دل نوشته ای برای اما م رضا علیه السلام
مولاي من! تو را امام غريب مينامند، ميدانم بد ميزباني بودند و در مهماننوازي وفا نكردند.
مولاي من! بعد از گذشت روزگار، حال تو ميزبان ما هستي؛ تو ميزبان گريهها و نيازها؛ غمها و دلتنگيهاي ما هستي
تو كه غريبي را احساس كردهاي! حال غريبهها به آستان كرم تو چشم دوختهاند و به دستان پر مهرت توسل كردهاند.
مولاي من! ميخواهم از زائراني بگويم كه جاده به جاده و شهر به شهر گذشتهاند تا نفسي مهمان شوند و از مي عشق تو بنوشند.
مولاي من! ميخواهم از سنگفرش آستان مقدّست بگويم كه سجدهگاه قدوم مهمانانت شده است؛ از كبوتران عاشقي كه گرداگرد حرم پاك تو ميچرخند و تو را طواف ميكنند؛ از نسيم بگويم كه بيرق گنبدت را بوسهاران ميكند و عطر دلرباي تو و اشك تمناي زائرانت را به اوج افلاك ميبرد.
مولاي من! ميخواهم از آسمان بگويم كه هر روز نه، هر ساعت نه، هر لحظه و ثانيه از تو جان ميگيرد و در پيشگاه شكوه تو جان ميدهد.
اي آفتاب مهرباني! ميخواهم از خورشيد بگويم كه هر طلوع با انوار خود به پنجره فولاد تو چنگ ميزند و از ضريح تو نور ميگيرد.
اي حجت خدا! خوش به حال جاده كه از قدوم زائرانت بغض تنهايي خود را ميشكند و خاك پايشان را به سينه زخمآلود خود ميزند كه عمري است از طواف تو جا مانده است.
خوش به حال رواقها، درها و ديوارهايي كه از نفس مهمانانت پَِر ميگيرند و به ضريح پاك تو ميرسند.خوش به حال منارهها وكاشيها ! ا
حال در آستانه سالروز طلوع جاودانه تو اي شمسالشموس، از راه دور به ميعادگاه عاشقي تو چشم دوختهايم تا از جام كرامتت جرعهاي بنوشيم.
ما را بينصيب مگردان!