفتار شود، و آنها را محترمانه به مدينه باز گردانند، وهودج هاي شترها را با پارچه هاي پرزرق و برق آراسته کنند، زينب(س) که ازهوشياري و قاطعيت و تدبير بالايي برخوردار بود، دريافت که يزيد مي خواهد بااين گونه ظاهرسازي، خون شهيدان را لوث کند، بي درنگ با قاطعيت فرمود:
«هودج ها را سياه پوش کنيد تا مردم بدانند که ما در سوگ شهادت فرزند زهرا(س)به سر مي بريم.» اين سخن شور و هيجان شديدي در مردم ايجاد کرد.