بهشت خاك
… و من آن نیشابور خشكم كه برای زندگی به دستهای سبز دعا دل بستهام. شاید كه دستهایش، پیچك عاشقی شود و از پنجرههای دعا بالا رود و دست در دست آسمان، باران احساس را به دامن این برهوت تكیده بپاشد.
فرشتههای سلام، از دهانم جان میگیرند و به سمت دستهایت جاری میشوند. شكوفههای تهیت، به ذكر نام بلندت، گل میكنند در دهانم.
… و من ایستادهام.
ایستادهام در بلندای خواستنها و رسیدنها، آنگاه كه چشمهایت، چتر مهربانی هر آهوی رمیده است. از زلال جاری شمس، كاسه كاسه نور مینوشم و فاصلههای نرسیدن را به پای دل، در طرفه العینی زیر پا میگذارم.
به پای بوس نگاهت...
خاک، بوی قدمهایت را حس کرد و آسمانی شد.
قاصدکها، تادورترین سرزمینها را، چرخیدند و مژده آمدنت را به چشمهای تشنه رساندند. خاک، قدم گاه قدمهای ملکوتی تو شد و فرشتهها، زایر همیشگیات تا به هر بهانه، به زیارت چشمان روشنت بیایند و بوی خوشت را برای آسمانها سوغات ببرند.
چقدر دوست داشتنی است روزهای آمدنت! کاش میتوانستم هر سال، روز تولدت را در حرم نفس بکشم! شب تولد تو که میشود، حرمت از آسمان پر ستاره نیز پرستارهتر میشود. چقدر آدم اینجاست که در هفت آسمان، غیر از تو ستارهای ندارند. تو امشب به دنیا آمدی تا ستاره همه بیستارهها باشی؛
آری ! حَرَمت، قبله دلهای شکسته است، عالَم، با همه نگرانیها و غمهایش، همین که دلش را به پنجره فولاد تو گره میزند، آرام میگیرد. این را بارها از کبوترهای حرمت شنیدهام.
آقا! مرا کبوتر گنبدت کن، سرگردانی ام را سامان ببخش.
یا امام رئوف! من به محبت و ولایت تو پناه آوردهام. مرا از هوای دلانگیز ولایت، سرخوش کن.
سلام ضامن آهو! دل شکسته من، به پای بوس نگاهت غریب میآید…
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا
میلاد با سعادت حضرت علی بن موسی الرضا بر تمامی شیعیان جهان مبارک باد .
به ولادت تو جانا شده آسمان مزین
به نظارت است گیتی که رسد ز راه ضامن
تو امید خلق هستی به جهان عشق جانا
که جهان ز کفر سازی به ولای خویش ایمن
به تن ای جان هستی که تشیع است واله
بنموده است دل را چو برای دوست مامن
همه ز اشتیاق دوست به قرائت اند قران
که ز حق پیام گیرند و به عشق حق دمیدن
چو بهرش پا نهادی که کنی جهان منور
بنگر به خلق جانا سوی جشن کوی و برزن
چو شکوفه بهاران به ترنم ار گیتی
که ز عرش گسترانده به ولایت تو دامن
تو بتاب نور رحمت به قلوب عاشقانت
که به عشق سویت اید به شفاعتش برهمن
چو ز عرش مژده اید که به گلستان درایی
بدهند عاشقان جان چو که جان فدا کنم من
ز تو دست برندارد چو (حکیم) زنده باشد
که تو خود ز نور باران به ولایتی مدون
فداى قدمت يا امام رضا عليه السلام
در تاريخ ولادت امام هشتم حضرت رضا (ع) اختلاف بسيار است و اقوال گوناگونى نقل شده است ولى مشهور آنها اين است که آن حضرت پنجشنبه يازده ذيقعده 148 در مدينه منوره چشم به جهان گشود و با نور خود اين جهان را منور گردانيد. نامش على لقب رضا، سراج الله، نورالهدي، قره عين المومنين، غيظ الملحدين، صابر فاضل، وفي، صديق، زکي. نام پدر: موسىبن جعفر (ع.) نام مادر امام رضا (ع:) نجمه، اروي، تکتم، سکن، سمانه و هنگامى که حضرت رضا از او متولد شد او را طاهره ناميدند. از القاب ايشان، صقر، شقراء و خيزران مىباشد و کنيه او ام کلثوم و ام البنين مىباشد.
طلوعِ عصمت
ای همه آسمانِ شده، خیره به هر نگاه تو چشم رضا ستاره شد، مانده کنارِ ماهِ تو لشگرِ حوریان ببین، برگِ خزانِ مقدمت آمده تا که بال خود، فرش کند به راهِ تو سینهی کاظم ار شده، شاد ز مقدم شما برده قرار نجمه را، خندهی گاه گاهِ تو وقتِ ظهور عفت و طلوعِ عصمت آمده مانده شبِ سیاه دل، منتظرِ پگاه تو کی بشود که شاعری، مدح کمال گویدت وصف کند ز گوشهی گنبد و بارگاه تو کاش کنی عنایتی، ز روی لطف و مرحمت همیشه باشد این دلم، مرغکِ در پناه تو خجل به محشرم مکن، به پیشِ چشم دیگران دیدهی انتظار من، شفاعت و اله تو