الهی چرا نفهمیدیم که فاطمه با «ولی» سوخت؟
فاطمه،فاطمه است که چون ذیل اشراق علی «فریادگر مظلومیت مقتدر تاریخی ولی» بود در زمانی که توافقنامه ی غربت علی در سقیفه ی سرد و بی روح امضاء شد! توافقی که ولی را به علی نمی دادند!و سال ها گذشت راضی به ولی بودن یزید شدند!!! توافقی که چرخ عدالت با کرامت علی را برنتابید و به وعده چرخ سازندگی اموی راضی شد! علی با غربت یگانگی دارد!با چاه هم یگانگی دارد ولی نه برای ابد و نه برای مقطع عصر ولی!توافقی که ولی را به غربت برد،توافقی سقیفه ای ست!!!
مالک و عمار را توافق تحمیلی به مسلخ برد! عمار اگر سوخت چه دید؟آیا جز توافق تحمیلی سکولارهای مسلمان نما؟سکولارهایی که ولی را به علی ندادند حاضر بودن پای حجاج بن یوسف سقفی را بوسه زنند!!!خیانت از این دردناک تر؟!!
مالک اگر مالک شد به یُمن علی مالک شد حتی فراتر از عمار!!! فراتر زمانه ی خود!!!مالک و عمار «عدالت در گرداب» را با چشم تیزبین مومنیت خود به ولی ادراک کردند و نه همچون مسلمان نمایی چون ابوموسی اشعری که خیانت از آستینش به اسلام نبوی و خدمتی کبیر به اسلام اموی کرد!!!اصلا اگر مالک توافق نامه ژنو را می دید به یاد «چاه ولی» می افتاد!
فاطمه را باز بگویم رهبر مالک ها و عمارها…رهبر عشاق علی را مثال زدن از هرچیزی سهمگین تر است…فاطمه فرمانده ای فریادهای بیدار حزب الله است…فاطمه آموخت که زمانی که ولی در اغماء برده اند فاطمه باید فریاد کشد…فاطمه پیمایان باید فتح الفتوح نمایند توافق با ولی را نه نه نه فدای شدن برای علی را!
سلام بر تو بانویی که نامش تا همیشه بر تارک تاریخ می درخشد
سلام بر تو ای صدیقه شهیده ، پاره تن رسول خدا
سلام بر تو ای خلاصه جمال خداوند
سلام بر تو که ملائک ، هنوز ذکرشان را با نام تو متبرک می کنند .
سلام بر تو ای مادر آب ها
سلام بر تو که رودخانه های جهان ، راه دریا را با سر انگشت های هدایت تو پیدا می کنند
سلام بر تو که چشمه ها ، نام زلال تو را آواز می خوانند
سلام بر تو که گلها ، شکفتن را از تو آموخته اند و پرستوها پرواز را
سلام بر تو که تمام خاک ، از شرق تا غرب بارگاه توست
سلام بر تو که آفتاب را در دوازده آینه به وسعت آسمان تکثیر کردی
سلام بر تو که نام خدا را با دوازده قلم بر لوح خاک نوشتی
سلام بر تو که دوازده رود بی کران را تا کرانه ابدیت روانه کردی
سلام بر تو ، دختری که مادر پدر شد
سلام بر تو ، بانویی که در حمایت از مردترین ، مرد تاریخ ، شهادت را مردانه به جان خرید .
سلام بر تو ، مادری که قهرمان کربلا را دامان مهرش پرورش داد
و سلام بر تو بانویی که نامش تا همیشه بر تارک تاریخ می درخشد …
نمیدانم کجایی،
نمیدانم کجایی، اما هر روز برایت گل میچینم.
اگر بودی، مردانگیها، بوی تعفن نمیگرفت و دستهای سیاه تفرقه، کشورهای مسلمان نشین را نمی بلعید. ما در تنهایی خویش، غرق میشویم و آوازهای ابوجهل ها را صیقل میدهیم. ما از تو دور افتادیم.
هنوز بوی در نیمسوخته را از کوچه های تنگ مدینه میشنویم؛ از پشت صفحات غبارگرفته تاریخ.
هنوز کلمات و آیینهای زندگی تو زنده اند. اگر سیره تو فراگیر شود، دوباره عطر امامت، مشام روزهای تنها مانده ما را خواهد آکند.
کاش به ما یادآوری میکردی شیوه پیروان حقیقی را! کاش ما از این خواب زمستانی برخیزیم!
آموزگار نور در برابر ظلمت
سلام خدا بر او که نامش یادآور شکیبایی و استقامت و راهش
مسیر عشق و ایمان است.
او که در پایداری و شکست ناپذیری اسطوره تاریخ و در طاعت و
ولایت پذیری اسوه زمان است.
او آموزگار نور در برابر ظلمت، معرفت در برابر جهالت، عزت در برابر
ذلت و ایمان در برابر پوچی است.
او که در پاسخی کوبنده در وصف مصیبت ها و صحرای کربلا جز
به “ما رأیت الّا جمیلا" نگفت، و زیبایی ایمان و اسرار عشق را
به رخ همه عالمیان کشید.
او عقیله بنی هاشم، زینت پدر، دُردانه حیدر،
ودیعه فاطمه(سلام الله علیها)، زینب کبری (سلام الله علیها) است.
غنچه قلب زینب (سلام الله علیها)هر روز با دیدن برادر می شکفت،
و این نگاه برادر بود که هر روز، گل وجودش را آبیاری می کرد.
خدایا پس از شهادت برادر، بر قلب زینب چه گذشت!
به دنیا آمده بود تا صبر را شرمنده کند، آمده بود تا عشق را مبهوت
لحظه های زلالش کند.
آمده بود تا صدق و وفا را به جهانیان بیاموزد و متانت و وقار
را به نمایش گذارد.
آمده بود تا رسالت خود را به انجام برساند.
مونس و یار برادر، سالار قافله حسینی و غم خوار اسیران باشد.
آمده بود تا فریاد بلند مظلومان باشد، فریادی که پژواک آن هنوز هم
از ورای تاریخ به گوش شنوای دل های حق جویان می رسد.
ظلم همواره هست، اما او چون قامتی ایستاده و پشتوانه دلهای
شکسته در برابر ظلم و ظالم و مدافعی برای حق بود.
چرا که او پرورش یافته خاندان ولایت و خانه رفیع امامت بود.
فصاحت و بلاغت را از پدر، عصمت و نجابت را از مادر، حلم و
شکیبایی را از برادر، و قوت قلب و مظلومیت عینِ ایستادگی
را از حضرت سیدالشهدا (علیه السلام)آموخته بود.
خطبه اش آن هنگام که سر برادر بر نیزه ها گل کرده،
و دشت کربلا از لاله های خونین پر پر شده سرخ گشته بود،
با نغمه ها و واژه های قرآنی،لرزه بر دل یزید و یزیدیان انداخت؛
و اگر آن نطق آتشین او در کاخ یزیدیان نبود، داستان جانسوز
آن ظهر عطشناک در کوچه های تاریخ به دست فراموشی
سپرده می شد.
قالی زندگیت
زندگی بافتن یک قالیست
نه همان نقش و نگاری که خودت می خواهی
نقشه از آن خداست
تو فقط می بافی
نقشه را خوب ببین
نکند آخر کار قالی زندگیت را نخرند!!!