ارزش ها و پيام هاي اخلاقي و تربيتي عاشورا
اخلاق، يکي از عناصر سه گانه دين است. «اعتقادات»، «احکام» و «اخلاق» جزو استوانه هاي اصلي اسلام مي باشد و جهت الهي بخشيدن به صفات و رفتار انسان ها از اهداف عمده بعثت انبياست. پيامبر اکرم «صلي الله عليه و آله» نيز فرمود: «اِني بُعِثْتُ لاِتَمَّمَ مَکارِمَ الاخْلاق»؛ از اين رو کاشتن بذر کمالات اخلاقي در نهاد انسان ها، بخش مهمي از رسالت پيامبر و امامان را تشکيل مي دهد و گفتار و رفتار آنان شايسته ترين مظهر خصلت هاي انساني و خداپسندانه است.
حادثه کربلا و خلق و خويي که از حماسه سازان عاشورا به ثبت رسيده است، منبع ارزشمندي براي آموزش اخلاق و الگوگيري در زمينه خودسازي، تربيت ديني و کرامت انساني است که به برخي از اين پندهاي اخلاقي اشاره مي کنيم:
1. آزادگي:
آزادي در مقابل بردگي، اصطلاحي حقوقي و اجتماعي است. اما «آزادگي» برتر از آزادي و نوع رهايي انسان از قيد و بندهاي ذلّت آور و حقارت بار است. آزادگي آن است که انسان کرامت و شرافت خويش را بشناسد و تن به پستي و اسارت دنيا و زير پا نهادن ارزش هاي انساني ندهد.
در جريان بيعت گرفتن از امام به نفع يزيد، پاسخ انسان ساز امام اين بود که «لا وَ اللّهِ لا اُعْطِيْهِم بِيَدي اِعْطاءَ الذّليلِ وَ لا اَقِرُّ اِقْرارَ إلْعَبيدِ»؛ «نه به خدا سوگند؛ نه دست ذلّت به آنان مي دهم و نه چون بردگان تسليم حکومت آنان مي شوم!»
فرهنگ آزادگي در ياران امام و شهداي کربلا نيز جلوه نمايي مي کند و هر کدام به نحوي انتخاب شهادت در راه خدا را بر ذلّت پذيري، با سرودن اشعار و بيان جمله ها اعلان کرده اند.
آزادي خواهان و آزادگان جهان با «درس آموزي» از نهضت سرخ عاشورا آن چنان تربيت مي شوند که در موقعيت حساس، فداکارانه جان مي دهند تا به سعادت شهادت برسند و جامعه خود را آزاد کنند. در نهضت هاي اسلامي شاهد اين چنين آزادي خواهان و آزادگان بوده و هستيم.
2. تکريم انسان:
در مکتب هاي غير عاشورايي براي رسيدن به خواسته ها از انسان ها استفاده ابزاري مي شود؛ لکن در مکتب عاشورا و انديشه عاشوراييان، مؤمن کرامت و ارزش دارد. انسان ها به لحاظ ايمان شان مورد احترامند، ملاک هم تقوا، ايمان و تعهد است نه رنگ، زبان، قبيله و کشور؛ از اين رو امام حسين «عليه السلام» در روز عاشورا خود را بر بالين يکايک ياران شهيدش رساند و سر مبارک آنان را به دامن گرفت و بين آنان تفاوت قائل نشد. هم بر بالين علي اکبر «عليه السلام» حاضر شد و هم بر بالين غلام خويش جَوْن. اين گونه رفتارهاي خداپسندانه، نمونه اي از تکريم، عزّت و شخصيت دادن به ياران وفادار و پاسداران حريم دين است.
تکريم و عزّت دادن به افراد با ايمان، پيام تربيتي و اخلاقي عاشوراست.
جامعه اي که وارث فرهنگ جهاد و شهادت است، بايد براي چنين انسان هاي فداکار؛ جانبازان و خانواده هاي شهدا ارزش بزرگ قائل شود تا انگيزه جان نثاري الهي، هميشه جذّاب و دوست داشتني و داراي پيرامون باقي بماند.
3. توکّل:
داشتن تکيه گاهي قدرتمند و استوار در شدايد و حوادث، عامل ثبات قدم و نهراسيدن از دشمنان و مشکلات است. توکل، تکيه داشتن بر نيروي الهي و نصرت اوست. قرآن کريم دستور مي دهد که مؤمنان تنها به خدا تکيه کنند. امام حسين در آغاز حرکت خويش از مدينه، تنها با توکل به خدا اين راه را برگزيد و حتي توکلش بر يارانش هم نبود؛ از اين رو از آنان نيز خواست هر که بخواهد، مي تواند برگردد. با اين توکل بود که هيچ رخدادي در عزم او خلل وارد نمي کرد.
در روز عاشورا با شروع حمله دشمن، حضرت در نيايشي به درگاه خدا، اين اتکال و اعتماد به پروردگار را چنين بيان کرد: «اني توکلت علي اللّه ربّي و ربّکُم»؛ «بر خدايي که پروردگار من و شماست توکل مي کنم.»
اين ويژگي برجسته در لحظات آخر زندگي حضرت نيز همراه او بود. هنگامي که نيزه خورد و زخمي بر زمين افتاد، در مناجات عارفانه با معشوق خويش از اين توکل بر ذات قادر متعال دم مي زد: «اَسْتعينُ بِکَ ضعيفا و اتوکل عليک کافيا»
امام راحل با الهام گيري از پيام هاي عاشورا، خود نمادي از اين توکل خالصانه به خدا، در تمام سختي ها و پيروزي ها بود که مي فرمود: «اتکا به خدا بکنيد. اگر ما، يک روز اتکاي خودمان را از خدا برداشتيم و روي نفت گذاشتيم، يا روي سلاح گذاشتيم، بدانيد که آن روز، روزي است که ما رو به شکست خواهيم رفت.»
ايشان در جاي ديگر مي فرمايد: «ملت مسلمان و بزرگ ايران با اين پيروزي بزرگ نشان دادند که با اتکال به خداي تعالي و صبر و پايداري مي توان بر بزرگ ترين قدرت هاي شيطاني پيروز شد.»
بدون شک توکل و اتکال به آفريننده يکتا آن هم در صحنه رزم و مبارزه عليه دشمن که مجهز به انواع امکانات نظامي است نقش اصلي را در پيروزي انقلاب هاي ملت هاي مسلمان دارد. پيام تربيتي عاشورا نشان دادن نقش حياتي و قدرت ساز «توکل» در برابر تمام سختي ها زمينه ساز پيروزي هاست.
4. ايثار:
ايثار، مقدم داشتن ديگري بر خود است؛ چه در مسائل مالي و چه در موضوع جان، اين صفت يکي از خصلت هاي ارزشمند اخلاقي است که در قرآن کريم و روايات، مورد ستايش فراوان است و از وارستگي انسان از «خودخواهي» سرچشمه مي گيرد. قرآن کريم در آيه شريف: «و يؤثرون علي انفسهم و لو کان بهم خصاصة» از مؤمناني ياد مي کند که با اين که خودشان نيازمندند، ديگران را بر خويشتن مقدم مي دارند.
گذشتن از خواسته هاي خود به خاطر ديگري و در راه ديگري «ايثار» است. اوج ايثار، ايثار خون و جان است. در صحنه عاشورا، نخستين ايثارگر، سيد الشهداء «عليه السلام» بود که حاضر شد فداي دين خدا گردد و رضاي او را بر همه چيز برگزيد و از مردم نيز خواست کساني که حاضرند خون خود را در اين راه نثار کنند و با او همسفر کربلا شوند.
اصحاب آن حضرت نيز، هر کدام ايثارگرانه جان فداي امام خويش کردند. در طول حوادث کربلا، صحنه هاي زيبايي از ايثارگري ديده مي شود.
از جمله، وقتي امام حسين «عليه السلام» به فرزندان مسلم فرمود: شهادت مسلم براي شما بس است، شما صحنه را ترک کنيد، يک صدا گفتند: به خدا سوگند چنين نخواهيم کرد. جان و مال و خانواده و هستي خود را فداي تو مي کنيم و در رکابت تا شهادت مي جنگيم.
جلوه ديگري از ايثار در کربلا ايثارگري سعيد بن عبداللّه در روز عاشوراست که هنگام اقامه نماز امام، خود را سپر تيرهايي ساخت که از سوي دشمن مي آمد. وقتي نماز امام به پايان رسيد، او سيزده تير بر بدن داشت و بر اثر همين زخم ها به زمين افتاد و شهيد شد.
پيام عاشورا ارائه الگوهاي زنده از جلوه گري ايثار است و کسي که تربيت يافته مکتب عاشورا باشد، او براي خدا از جان، مال و فرزندان گذشته، شهادت را انتخاب مي کند.
5. جهاد با نفس:
برتر و دشوارتر از جهاد با دشمن بيروني، مبارزه با تمنيات دروني و کنترل هواي نفس، شهوت، دنيا دوستي و فدا کردن خواسته هاي خويش در راه «خواسته خداست.»
اين خود ساختگي، زير بناي جهاد با دشمن بيروني است و بدون آن، اين هم بي ثمر يا بي ثواب است.
در صحنه عاشورا کساني حضور داشتند که اهل جهاد با نفس بودند و هيچ هوا و هوسي در انگيزه آنان دخيل نبود. از همين رو بر جاذبه هاي مال، مقام، شهوت، عافيت طلبي و… پيروز شدند.
از باب نمونه، عمروبن قرظه انصاري، از شهداي کربلا، در جبهه امام حسين «عليه السلام» و برادرش «علي بن قرظه» در جبهه عمر سعد بود. بدون شک خودساختگي او سبب شد که هرگز محبت برادرش باعث سستي در حمايت از امام نشود و دليرانه در صف ياران امام، تا مرز شهادت ايستادگي و مبارزه کند.
نافع بن هلال، شهيدي ديگر از عاشوراييان بود. نامزد داشت و هنوز عروسي نکرده بود. در کربلا هنگامي که مي خواست براي نبرد به ميدان رود، همسرش دست به دامان او شد و گريست. اين صحنه کافي بود که هر جواني را متزلزل، و انگيزه جهاد را از او سلب کند. با آن که امام حسين «عليه السلام» نيز از او خواست که شادماني همسرش را بر ميدان رفتن ترجيح دهد، لکن او بر اين محبت بشري غلبه يافت و گفت: اي پسر پيامبر! اگر امروز تو را ياري نکنم، فردا جواب پيامبر را چه بدهم؟ آن گاه به ميدان رفت و جنگيد تا شهيد شد.
عباس بن علي «عليه السلام» روز عاشورا، وقتي تشنه لب وارد شريعه فرات شد، دست به زير آب برد، اما با يادآوري تشنگي امام و اهل بيت، آب را بر روي آب ريخت و ننوشيد و تشنه بيرون آمد.
اين نمونه ها هر کدام جلوه اي از پيروزي عاشورائيان را در ميدان «جهاد با نفس» نشان مي دهد. يکي علاقه به برادر و ديگري علاقه به همسر را در پاي عشق به امام خود، ذبح مي کند، و ديگري تشنگي خود را در مقابل عطش امام، ناديده مي گيرد …
پيام تربيتي عاشورا اين است که اشخاصي قدم در ميدان مبارزه با ستم بگذارند که نيّت هاي شان خالص باشد؛ ميل به قدرت، شهرت طلبي و محبت به دنيا را در وجود خود از بين برده باشند تا بتوانند در ميدان مبارزه، ثبات قدم و استقامت داشته باشند؛ وگرنه خوف رها کردن مبارزه و هدف و خطرِ افتادن در دام نفس اماره باقي است.
امام امت مي فرمايد: «بايد خودتان را بسازيد تا بتوانيد قيام کنيد، خود ساختن به اين (است)که تبعيت از احکام خدا کنيد».
نيز مي فرمايد: «تا در بند خويشتن خويش و هواهاي نفساني خود باشيد، نمي توانيد «جهاد في سبيل الله» و دفاع از «حريم الله» نماييد.»
در تاريخ نهضت هاي اسلامي کشورهاي ايران و افغانستان ديديم که کساني عزّت مندانه در جهاد و جبهه شرکت کردند که در ميدان «جهاد با نفس» به موفقيت رسيده بودند.
شهداي عاشورا، همه مجاهدان با نفس بودند و پيام تربيتي و اخلاقي شان به آيندگان نيز همين است.
6. صبر و استقامت:
براي مقابله با فشارهاي دروني و بيروني و غلبه بر مشکلات در راه رسيدن به هدف، پايداري و استقامت لازم است. بدون صبر، در هيچ کاري نمي توان به نتيجه مطلوب رسيد. براي اين که مصيبت ها و دشواري هاي راه، انسان را از پاي در نياورد، بايد صبور بود. اين دعوت دين در همه مراحل است و در عاشورا نيز با اين جلوه عظيم روحي رو به رو هستيم و آنچه حماسه کربلا را به اوج ماندگاري و تأثيرگذاري و فتح معنوي مي رساند، روحيه مقاومت امام حسين «عليه السلام» و ياران و همراهان او بود.
امام شهيدان، از آغاز، نيروهايي را به همراهي طلبيد که مقاوم باشند. در يکي از منزلگاه هاي ميان راه، فرمود: «اَيُّهَا النّاسُ فَمَنْ کانَ منکم يَصْبِرُ عَلي حدِّ السيفِ وَ طَعْن الاسِنّةِ فَليقم مَعَنا و اِلاّ فَلْيَنْصَرِف عَنّا»؛ «اي مردم! هر کدام از شما که تحمل تيزي شمشير و زخم و ضربت نيزه ها را دارد همراه ما بماند و الاّ باز گردد.»
سخت ترين ضربه هاي روحي و مصيبت شهادت فرزندان و ياران، بر امام حسين «عليه السلام» وارد شد، لکن در همه آن ها خود را نباخت و مقاومت و ايستادگي کرد. هنگام خروج از مکّه در خطبه اي با اشاره به حوادث آينده و پيشگويي شهادت خويش، فرمود: «نَصْبِرُ عَلي بَلائِه وَ يُوَفّينا اُجورَ الصّابِرينَ»؛ «ما، به رضاي خدا رضاييم، بر بلاي او صبر مي کنيم، او نيز پاداش صابران را به ما مي دهد.» با توجه به اين که صحنه کارزار، همراه با زخم و ضربه و مرگ و درگيري و اسارت و صدها خوف و خطر است، امام حسين «عليه السلام» شرط همراهي را صبر دانست تا ياران صبورش تا نهايت کار با او بمانند.
در ميان بازماندگان شهداء عبدالله بن جعفر - همسر حضرت زينب «عليهاالسلام» - که در مدينه مانده بود، دو فرزندش در کربلا در رکاب سالار شهيدان، شهيد شدند. برخي به او زخم زبان مي زدند، امّا او با ايمان و صبر والا، داغ دو جوان را تحمل مي کرد و مي گفت: آنچه شهادت اين دو فرزند را بر من آسان مي سازد آن است که آن دو، در کنار برادرم و پسر عمويم حسين بن علي «عليه السلام» کشته شدند، در حالي که نسبت به او از جان گذشتگي نشان دادند و در کنار او صبر و مقاومت کردند.
صبر و پايداري شهداي کربلا و بازماندگان آنان به عنوان يک «مقام» و خصلت برجسته و ارزشمند به ثبت رسيده است و زيارت نامه هاي آن شهدا گوياي روشن آن است.
در نهضت هاي اسلامي ايران، افغانستان، لبنان و… اگر پايداري مردم در مبارزه و تحمّل دشواري ها و شهادت ها نبود، و اگر رزمندگان اسلام در جبهه ها، آن همه تلفات و شدايد را تحمّل نمي کردند، نهضت هاي اسلامي به پيروزي نمي رسيد.
امام امت در مورد مقاومت مجاهدين افغانستان مي فرمايد: «(براي)اين افغانستان، دست شوروي هر روز فاجعه درست مي کند، البته ملّت افغانستان هم همچو در مقابلش ايستاده اند که شايد او را پشيمان کرده باشند.»
بدون شک، حادثه کربلا آموزگار مقاومت بود و آثار تربيتي آن در جهان اسلام و به ويژه تشيّع در مبارزات حق طلبانه جلوه گري مي نمايد. مقاومت شهداي کربلا شهادت و سختي هاي جنگ را براي رزمندگان و مجاهدان اسلام قابل تحمّل و آسان کرده است، چنان که خانواده هاي شهدا نيز از صبر زينب کبري صبوري آموخته اند و پدران، مادران و همسران، داغ جوانان خويش را با الهام از واقعه عاشورا تحمل کرده و مي کنند.
7. عمل به تکليف:
مکتبي بودن يک مسلمان را از اين جا مي توان شناخت که در همه ابعاد زندگي و کارهاي فردي و اجتماعي، نسبت به آن چه «وظيفه ديني» است، متعبّد و عامل باشد. تکليف در شرايط مختلف فرق مي کند. عمل به تکليف ممکن است مطابق خواسته قلبي انسان باشد يا مخالف؛ مورد پسند مردم باشد يا نه. مسلمان چون در برابر خداوند تعهد سپرده است، عملکرد او نيز بايد طبق خواسته او باشد و «عمل به تکليف» را فداي هيچ چيزي نکند.
فرهنگ «عمل به تکليف» وقتي در جامعه و ميان افراد حاکم باشد، همواره احساس پيروزي مي کنند. به تعبير قرآن کريم به «اَحْدي الْحُسنَيَين» مي رسند و در مبارزات هم چه کشته شوند و چه به پيروزي نظامي، سياسي و… برسند، هر دو صورت براي آنان خوب است.
امامان معصوم «عليهم السلام»، در شرايط مختلف اجتماعي مطابق تکليف عمل مي کردند. قضيه عاشورا نيز يکي از جلوه هاي عمل به وظيفه بود. شرايط و شناخت زمينه ها اقتضاي چنين تکليفي را داشت، لذا امام حسين «عليه السلام» فرموده است: «اَرْجُو اَنْ يَکُونَ خَيْرا ما ارادَ اللّهِ بِنا، قُتِلْنَا اَمْ ظَفَرْنا»؛ «اميدواريم آنچه خدا براي ما اراده فرموده است، خير باشد، چه کشته شويم و چه پيروز گرديم.»
امام امّت بر اساس همين فرهنگ مي فرمود: «همه ما مأمور به اداي تکليف و وظيفه ايم، نه مأمور نتيجه.»
پيام اخلاقي و تربيتي عاشورا براي همه، به ويژه آنان که موقعيت ويژه و وظيفه بيش تر دارند و براي ديگران الگو هستند، «شناخت تکليف» و «عمل به تکليف» است. نقش شناخت تکليف و عمل به آن در سرنوشت جوامع، بسيار با اهميّت و حياتي است. در زمان سالار شهيدان «عليه السلام» چنانچه همه پيروان حق وظيفه خويش را مي شناختند و مانند شهداي کربلا با جانبازي و حمايت از امام خويش به وظيفه عمل مي کردند، مسير تاريخ به گونه ديگري رقم مي خورد و سرنوشت اسلام و مسلمانان به گونه ديگري مي شد.
امروز نيز بايد جنبه هاي مختلف تکليف را شناخت و نسبت به انجام آن متعهد بود و پيروزي را در انجام وظيفه دانست. اگر چنين انديشه و تفکري در جامعه تحقق پيدا کند، آثار و نتايج آن آرامش روحي و امنيت اجتماعي خواهد بود.
8. محبت به خدا:
محبت خداوند موجب مي شود همه گام ها در جهت رضاي دوست برداشته شود و انسان در اداي تکليف تزلزل و ترس به خود راه ندهد و دوست داشتن مردم نيز باعث اعتناي به آنان و موجب حرکت براي رفع مشکلات آن ها مي شود.
اين دو ويژگي در سالار شهيدان و ياران شهيدش درخشش خاصّي دارد. فرازهايي از مناجات وي در عصر روز عرفه در صحراي عرفات با خداي خويش، نشان دهنده محبّت او به خداوند متعال است.
در روز عاشورا هر اندازه عقربه هاي ساعت به ظهر نزديک مي شد و بحراني ترين لحظات نزديک تر مي گرديد، آن عاشق دلباخته با سپري شدن لحظه هاي فراق و نزديک شدن وعده وصل، مصمم تر و چهراش شکفته تر مي شد و وجد و شور خاصّي در امام «عليه السلام» مشاهده مي گرديد. همين حالت عشق و علاقه ملاقات با معبود در ياران شهيدش نيز مشاهده مي شد.
در مورد محبت و علاقه حضرت به مردم، همين بس که روزي در حال عبور، مساکيني را ديد که دور هم جمع شده و مشغول خوردن بودند. امام را که ديدند به وي سلام کرده، به حضرت تعارف کردند. امام متواضعانه از اسب پياده شد، دعوت آنان را پذيرفت و در کنارشان نشست و آنان را مورد لطف و محبت ويژه خويش قرار داد و فرمود: اگر نان هاي شما از صدقه نمي بود، من نيز با شما همسفره مي شدم و از غذاي شما مي خوردم؛ لکن ما، صدقه نمي خوريم. شما برخيزيد و با من به منزل بياييد و از سفره ما استفاده کنيد تا من هم با شما همسفره و هم غذا شوم، و چنين کردند.
امام «عليه السلام» با اين رفتار خويش هم به نيازمندان شخصيت مي داد و هم به وظيفه اخلاقي خود عمل مي کرد!
پي نوشت ها:
1. محمد باقر مجلسي؛ بحارالانوار، ج 45، ص 7 و ابو مخنف؛ وقعة الطف، قم، جامعه مدرسين؛ 1367، ص 209.
2. محمد باقر مجلسي؛ پيشين، ج 44، ص 352 و ج 45، ص 14.
3. عبدالرزاق الموسوي مقرم، مقتل الحسين، دار الکتاب الاسلامي، 1399 ق، چاپ پنجم، ص 249؛ موسوعة کلمات امام حسين «عليه السلام»، پيشين، ص 463.
4. محمد بن جرير طبري، تاريخ الطبري، ج 3، جزء پنجم، مؤسسه عزّ الدين، بيروت، 1407 ق، چاپ دوم، ص 211؛ ابن اثير، الکامل في التاريخ، ج 2، دار احياء التراث العربي، 1408 ه، ص 559.
5. محمد باقر مجلسي؛ پيشين، ج 45، ص 9.
6. عبدالرزاق الموسوي المقرم؛ پيشين، ص 282.
7. صحيفه نور، ج 20، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، 1378، ص 77.