با چه عملی، در صحرای سوزان قیامت، سایهدار شویم؟
« و الصَّدقَةُ ظِلٌّ »، صدقه، سایه است. حالا شاید در این دنیا هم نداشته باشیم، امّا همانطور که انبیاء هم برای این دنیا نمیخواستند و صدقه را برای دفع بلا و جلب رزق نمیدادند، در باب روایات داریم: فردای قیامت که اوضاع خیلی بدی است، صدقاتی که در دنیا داده شده، به صورت سایه برایمان درمیآید. شما در راهپیمایی روز قدس دیدید که نه پاهایمان برهنه بود و نه گرمای آنچنانی بود، امّا چگونه سخت بود، حالا فردای قیامت را تصوّر کنید که صحراست، حتّی دارد که بعضی عریان هستند - که خداوند برای کسی نیاورد - یعنی دیگر کفن هم ندارند. بعد این بدن در آن صفهای طولانی میسوزد. این، یک عذابی است که در روایت دارد: گاهی اینقدر سخت میشود که طرف فریاد میزند و میگوید: خدایا! اگر بناست من در جهنّم هم بروم، ملکی که قرار است از من سؤال و جواب کند، سریعتر بیاید و من از این قائله خلاص شوم.
یک مرتبه یادم باشد روایتش را بخوانم، خیلی سخت است. واقعاً اگر انسان روایتش را بخواند، اشکآور است. اصلاً مو به بدن انسان سیخ میشود و خدا برای انسان نیاورد. آنجا هیچ کس، هیچ کس را نمیشناسد. آبی هم نیست روی سر من و شما بریزند، عطشمان بخوابد. یک موقعی انسان از درد میافتند، بعد دومرتبه بإذن الله قوّهای میگیرد و بلند میشود، دو مرتبه، سینهخیز و به دست و پا میرود، «کالکلب منها البایه» انسان، عین سگانی که زبانشان را بیرون میآورند، مثل چهارپا، راه میرود؛ یعنی دیگر پایش، قدرت ندارد. زبانش از عطش له له میزند. «والأجسامه عریان» و بدنها عریان است. خلاصه یک چیزهایی بیان میکند که واقعاً وحشتناک و دردآور است. اصلاً انسان اسمش را هم میشنود، به شدّت وحشت میکند.
لذا فرمودند: یکی از خصایص صدقه این است که کسانی که زیاد صدقه میدهند، بالای سرشان یک سایهبانی میآید. دیدید بعضی جاها ابری که میشود، شرجی میشود امّا ابر آنجا، ابر شرجی هم نیست، خنک است. یک عدّه خاصّی اینطورند که زیر سایهاند و آنهای دیگر دارند اینها را میبینند. آرزو میکنند که زیر این سایه بروند امّا نمیتوانند چون این بالا سر خود اینهاست و هر جا بروند با آنهاست، کس دیگر نمیتواند زیرش برود. پس فرمود: «وَ الصَّدَقَةَ ظِلٌّ ».