درسی از عصر عاشورا
30 تیر 1390
بعد از ظهر عاشورا وقتی خیمه های یاران امام حســـــــــــــین (ع) را به آتش کشیدن، همه مشغول فرار بودند. شخصی از سپاهیان دشمن، بسوی یکی از دختران کوچک امام حسین دوید و گوشواره های او را به گونه ای کشید که گوش های دخترک، پاره شد و خود او نیز بیهوش بر زمین افتاد. سپس تمام زنان آنجا را کشف حجاب کردند. هنگامی که به هوش آمد به سوی عمّه اش، حضرت زینب دوید. نگفت من تشنه ام، نگفت گوش هایم درد می کند، نگفت مرا تازیانه زدند، نگفت پدرم کو! … متوجّه شده بود که چادر به سر ندارد؛ با گریه به عمّه اش التماس کرد: «عمّه جان، من چادر ندارم. آیا چادری نداری که خود را با آن بپوشانم؟» حضرت زینب گریه کرد و فرمود: «دخترم! آن ها چیزی برای ما باقی نگذاشته اند!»
از واقعه ی عاشورا فقط درس گریه و عزاداری نگیریم؛ بلکه درس هایی از حجاب و عفاف نیز در آن وجود دارد.