شیوه بندگی
حضرت سیدالشهدا علیهالسلام با اختیار خود آن همه مصائب و شهادت و اسارت اهل و عیال خود را تحمل نمود؛ زیرا پیوسته و حتی در روز عاشورا بر آن حضرت عرضه میشد که یا نصر و پیروزی را انتخاب کنند و یا لقاءالله و معاهده و پیمانی را که با خدا بسته است، ولی ایشان با اختیار خود آن مقامات عالیه را انتخاب کردند. خدا میداند که آنها چه میدیدند! حضرت قاسم علیهالسلام راجع به مرگ میگوید: «اَحْلی مِنَ الْعَسَلِ؛ شیرینتر از عسل است».[1] آیا این تعبیر شوخی است؟!
ما نمیتوانیم درجات و مقامات آنها را تعقل و درک کنیم که چه خبر بوده و چه درک میکردند و چه میدیدند، همینقدر نقل شده که امام حسین علیهالسلام مقامات اخروی آنها را به آنان نشان داد.
اینکه نقل شده عابس در روز عاشورا در میدان جنگ در برابر دشمن لخت شد و زره را از تن درآورد،[2] یک کار عادی و آسان نبود، خواست به دشمن بفهماند که ما از روی عقیده و مرام، راه شهادت را اختیار و انتخاب کردهایم، نه از روی ناچاری و اجبار و تهدید و اکراه و یا بهجهت شرم و حیا، بلکه این مرام ماست، و شجاعانه و عاشقانه و داوطلبانه میجنگیم و کشته میشویم و باکی از شهادت نداریم، و طرف مقابل عمر سعد بیچاره و دربند و اسیر مُلک «ری» است.[3]
حضرت ابوالفضل علیهالسلام نیز با آن فداکاریهایش میخواست به آنان بفهماند که محبت خدا و محبت دوستان خدا چیز دیگری است که تحمل هرگونه دشواری و ناگواری و سختی در راه رسیدن به آن، سهل و آسان و شیرین است.
در محضر بهجت، ج۳، ص121
[1]. کلمات الامام الحسین علیهالسلام ، ص۴۰۲؛ به نقل از قاسمبنحسن علیهماالسلام.
[2]. بحارالانوار، ج۴۵، ص۲۹؛ «القی دِرعُهُ و مِغفَرَه؛ کلاهخود و زره خویش را به کنار انداخت».
[3]. ر.ک: بحارالانوار، ج۴۴، ص۳۰۵؛ ج۴۵، ص۹؛ کشفالغمة، ج۲، ص۴۷؛ مثیرالأحزان، ص۵۰.
فرم در حال بارگذاری ...
18 آموزه اخلاقي اسلام درباره پژوهش
شکي نيست که تحقيق و پژوهش علمي در اسلام اهميت بسيار فراواني دارد و پرواضح است که افکار، انديشهها و آثار محققان و پژوهشگران هر جامعه زير ساختهاي علمي آن جامعه را تشکيل داده، بناهاي علمي و نتايج عملي و تجربي فراواني به همراه دارد. از اين رو، اگر محققان و پژوهشگران ارزشهاي خوب و پسنديده اخلاقي را با مسائل پژوهشي خود همراه کنند؛ زير ساختهاي علمي جامعه اثرات و نتايج مثبت و هميشگي خواهند داشت و اگر خداي ناکرده با امور غير ارزشي و غير اخلاقي همراه شوند؛ نتايج منفي و ناپسند به دنبال خواهند داشت؛ به همين جهت در اين يادداشت به برخي از آموزههاي اخلاقي اسلام درباره پژوهش اشاره ميشود.
1. انگيزه الهي
نخستين مسالهاي که شايسته و بايسته است پژوهشگران به آن توجه کنند اين است که نيت و انگيزه خود را براي خدا خالص کنند و به خاطر جلب رضاي خدا و تقرب به درگاه او تحقيق و پژوهشي انجام دهند.
زيرا ميدانيم که بر اساس نظام اخلاقي اسلام، نيت و انگيزه، به اندازه عمل و بلکه بيشتر از آن اهميت دارد و به همين دليل پيامبر اکرم (ص) فرمود: نيت مومن بهتر از عمل اوست (بحارالانوار ج 70 ص 186) و در جاي ديگر فرمود: ارزش اعمال بستگي به نيت ها دارد و بهره هر کس از عملش مطابق نيت اوست، کسي که به خاطر خدا و پيامبر هجرت کند هجرت به سوي خدا و پيامبر کرده است و کسي که به خاطر رسيدن به مال دنيا يا به دست آوردن همسري هجرت کند بهرهاش همان چيزي است که به سوي آن هجرت کرده است. (مستدرک الوسائل ج 1 ص 90)
ماهيت هر عملي با توجه به نيتي که فرد در انجام آن داشته مشخص ميشود، زيرا اعمال ما، تنها جنبه ظاهري و دنيوي ندارند بلکه متشکل از ظاهر و باطن هستند، به همين جهت، براي ارزشگذاري کاري، تنها ظاهرِ خوب کفايت نميکند بلکه بايد باطن آن کار و شخص انجام دهنده آن نيز خوب و پسنديده باشد. به بيان روشنتر در ديدگاه اسلام تنها عملي ماندگار و ابدي خواهد شد که با انگيزه الهي و پيروي از او انجام شود لذا براي اينکه تحقيق و پژوهش ما حقيقتا ارزشمند گردد و ما را به سعادت و کمال حقيقي رهنمون سازد نيازمند همراهي با انگيزه الهي و اخلاص در عمل است.
همچنين اگر قصد و نيت الهي و اخروي همراه تحقيق و پژوهش باشد، اجر و پاداش آن، مضاعف خواهد شد.
امام علي عليهالسلام فرمود: عطاياي الهي به اندازه نيت انسان است. (نهجالبلاغه / نامه 31)
ذکر اين نکته ضروري است که اگر تحقيق و پژوهش به انگيزه ديگري مانند انگيزههاي ثروت، قدرت و مانند آن صورت پذيرد هر چند ممکن است مدتي دنياي ما و ديگران را آباد کند اما چون در راستاي زندگي حقيقي ما نيست فاقد ارزش حقيقي همه جانبه خواهد بود و سود معنوي براي پژوهشگر نخواهد داشت.
...
2. توکل
از آموزههاي اخلاقي اسلام، فضيلت توکل است که بر محققين و پژوهشگران شايسته و بايسته است در همه امور زندگي خود از جمله در تحقيقات و پژوهشهاي علمي، بر خدا توکل کنند.
توکّل از مادّه وکالت و به معناى سپردن کارها به خدا و اعتماد به لطف اوست و پرواضح است که به معناى دست کشيدن از تلاش و کوشش نيست بلکه انسان تا آنجا که در توان دارد بايد تلاش کند و منزلگاهها را يکى بعد از ديگرى با تمام توان بپيمايد، امّا آنچه از توان او بيرون است به خدا واگذارد و از الطاف جليّه و خفيّه او مدد بطلبد.
امام علي (ع) فرمود: کسى که بر خدا توکّل کند مشکلات در برابر او خاضع، و اسباب براى او سهل و آسان مىگردد. (غررالحکم حديث 9028)
و نيز فرمود: کسى که توکّل بر خدا کند شبهات براى او روشن مىشود. (غرر الحکم حديث 8985)
3. احترام به پژوهشگران سابق
پژوهشهاي نو و جديد ـ در حقيقت ـ نتيجه و محصول زحمات و پژوهشهاي پيشينان و دانشمندان گذشته است. پژوهشگران و محققان در هر دورهاي با بهرهگيري از يافتهها و پژوهشهاي محققان گذشته ميکوشند تا کاروان علم و دانش و انديشه را پيش ببرند و افقهاي جديدتري به روي خود و بشريت بگشايند. به همين جهت بر هر محقق و پژوهشگر شايسته و بايسته اخلاقي است که از دانشمندان و علماي گذشته به نيکي ياد کرده و زحمات و تلاشهاي آنها را فراموش نکند و به تعبير ديگر مراتب اساتيد را مراعات نمايد؛ زيرا دانشمندان و محققان اسبق، اساتيدِ پژوهشگران سابق بودند و پژوهشگران سابق نيز اساتيد و راهنمايانِ انديشوران امروز .
پيامبر اکرم (ص) فرمود: هرکس عالم و دانشمندي را گرامي بدارد مرا گرامي داشته و هر کس مرا گرامي بدارد خدا را گرامي داشته است… (جامع الاخبار ص 39)
4. شهامت و شجاعت در پژوهش
محقق و پژوهشگر بايد در انجام پژوهش و تحقيقات علمي با شهامت و شجاعت قدم برداشته و نبايد به دليل ترس از ناتواني يا ترس از مشکلات احتمالي يا امکانات کم و …. از انجام کارهاي بزرگ خودداري کند. اين مساله تا جايي مهم و اساسي است که از مشورت با شخص ترسو نهي شده است. امام علي (ع) فرمود: هرگز با انسان ترسو مشورت نکن چرا که تو را از کارهاى مهم باز مىدارد، و موضوعات کوچک را در نظر تو بزرگ جلوه مىدهد. (غرر الحکم حديث 10349)
از طرفي ديگر پژوهشگر بايد شجاعانه دنبال حق و حقيقت باشد و بعد از رسيدن به نتيجه ـ به خاطر اينکه ممکن است بسياري از افراد آن را نپذيرند ـ از مطرح کردن آن نهراسيده و با شجاعت و شهامت از نظريه خود دفاع کند.
امام علي (ع) فرمود: شجاعت زينت است و ترس عيب است. (شرح غرر الحکم ج 7 ص 171)
5. امانتداري
امانتداري در پژوهش و تأليف، رکن مهمي از حيات علمي و تحقيقي يک جامعه است. هر پژوهشگري اخلاقاً موظف است منبع و مدرک هر مطلبي را که نقل کرده ذکر کند.
همچنين امانتداري در تحقيق و پژوهش اقتضا ميکند که در نقلقولها و يا در استنادها به سخن ديگران از قطعه کردن مطالب ـ که مخل مراد کامل آن نقل است ـ پرهيز شود.
امام صادق (ع) فرمود: خداوند هيچ پيامبرى را مبعوث نکرد، مگر اين که راست گويى و اداء امانت نسبت به نيکوکار و بدکار جزو تعليمات او بود. (کافي ج 2 ص 104)
همچنين فرمود: نگاه به رکوع و سجود طولانى افراد نکنيد (و تنها آن را نشانه ديانت آنها ندانيد) چرا که اين چيزى است که ممکن است به آن، عادت کرده باشد، و هرگاه آن را ترک کند، نگران مىشود ولى نگاه به راستگويى و امانتداري آنها کنيد. (کافي ج 2 ص 105)
6. روحيه حقيقت جويي در پژوهش
شايسته و بايسته است پژوهشگر همواره روحيه حقيقت جويي و حقيقتطلبي داشته باشد و همه تلاش و زحمت خود را در کشف حقيقت صرف کند. زيرا حق و حقيقت است که باقي خواهد ماند.
7. پرهيز از کتمان حق
يکي از مهمترين مسائلي که پژوهشگران بايد به آن توجه کنند اين است که نبايد حقايق و مسائل واقعي را که نياز جامعه است کتمان کنند.
پيامبر اسلام (ص) فرمود: هر گاه از دانشمندى چيزى را که مىداند سؤال کنند و او کتمان نمايد روز قيامت افسارى از آتش بر دهان او مىزنند (بحارالانوار ج 57 ص 301)
در حديث ديگرى از امير مؤمنان على (ع) پرسيدند: بدترين خلق خدا بعد از ابليس و فرعون … کيست؟
امام در پاسخ فرمود: دانشمندان فاسدند که باطل را اظهار و حق را کتمان مىکنند و همانها هستند که خداوند بزرگ درباره آنها فرموده: لعن خدا و لعن همه لعنتکنندگان بر آنها خواهد بود. (بحار الانوار ج 2 ص 88)
8. پژوهش گروهي و استفاده از مشاوران
از اخلاق پژوهش اين است که تحقيقات علمي تا جايي که امکان دارد به صورت گروهي انجام گردد. زيرا از هر جهت مفيدتر از کارهاي فردي و شخصي است، به عبارت ديگر پژوهشهاي فردي هر چند در جاي خود مفيد و ارزنده است اما اتقان پژوهشهاي گروهي قابل مقايسه با پژوهشهاي فردي نيست. اهميت مشورت تا حدي است که رسول گرامي اسلام (ص) - که صاحب علم لدني بود - با اصحاب خود مشورت ميکرد.
امير مؤمنان علي (ع) فرمود: بهترين آرا و انديشهها از آن کسي است که از مشورت با ديگران خود را بينياز نبيند. (غرر الحکم و دررالکلم، ج1 حديث 330)
امام حسن (ع) فرمود: هيچ جمعيّتى در کار خود با يکديگر مشورت نکردند مگر اين که به خير و صلاح خويش رهنمون شدند. (تحف العقول ص 164)
به قول مولانا:
اين خردها چون مصابيح انور است / بيست مصباح از يکي روشنتر است
پرواضح است که کار و پژوهش گروهي از مصاديق مشورت و کمک گيري از يکديگر است و همه فوائد مشورت کردن را به همراه خود دارد.
9. پرهيز از شهرتطلبي و دنيا خواهي و تمايلات نفساني
براي پژوهشگر و محقق شايسته و بايسته است که در تحقيقات علمي خود از شهرتزدگي و دنيا طلبي بپرهيزد. زيرا اين امور موجب دور شدن انسان از حقيقت و سعادت ابدي ميشود.
قرآن کريم نکته بسيار مهمي را گوشزد مي کند و مي فرمايد: “مَن کاَنَ يُرِيدُ الْحَيَوةَ الدُّنْيَا وَ زِينَتهََا نُوَفِّ إِلَيهِْمْ أَعْمَالَهُمْ فِيهَا وَ هُمْ فِيهَا لَا يُبْخَسُون أُوْلَئکَ الَّذِينَ لَيْسَ لهَُمْ فىِ الاَْخِرَةِ إِلَّا النَّارُ وَ حَبِطَ مَا صَنَعُواْ فِيهَا وَ بَاطِلٌ مَّا کَانُواْ يَعْمَلُون ” (هود/15و16)
کسانى که زندگى دنيا و زينت آن را بخواهند، (نتيجه) اعمالشان را در همين دنيا بطور کامل به آنها مىدهيم و چيزى کم و کاست از آنها نخواهد شد. (ولى) آنها در آخرت، جز آتش، (سهمى) نخواهند داشت و آنچه را در دنيا (براى غير خدا) انجام دادند، بر باد مىرود و آنچه را عمل مىکردند، باطل و بىاثر مىشود.
ذکر اين نکته ضروري است که هر کاري اگر به خاطر و هدف هواي نفس و دنيا باشد مذموم است، حتي اگر نماز، روزه و احسان نيز به خاطر هواي نفس و دنيا باشد مذموم و باطل است اما اگر آن کار براي امور اخروي يا براي برپايي احکام دين و يا امور دنيوي که منافاتي با امور معنوي و اخروي ندارد، باشد نه تنها ناپسند نيست بلکه پسنديده و ممدوح نيز ميباشد و گاهي در برخي از موارد لازم و واجب نيز خواهد بود. لذا بايد به دنيا به ديده وسيله بنگريم و آن را مزرعه آخرت بدانيم و به هيچ عنوان، دنيا را براي دنيا و لذت هاي زودگذر آن نخواهيم چرا که آخرتي در پيش داريم و بايد آماده سفر گرديم.
چيست دنيا از خدا غافل شدن / ني طلا و نقره و فرزند و زن
10. پرهيز از شتاب زدگي
از آفات بزرگ پژوهشهاي علمي، شتابزدگي و عجله بيمورد است. زيرا کمترين آفت عجله اين است که مانع درک صحيح موضوع يا مساله ميشود به همين جهت پژوهشگران از لحاظ اخلاقي شايسته است از شتاب و عجله دوري کنند.
پيامبر اعظم (ص) فرمود: از عجله بپرهيز؛ زيرا هرگاه عجله کنى نصيب و بهره خود را از دست خواهى داد. (مجموعه ورام ص 255)
اميرالمومنين (ع) فرمود: لغزشهاى انسان با عجله افزايش مىيابد. (غرر الحکم حديث 9940)
11. پرهيز از دخالت دادن خواستههاي شخصي و گروهي
پژوهشگر نبايد خواستههاي شخصي يا گروهي و … خود را به عنوان پيش فرض تحقيق و پژوهش خود قرار دهد، لذا نيکو و بايسته است که اصل بي طرفي را ـ تا حد امکان ـ در تحقيقات خود مورد توجه قرار دهد.
محقق و پژوهشگر راستين کسي است که خود را تابع نتيجه تحقيق خود بداند نه آنکه حاصل تحقيق خود را تابع اميال خود گرداند.
از همين جاست که تفسير به راي در مورد قرآن کريم به شدت نهي شده است. يکي از معاني تفسير به رأي اين است که شخصي بخواهد باورها و پيشفرضهاي قبلي خود را بر قرآن تحميل کند و از قرآن براي مطالب خود دليل بيابد به عبارت ديگر شخص در حقيقت نمي خواهد مراد خداوند و منظور قرآن را دريابد بلکه ميخواهد مراد و منظور خود را بوسيله قرآن به اثبات برساند.
12. پرهيز از سرقت علمي
يکي از نکات ناشايست اخلاقي در باب اخلاق پژوهش، بحث سرقت علمي است. محققِ با اخلاق هيچگاه مطالب ديگران را به اسم خود منتشر نميکند و حقوق فکري و معنوي افراد ديگر را محترم ميشمارد.
13. رعايت اولويتها
از ديگر امور اخلاقي براي پژوهشگران اين است که اولويتها و نيازهاي خود و جامعه را در نظر گرفته و به مسائل مهمتر، اساسيتر بيشتر اهميت دهند. زيرا مسئوليتها، وظايف ديني، اجتماعي، فرهنگي، سياسي، و … پژوهشگران به اندازهاي زياد است که ديگر امکان رسيدن به مسائل غير ضروري نيست و گزراندن عمر به مسائل غير ضروري و انجام ندادن کارهاي مهم و ضروري تر باعث خسران و ضررهاي غير قابل جبران فردي و اجتماعي است.
امام علي (ع) ميفرمايد: علم و دانش بيشتر از آن است که بتواني همه آن را بياموزي و بر آن احاطه پيدا کني؛ پس بايد از هر دانشي بهترينهاي آن را برگزيني. (غرر الحکم، حديث 2198)
14. تواضع و فروتني
از ديگر آموزههاي مهم اخلاقي فضيلت تواضع است. پژوهشگران و محققان نيز شايسته است خود را با اين صفت، آراسته کرده و از تکبر و فخرفروشي به شدت بپرهيزند.
پيامبر اکرم (ص) فرمود: تواضع جز بزرگى بر انسان نمىافزايد پس تواضع کنيد تا خداوند شما را بلند مقام سازد. (کنزل العمال ح 5719)
اميرالمومنين (ع) فرمود: ثمره و نتيجه تواضع، محبّت است و ثمره و نتيجه تکبّر، دشنام و ناسزاگويى مردم است. (غرر الحکم حديث 4613)
حضرت مسيح (ع) فرمود: به وسيله تواضع، مزرعه علم و دانش آباد مىشود نه با تکبّر، همانگونه که زراعت در زمين نرم و هموار مىرويد نه بر روى کوه. (بحارالانوار ج 2 ص 62)
15. کنار نهادن حبها و بغضها
محقق و پژوهشگر بايد از حبها و بغضهاي شخصي و گروهي، خود را برهاند تا در تحقيقات علمي، از رسيدن به حقيقت باز نماند. زيرا شرط اصلي درک حقيقت يک گفتار يا رفتار و يا مسالهاي نداشتن حب و بغض است، به عبارتي ديگر دوستيها و دشمنيها ميتواند نگاهها را تغيير داده و انديشه ها را از مسير اصلي منحرف کند. از قديم گفتهاند:
اگر بر ديده مجنون نشيني / به غير از خوبي ليلي نبيني
سعدي نيز گفته است:
کسي به ديده انکار اگر نگاه کند / نشان صورت يوسف دهد به ناخوبي
وگر به چشم ارادت نگه کني در ديو / فرشته ايت نمايد به چشم کروبي
16. فهم کامل سپس نقد انديشه
يکي از مهمترين و حساسترين مسائل اخلاق پژوهش و نقد اين است که محقق و پژوهشگرِ ناقد که در پي درستي و نادرستي يک انديشه و نظريه است؛ نخستين و مهمترين شرط آن، اين است که آن سخن و مطلب را به درستي فهميده باشد. زيرا نقد بدون فهم دقيق مطلب، در حقيقت نقد ذهنيات خود ناقد است نه نقد آن مطلب يا مساله. (دقت شود)
بنابراين بر هيچ کس از لحاظ اخلاقي شايسته نيست پيش از فهم درست و دقيق يک نظريه و مدعا ـ به صرف تصوري مبهم ، ضعيف يا احتمالي ـ به نقد آن بپردازد.
به جرأت ميتوان گفت اگر اين آموزه در ميان محققان و پژوهشگران جوامع بشري مراعات گردد بسياري از نقدها و انتقادها از بين مي رود.
17. روحيه انتقاد پذيري
شايسته و بايسته اخلاقي است که پژوهشگران روحيه انتقاد پذيري داشته باشند و اگر منتقدي حرف حق و مطلب صحيحي را تذکر داد آن را با کمال افتخار بپذيرند و از منتقد خود تشکر و قدرداني کنند.
چنانکه صادق آل محمد (ص) فرمود: محبوبترين برادرانم کسي است که عيبهايم را برايم گوشزد کند. (بحار الانوار ج 71 ص 282)
سلام
مطلبتون خوب و کاربردی بود.
خسته نباشید
از اینکه به وبلاگ مدیریت حوزه های علمیه خواهران استان چهارمحال و بختیاری سر می زنید و ما را از نظراتتون بهره مند می کنید، بسیار سپاسگزاریم.
موفق و مؤید باشید در پناه حضرت حق
سلام
مطلبتون خوب و کاربردی بود.
خسته نباشید
از اینکه به وبلاگ مدیریت حوزه های علمیه خواهران استان چهارمحال و بختیاری سر می زنید و ما را از نظراتتون بهره مند می کنید، بسیار سپاسگزاریم.
موفق و مؤید باشید در پناه حضرت حق
فرم در حال بارگذاری ...
ماه محرم و صفر ، فرصتی برای تربیت عاطفی کودک
ماه محرم ماه تربیت و خود سازی در کنار عزاداری برای واقعه عاشورا است. شیعیان ماه محرم و صفر را به حرمت خون سید شهدا (ع) و یاران با وفایش حرمت نگه می دارند و عزاداری می کنند و از خوشی هایی چشم می پوشانند.
شرکت در عزاداری های امام حسن (ع) بهترین فرصت برای کسب تجربه و ساخت هویت دینی است. کربلا برای هر سن و فردی الگو دارد. برای زنان نیز الگو هایی همچون حضرت زینب، حضرت سکینه، حضرت رباب و…دارد تا هر بانویی در زندگی خود با الگو قرار دادن این بانوان مسیر خود را پیدا کرده و همراه امام خویش در صحنه باشند.
ماه محرم فرصتی است برای مادران که عاطفه و محبت به اهلبیت را به کودکان خود انتقال دهند. ماه محرم پر از درسهای تربیتی است که خانواده میتوانند از این فرصت استفاده کنند درسهایی همچون ایثار، ازخودگذشتگی، مبارزه با استکبار، اطاعت از امام، شناخت دشمن و …است که میتواند همانگونه که عشق و علاقه به ائمه اطهار را با پوشیدن لباس مشکی و شرکت در مراسمهای مذهبی در ماه محرم به کودک منتقل کنیم درسهای تربیتی قیام امام حسین ع را به کودکان در قالبهای مختلف آموزش دهیم.
عزاداری برای امام حسین به کودک میآموزد برای مقدسات دینی باید ارزش قائل بود و والدین سعی کنند احساسات هماهنگ با آنها را دائماً تقویت کرد.
مشارکت کودکان در مراسم عزاداری و سیاه پوشیدن و تعزیه دیدن باعث تقویت این ارتباط می شود و ارتباط عرفانی و معنوی که همراه با هیجان هست در بین کودکان و امام حسین شکل میگیرد.
کودکان، شکوه یک حماسه و شور عزاداری و همدردی و عواطف موجود در فضای عزاداری را درک میکنند و همین حضور در مجالس عزاداری باعث میشود که زمینه پیدا کردن معرفت برای درک دانشهایی در مورد ائمه اطهار را پیدا کنند.
این شور و هیجان با شناخت اگر همراه شود کودک عاشق و دلباخته امام حسین( ع) میشود و به دنبال معرفت که هدف اصلی قیام عاشورا چه بوده است میگردد. اگر از مقدمه عاطفه برای رسیدن به معرفت استفاده نکنیم شکست میخوریم.
از نکات مهمی که در ماه محرم برای تربیت مذهبی کودک باید در نظر بگیریم این است که کودک در مراسم عزاداری هم کودک است. با او مثل کودک رفتار کنیم. حوصلهاش سر میرود یا تحملش تمام می شود. مادران میتوانند مقداری اسباببازی و خوردنی بردارند تا کودک مشغول شود و سعی کنند هم پای کودک باشند. شیوه برخورد والدین قبل از عزاداری و حین عزاداری و بعد از عزاداری خیلی مهم است. والدین صبوری کنند و با تحکم با فرزندان برخورد نکنند تا فرزندان نسبت به حضور در این مراسم بیعلاقه نشوند. در برابر سوا لات کودکان زمان بگذاریم و به سؤالات ذهنی آنها پاسخ منطقی بدهیم و از شوکه کردن کودکان و بیان چیزهایی که موجب وحشت کودکان میشود بپرهیزید. اگر خود قادر به پاسخگویی نیستند از افرادی که میتوانند مثل روحانیون کمک بگیرند. کودکان پر از سؤال هستند و پاسخ صحیح به سؤالات آنها در مورد واقعه عاشورا با توجه به سن آنها باعث ایجاد معرفت در کودکان به اقتضای فهم و درک آنها میشود.
از برخوردهای خشن یا تحقیر کودک در این مجالس خودداری کنید، سعی کنید تا آنجا که میتوانید کودکان را آرام نگه دارید. اگر کودکان را از هم جدا نگه دارید و با خوراکیهای مختصری آنها را سرگرم کنید و خودتان از هرگونه خطای رفتاری که متناسب باکرامت مجالس عزاداری است، پرهیز کنید، امید است که فضای معنوی مجلس بر قلب کودکان تأثیر لازم را بگذارد. همچنین عزاداری را محدود به مسجد و هیئت نکنید سعی کنید در خانه همرنگ و بویی از عزا را داشته باشید تا کودک دچار احساس دوگانگی و دورویی نشود. عزای امام حسین( ع ) کسالتبار نیست بلکه تقویتکننده عشق و ایمان و حساسیت در مورد بدیها وزشتی ها است. والدین اگر خود عامل به عمل باشند بیشترین تأثیر را بر کودکان خود خواهند داشت.
محرم و مراسم عزاداري اين ايام يك فرصت تربيتي براي خانوادهها، كودكان و جامعه است. بايد قبل از محرم آماده شد وكودكان را آماده كرد. در مراسم عزاداري بايد تلاش كنيم و بعدازآن هم مراقب باشيم آثار تربيتي بهدستآمده حفظ شود. ما نبايد اين نگرش را داشته باشيم كه عاشورا تنها يك مراسم مذهبي و فرصتي براي رسيدن به ثواب است. عاشورا و محرم يك گنجينه بزرگ فرهنگي و تربيتي است كه تأثیر زیادی بر ساختار شخصیتی دارد و شکلدهنده هویت دینی و اسلامی است.
سلام
عالم همه قطره و درياست حسين
خوبان همه بنده و مولاست حسين
ترسم كه شفاعت كند از قاتل خويش
از بس كه كَرَم دارد و آقاست حسين
التماس دعا
اللهم عجل لولیک الفرج
فرم در حال بارگذاری ...
زينب(س) ابلاغ پيام عاشورا
به مناسبت ماه صفر ماه ابلاغ پيام شهيدان کربلا سرگذشت بانويي بزرگ و شکوهمندرا پيش چشم مي آوريم که به راستي تکميل کننده نهضت عاشورا و تبيين کننده ماهيت آن نهضت بود، و در عين آن که بار سنگين فراق و اسارت را بر دوش مي کشيد، در همه جا از فرصت استفاده کرد تا پيام و اهداف نهضت عظيم حسين(ع) را براي همه روشن کند، و به افشاگري بر ضد ستمگران بپردازد، و به راستي شاعردر شان او چقدر زيبا گفته:
تا قلم لب بر مرکب مي زند بوسه بر جا پاي زينب مي زند کربلا مي مرد اگر زينب نبود شيعه مي پژمرد اگر زينب نبود اي زبان صدق و تصديق و صفا اولين بيمار چشمت مصطفي عصمت زهرا عزيز مرتضي در تو جاري رستخيز مرتضي عصر عاشورا علم در دست توست کرسي و لوح و قلم در دست توست…
حضرت زينب(س) چون قهرماني وصف ناپذير پس از عصر عاشورا کمر همت بست تا دربرابر انواع طوفان هاي شکننده حوادث، راست قامت باقي مانده، او اين نهال نوپاي عاشورا را پرورش داد، آن را به کوفه و شام و مدينه و هر جاي ديگر که توانست با خود برد، و با هجرت ها و مجاهدات خستگي ناپذيرش به تربيت و رشد آن پرداخت.
بنابراين نهضت عاشورا ثمره مجاهدات امام حسين(ع) بود، و زينب پرورش دهنده اين نهال، از اين جهت که آن را بسيار عالي پرورانيد، و بسيار جالب پيام هاي آن را به جهانيان ابلاغ فرمود:
شايد بر همين اساس بود که پيامبر(ص) ويژگي هاي زينب(س) را هم چون خديجه کبري(س) خواند، در آن هنگام که خبر ولادت حضرت زينب(س) را به پيامبر(ص)دادند، آن حضرت فرمود:
«نوزاد را نزدم بياوريد»، وقتي که زينب(س) را به نزد او بردند، فرمود:
«به حاضران و غايبان وصيت و سفارش مي کنم که احترام اين دختر را پاس دارند،همانااين دختر شبيه حضرت خديجه(س) است.» در اين تشبيه اسراري عميق نهفته است، و بيان کننده آن است که همان گونه که وجود ربرکت حضرت خديجه(س) براي پيشرفت اسلام داراي آثار بسيار مبارک و کارساز بود، و هم چون مادري، اسلام راپرورش داد و همه امکانات خود را براي پيشرفت اسلام با کمال ايثار نثار کرد.
...
زينب(س) نيز اين گونه به جا پاي جده اش خديجه(س) پا نهاد، و از اسلام حمايت کرد، و نهضت عاشورا را که حادثه اي عظيم براي نجات اسلام از دستبرد ناپاکان بود، پروراند و همه امکاناتش را در اين راه نثار نمود.
زينب(س) شخصيتي است که پيامبر(ص) صبر کرد که نامگذاري او از جانب خداوندبزرگ صورت گيرد، جبرئيل نزد پيامبر(ص) آمد و عرض کرد: «خداوند به تو سلام مي رساند و مي فرمايد: «نام اين دختر را زينب بگذار، چرا که اين نام را درلوح محفوظ نوشته ايم.» واژه «زينب » از دو کلمه زين و اب، ترکيب يافته که به معناي زينت پدر است، اين نام براي حضرت زينب(س) نشان دهنده آن است که روش و منش او، مايه زينت و سرافرازي پدرش حضرت علي(ع) خواهد بود، در اين مقايسه زيبا نيز به عظمت زينب(س) پي مي بريم، چرا که وجود پربرکت حضرت علي(ع) يعني يگانه حامي پيامبر(ص)، نخستين ايمان آورنده به اسلام و بزرگ ترين فداکار دين اسلام، در حدي که گفتند: اسلام در آغاز به اخلاق پيامبر(ص) و شمشير علي(ع) واموال انفاق شده خديجه(س) پيشرفت نمود، بنابراين زينب(س) به قدري به حضرت علي(ع) نزديک بود، که راهکارهاي زندگي اش، روش و منش اميرمومنان علي(ع) رامي آراست، و موجب سرافرازي و سربلندي علي(ع) بود.
عرفان زينب(س) در خردسالي
به گفته روان شناسان: «سه اصل در تکوين و تکامل شخصيت انسان، نقش اساسي دارد:
1 وراثت
2 تربيت
3 محيط.»
اين سه اصل به طور صحيح و کامل در پيدايش شخصيت زينب(س) تاثير داشت، همه ارزش ها را از پدرو مادرش علي(ع) و فاطمه(س) به ارث برد، تحت نظر مستقيم اين پدر و مادر نمونه پرورش يافت و در محيطي رشد کرد که کانون فضايل و صفا و صميميت بود; درمدينه، در ميان خاندان ممتاز نبوت و شيفتگان مخلص اين خاندان، بر همين اساس انوار درخشان انسانيت و ارزش هاي والاي اسلامي و انساني در وجود او شکوفا وبارور شد. بدين سبب، از همان خردسالي، به اصطلاح در يک شب، ره صد ساله راپيمود از اين رو روايت شده، روزي حضرت علي(ع) زينب را که در آن هنگام کودک خردسال بود در آغوش گرفت، در ضمن نوازش به زينب(س) فرمود: «بگو: دو»
زينب(س) سکوت کرد. علي(ع) فرمود:
دخترم چرا ساکت هستي؟ صحبت کن بگو:
«دو»، زينب(س) با شيرين زباني ويژه اي عرض کرد: «پدر عزيزم! زباني که به گفتن «يک » حرکت و عادت نموده، چگونه کلمه دو بگويد؟» (منظور زينب(س)يکتايي خدا بود که تمام ذرات وجودش به توحيد الهي گواهي مي داد.) حضرت علي(ع)
در پاسخ معني دار زينب(س) خرسند شد، او را به سينه اش چسبانيد و پيشاني اش رابوسيد.
بار ديگر زينب(س) سوالي مطرح کرد ، از پدر بزرگوارش پرسيد: «پدرجان! آيا فرزندانت را دوست داري؟» علي(ع) فرمود:
آري، البته! چگونه شما را دوست نداشته باشم، با اين که ميوه دل من هستيد؟»
زينب(س) (که متوجه توحيد افعالي خداوند بود) عرض کرد: پدر عزيزم! در دل دودوست جمع نمي شود، دوستي خالص براي خدا است، لطف و مهرباني براي ما است.»
اين بيان شيوا و پرمحتواي زينب(س) سخن حضرت علي(ع) را توضيح داد، که دوستي ظاهري همان مهرباني است، و دوستي حقيقي بايد منحصر به خداي يکتا و بي همتاباشد. حضرت علي(ع) با طرح اين گونه سوال ها، مقام ملکوتي زينب(س) را به ديگران معرفي مي کرد.
آري بانويي که در کنار پنج تن آل عبا عليهم السلام رشد کرده، چرا چنين نباشد؟ !
روزي ميهماني به خانه اميرمومنان علي(ع) آمد،غذا در خانه نبود، حضرت علي(ع) از فاطمه(س) پرسيد: «آيا غذايي در خانه يافت مي شود؟» فاطمه(س) پاسخ داد: در خانه جز يک عدد نان نيست که آن را هم براي دخترم زينب(س) ذخيره کرده ام (زينب(س) در اين هنگام حدود پنج سال داشت)زينب(س) بيدار بود، سخن مادر را شنيد و گفت: «نان مرا به ميهمان بدهيد، من صبر خواهم کرد.» آري از کودکي، آثار عظمت، صلابت و شکوه از چهره زينب(س)ديده مي شد، و همه چيز نشان مي داد که او در آينده بانويي بسيار ارجمند خواهدشد، به طوري که وجود با برکتش تجلي گاه جلوه هاي الهي خواهد گرديد.
زينب (س) در آيينه عاشورا
در پيدايش و تکميل نهضت و فرهنگ عاشورا، حضرت زينب(س) شريک امام حسين(ع) بود، که در مجموع مي توان فت حضور و شرکتش در اين نهضت عظيم، پس از امام حسين(ع) از همه بيش تر بود.
او از مدينه تا مکه و از آن جا تا سرزمين کربلا، و در ماجراي عاشورا، يار وياور مخلص و پشتوانه نيرومند امام حسين(ع) بود، تا آن جا که دو نوجوانش محمدو عون(ع) را در روز عاشورا فداي نهضت امام حسين(ع) کرد،
وقتي امام حسين(ع)پيکر به خون تپيده اين دو جوان را از ميدان به کنار خيمه آورد، زينب(س) ازخيمه بيرون نيامد، مبادا رنج امام حسين(ع) با ديدن زينب(س) افزون شود، ولي در مورد حضرت علي اکبر(ع) از خيمه بيرون دويد و به استقبال جنازه پاره پاره او شتافت، و با برادرش همنوا گرديد، و مطابق پاره اي از روايات، زينب(س) براي تسلي خاطر امام حسين(ع) زودتر به بالين علي اکبر(ع) رفت، هنگامي که امام حسين(ع) به قتل گاه رسيد، نخست نگاهش به زينب(س) افتاد، و اين تدبير، درفرونشاندن شدت ناراحتي امام حسين(ع) نقش به سزايي داشت.
زينب(س) پس از عاشورا سه موضوع حساس را بر عهده گرفت و به خوبي آن را اجراکرد:
1 سرپرستي از بازماندگان شهيدان;
2 حمايت و نگهباني از امام وقت، حضرت امام سجاد(ع);
3 ابلاغ پيام شهيدان به مردم.
خطبه هاي او در کوفه، در مجلس ابن زياد، و خطبه غراي او در شام در مجلس يزيد،و گفتار آتشين و عميق او در هر کوي و برزن آن چنان جامع و قاطع بود که هم چون صاعقه اي خرمن هستي ستمگران را مي سوزاند و تار و پود زندگي پوشالي آن ها را ازهم مي گسست، و بسان نوري درخشان بود که فرهنگ عاشورا را نشان مي داد، و مردم را به سوي اهداف و ارزش هاي حاکم بر عاشورا جذب مي کرد.
او در روز يازدهم محرم وقتي که کنار بدن پاره پاره برادرش امام حسين(ع) آمد،آن بدن را با دستهايش اندکي بلند نمود و عرض کرد: «الهي تقبل منا هذاالقربان; خدايا اين قرباني را از ما بپذير.»
و در روايتي ديگر آمده، عرض کرد: «اللهم تقبل منا هذا قليل القربان; خدايا! اين قرباني اندک از مابپذير.»
اين تعبير نشان دهنده نهايت فروتني و سپاسگزاري حضرت زينب(س) درپيشگاه خدا است، و در عين حال تيري هم چون شهاب ثاقب بر قلب دشمن است که هان اي دشمنان سنگ دل هرگز نپنداريد که ما خوار شده ايم، بلکه ما سرافراز هستيم،چرا که براي خدا قرباني داده ايم.
بر همين اساس، در مجلس ابن زياد هنگامي که او از روي شماتت به زينب(س) گفت:
«ديدي که خداوند با برادر و خاندانت چه کرد؟» زينب(س) در پاسخ فرمود: «مارايت الا جميلا…; جز خوبي چيزي نديدم،
اينان افرادي بودند که خداوند مقام ارجمند شهادت را سرنوشتشان ساخت، از اين رو داوطلبانه به آرامگاه هاي خودشتافتند، و به زودي خداوند بين آنان و تو جمع کند، تا تو را به محاکمه بکشند، اکنون بنگر در آن محاکمه چه کسي پيروز و چه کسي شکست خورده و درمانده است؟ مادرت به عزايت بنشيند، اي پسر مرجانه.»
بخش هايي از خطبه حضرت زينب(س) در کوفه
حضرت زينب(س) در کوفه دو خطبه خواند، حذيم بن شريک اسدي مي گويد: «به زينب(س) نگاه کردم، سوگند به خدا تا آن روز بانوي پوشيده ونجيبي را همانند او نديده بودم که آن چنان شيوا، قاطع و شيرين سخن بگويد،گويي سخنانش از زبان حضرت علي(ع) فرو مي باريد، به مردم اشاره کرد که ساکت باشيد، با اين اشاره نفس ها در سينه ها حبس شد، زنگ هايي که در گردن اسب ها واسترها بود از حرکت باز ايستاد، آن گاه خطبه را با حمد و سپاس خدا و درود به پيامبر(ص) و خاندانش شروع کرد.»
آن چنان خطبه زينب(س) مردم را تحت تاثيرقرار داد که صداي گريه و شيون آنها بلند شد، آنها در ماتم عميق فرو رفتند،حيران و بهت زده، اظهار پشيماني مي کردند که چرا به ياري امام حسين(ع)نشتافته اند.
در بخشي از اين خطبه چنين مي خوانيم: «يا اهل الختل والغدر والخذل اتبکون؟… انما مثلکم کمثل التي نقضت غزلها من بعد قوه انکاثا; اي نيرنگ بازان و بي وفايان و پراکندگان! آيا به حال ما گريه مي کنيد؟… مثل شمامثل آن زني است که به شدت رشته هاي خود را پس از تابيدن باز مي کرد، شما نيزعهد شکني کرديد.»
و در فراز ديگر فرمود: «ويلکم يا اهل الکوفه اتدرون اي کبد لرسول الله فريتم، و اي کريمه له ابرزتم…؟; اي مردم کوفه! واي بر شما،آيا مي دانيد که چه جگري از رسول خدا(ص) را بريديد؟ و چه افراد پوشيده ازحجاب را از حرمش بيرون کشيديد؟ و چه خوني را از او ريختيد؟ و چه احترامي رااز او هتک کرديد؟…. آيا براي شما شگفت آور است که آسمان براي اين ماجرا خون ببارد؟ همانا شکنجه و عذاب جهان آخرت ننگين تر خواهد بود، و کسي شما را ياري نکند، و به مهلتي که به شما داده شده است بهره مند نخواهيد شد…»
زينب(س) در قسمت آخر خطبه، براي مصائب جان سوز برادرش حسين(ع) اشعاري خواند و گريه کرد، در اين حال به قدري منقلب شد و پراحساس مي گريست و سخن مي گفت که امام سجاد(ع) او را اين چنين تسلي خاطر داد: «… و نت بحمدالله عالمه غيرمعلمه، فهمه غير مفهمه… ; تو به حمدالله دانشمند بدون استاد، و داناي خودساخته هستي، بدان و تحمل داشته باش که گريه و ناله، رفتگان را بازنمي گرداند.» حضرت زينب(س) به سخن امام سجاد احترام کرد و سکوت نمود.
گوشه هايي از خطبه زينب(س) در برابر يزيد
در مجلس يزيد، همه چيز در ظاهر به نفع يزيد بود، اما آن هنگام که زينب(س) خطبه خواند به راستي همه چيز رادگرگون کرد، و شام يزيدي را به شام غريبان تبديل نمود، و هم چون صاعقه سوزان و رگبار شديد سرزنش بر همه زندگي ننگين يزيد بود در اين جا نظر شما را به چند بخش از آن خطبه جلب مي کنم:
«و کيف يرتجي مراقبه ابن من لفظ فوه اکباد الازکياء، و نبت لحمه من دماءالشهداء; به راستي چگونه توقع و اميد دل سوزي از پسر آن کسي باشد که دهانش جگر پاکان را جويد و بيرون انداخت و گوشتش از خون شهيدان روييد.»
يزيد قبل از اين خطبه افتخار کرده بود که از فرزندان خندف است، که با سيزده واسطه به او مي رسيد، و خندف در عصر خود به عنوان بانوي خيرانديش معروف بود،
زينب(س) در اين مورد با يزيد مقابله به مثل کرد گويي به او فرمود: به جده سيزدهم خودمناز، بلکه به جده نزديک خود «هند» مادر معاويه را بنگر که در جنگ احد جگرحضرت حمزه را درآورد و به دهان کشيد و به خون آشامي معروف بود، چرا راه دورمي روي؟!
«فوالله ما فريت الا جلدک، و لا جزرت الا لحمک…; سوگند به خدا جزپوست خود را ندريدي، و جز گوشت خود را نبريدي، و قطعا با همين باري که ازريختن خون خاندان رسالت، و هتک حرمت آنان بر دوش داري، نزد رسول خدا(ص) واردمي گردي، در آن هنگام که خداوند همه را جمع مي کند، و حق آنان را بازمي گيرد.»
«حسبک بالله حاکما، و بمحمد خصيما، و بجبرئيل ظهيرا، و سيعلم من سول لک و مکنک رکاب المسلمين، بئس للظالمين بدلا; و همين عذاب تو را بس که دردادگاه خدا، خداوند حاکم و داور است، و محمد(ص) از جانب ما مدعي ما است، وجبرئيل پشتيبان ما مي باشد، و به همين زودي آن کس که تو را فريب داد و برگرده مردم سوار کرد (يعني معاويه) خواهد فهميد که براي ستمگران عوض بدي خواهد بود.»
«و لئن جرت علي الدواهي مخاطبتک، اني لاستصغر قدرک; اگرچه حوادث روزگار مرا به سخن گفتن با تو کشانده، ولي ارزش تو از نظر من ناچيزاست.»
«الا فالعجب کل العجب بقتل حزب الله النجباء بحزب الشيطان الطلقاء;آگاه باش که مايه تعجب و بسي شگفتي است که افراد باشخصيت از حزب خدا، در جنگ با افراد حزب شيطاني که بردگان آزاد شده هستند کشته مي شوند.»
«فکد کيدک،واسع سعيک، و ناصب جهدک، فوالله لاتمحوا ذکرنا و لاتميت وحينا، و لاتدرک امدنا…; هر نيرنگي خواهي بزن، و هر اقدامي که تواني بکن، و از هر کوششي دريغ منما، که سوگند به خدا نه مي تواني نام ما را محو کني، و نه مي تواني وحي ما را خاموش کني و به منتهاي مقام ما برسي، و هرگز نتواني ننگ اين ستم را ازخود بزدايي، راي تو سست، و شماره ايام دولتت اندک است، و جمعيت تو متلاشي وپراکنده شود، تا آن روز (قيامت) فرا رسد که منادي حق فرياد زند; آگاه باشيدلعنت خدا بر ستمگران باد.»
خطبه حضرت زينب(س) به طور کلي مجلس يزيد، بلکه وضع شام را تغيير داد، و همه چيز را دگرگون ساخت، منطق قوي و نفس قدسي فوق العاده زينب(س) باعث شد که آن چنان رعب و وحشت در يزيد و يزيديان ايجادگرديد که يزيد نتوانست شعله سخن را در ذهن زينب(س) خاموش سازد، چرا که مي ديدمجلس و مجلسيان در چنبره کلام آتشين حضرت زينب(س) قرار گرفته است. از آن پس،سياست ظاهري يزيد عوض شد، او در ظاهر اظهار پشيماني مي کرد، و گناه را به گردن ابن زياد مي انداخت. يزيد دستور داد تا با نرمش و اخلاق نيک با اهل بيت امام حسين(ع) رفتار شود، و آنها را محترمانه به مدينه باز گردانند، وهودج هاي شترها را با پارچه هاي پرزرق و برق آراسته کنند، زينب(س) که ازهوشياري و قاطعيت و تدبير بالايي برخوردار بود، دريافت که يزيد مي خواهد بااين گونه ظاهرسازي، خون شهيدان را لوث کند، بي درنگ با قاطعيت فرمود:
«هودج ها را سياه پوش کنيد تا مردم بدانند که ما در سوگ شهادت فرزند زهرا(س)به سر مي بريم.» اين سخن شور و هيجان شديدي در مردم ايجاد کرد.
سلام
السلام علیک یا زینب کبری (س)
بسیار زیبا بود
التماس دعا
اللهم عجل لولیک الفرج
فرم در حال بارگذاری ...
بررسي زيارت اربعين
روز بيستم ماه صفر، روز اربعين و به قول شيخين - شيخ مفيد و شيخ طوسي- بازگشت اهل حرم امام حسين عليه السلام از شام به مدينه، و روز ورود اولين زائر آن حضرت جابربن عبدالله انصاري به کربلا، جهت زيارت امام حسين عليه السلام است . زيارت آن حضرت در اين روز مستحب است. که به فرموده امام حسن عسکري عليه السلام از نشانه هاي مؤمن است.
قال العسکري عليه السلام:
“علامات المؤمنين خمس : صلاةُ الاحدي و الخمسين و زيارةُ الاربعين والتـَختم في اليَمين و تـَعفيرُ الجـَبين و الجَهر ببسم الله الرحمن الرحيم."(1)
از حضرت امام حسن عسکري عليه السلام روايت شده که فرمودند:
علامات مؤمن پنج چيز است:
1- اقامه پنجاه و يک رکعت نماز فريضه و نافله در شبانه روز.
2- زيارت اربعين.
3- انگشتر به دست راست کردن.
4- جبين را در سجده بر خاک گذاشتن.
5- در نماز بسم الله الرحمن الرحيم را بلند گفتن.
سند زيارت اربعين
شيخ طوسي در تهذيب و مصباح ، زيارت مخصوصه روز اربعين را از حضرت امام صادق عليه السلام نقل کرده است.
بررسي زيارت اربعين امام حسين عليه السلام
فراز اول:
سلام هاي توصيفي
- السلامُ علي وَليِّ الله و حبيبه؛ سلام بر ولي و حبيب - دوست - خدا.- السلامُ عـَلي خليلِ اللهِ وَ نجيبه؛ سلام و درود بر خليل و گزيده خدا.- السلامُ علي صَفيِّ اللهِ و ابن ِ صَفيّـه؛ درود بر برگزيده خدا و پسر انتخاب شده خدا.- السلامُ علي الحُسين ِ المظلوم الشهيد؛ درود بر حسين مظلوم شهيد.- السلامُ علي اسيرِ الکربات و قـَتيلِ العـَبرات؛ سلام بر کسي که اسير و گرفتار بلايا و اندوه ها شد و کشته براي اشک ها.
در سلام هاي اوليه زيارت، امام صادق عليه السلام به نوعي اصالت خانوادگي امام حسين عليه السلام را بيان مي نمايد که ايشان فرزند رسول خدا که حبيب خداست، مي باشد . برخي از انبياء در درگاه الهي با نام خاصي توصيف و معروف شده اند. حضرت ابراهيم(ع) با عنوان خليل الله ، حضرت موسي(ع) با عنوان کليم الله ، حضرت عيسي(ع) با عنوان کلمة الله ، حضرت نوح(ع) با عنوان نبي الله - که البته ايشان اولين پيامبري بودند که مقام نبوت را به دوش کشيدند- حضرت آدم(ع) با عنوان صفوة الله و حضرت محمد(ص) با عنوان حبيب الله مطرح هستند.
براي سلام معاني مختلف ذکر کرده اند، که به اختصار نام مي بريم.
1- سلام، يکي از نام هاي خداي عزوجّل است و مراد آن است که خداوند حافظ تو باشد.
2- سلام به معناي تسليم.
3- سلام به معناي سلامتي.
حال که معناي سلام مشخص شد که به معناي آسايش، امنيت و سلامتي است، به تفسير سلام بر امام حسين عليه السلام مي پردازيم. سلام بر امام به اين صورت است که شخص زائر در حالي که حضور امام ايستاده يا از دور ايشان را در ذهن حاضر نموده و به حضرت سلام مي نمايد و در دل مي گذراند که هيچ آزاري و آسيبي از ناحيه من به آن امام، نه در آن وقت و نه پس از آن نخواهد رسيد؛ زيرا هدف تمامي آن بزرگواران جز هدايت و اصلاح مردم و اعلاي کلمه توحيد و شيوع طاعت خداوند در مردم نيست، لذا آنها از معصيت خدا و تخلف از اوامر و نواهي او، از اخلاق ناپسند مردم از قبيل خودبزرگ بيني، حرص، ريا، بخل، حّب قدرت، غيبت، آزار رساندن و … اذيت خواهند شد.
زائر بايد حال خود را به گونه اي قرار دهد که مورد رضايت امام باشد، نه مايه اذيت آن حضرت. آن وقت است که در گفتن کلام سلام، صادق است. لذا بايد دل را با آب توبه شستشو داده، و اشک پشيماني از ديده فرو ريزد، و پس از آن به امام عرض سلام داشته باشد.
زائر با عرض سلام، خود را به آن حضرت نزديک نموده و با تکرار واژه ادب، روح و روان خود را به لحاظ نزديکي به ايشان از پستي ها و رذايل و آلودگي ها پاک مي نمايد و سلام را چنان با ادب و خلوص و اشک و آه بر دل القا مي نمايد، تا سلامتي کامل حاصل گردد و موجب جواب سلام آن بزرگوار گردد.
در واقع زائر با عرض سلام بر آن حضرت و يارانش چهره اجتماعي - سياسي خود را نمايان ساخته و اعلان مي دارد که نه تنها با بت درون مبارزه مي کند، بلکه همانند خود آن بزرگوار، با طاغوتيان، ظالمان، مستبدان و خائنين به مردم، مبارزه کرده و با شعار سلام، خود را در زمره ياران آن حضرت قرار مي دهد.
...
فراز دوم:
شهادت و گواهي امام صادق عليه السلام به عظمت و برتري امام حسين عليه السلام
- اللهم اني اَشهَدُ أنـَّهُ وَليـُّکَ وَ ابنُ وَليِّک؛ بار خدايا گواهي مي دهم که ( امام حسين) ولي تو و فرزند ولي تو است .- وَصَفيـُّکَ وَ ابنُ صَفيـِّک، الفائزُ بِکـَرامـَتـِک ؛ و نيز گواهي مي دهم که او برگزيده ي تو و پسر برگزيده ي تو است که به کرم تو رستگار است.- اَکرَمتـَهُ بالشَّهادة ؛ خدايا گواهي مي دهم که او را به وسيله شهادت گرامي داشتي .- و حَبوتـَهُ بالسـَّعادة ؛ و به او سعادت عطا فرمودي.- و اجتـَبـيتـَه بطيبِ الولادة ؛ و او را از اصل و نسب ، پاکي ولادت بخشيدي.- و جَعَلتـَه سيداً من السادة و قائِداً من القادة ؛ او را آقايي از آقايان و رهبري از رهبران قرار دادي.- و ذائدً مِنَ الذادة و اَعطيتـَهُ مَواريثَ الانبياء ؛ و او را مدافعي از مدافعان قرار داده و ارث تمام انبياء را به ايشان عطا فرمودي.- و جعلته حُجَة ًعلي خـَلقِک مِنَ الاوصِياء ؛ و شهادت مي دهم که او را حجت بر خلق خود از اوصياء قرار دادي.- فـَاَعذَرَ في الدُعاءِ وَ مَنَحَ النُصح ؛ پس امام حسين عليه السلام نيز در دعوت ، عذري باقي نگذاشت و خير خواهي نمود.
در اين دنيا هر کس توسط چيزي و يا عملي به عزت مي رسد. امام صادق عليه السلام در اين فراز از زيارت، امام حسين عليه السلام را توصيف مي نمايد که خدايا او ولي تو و فرزند ولي توست، او برگزيده و پسر برگزيده توست. يعني با تمام عزت و احترامي که براي ايشان قائل بودي ولي به وسيله شهادت به او عزت بخشيدي. تو خواستي که امام به وسيله شهادت، آن هم چنين شهادتي به عزت برسد. خدا به وسيله شهات، امام حسين عليه السلام را به سعادت رسانيد. طوري که يزيد و وزرايش به دنبال دنيا و کسب مقامات دنيوي بودند و به نوعي به دنبال کسب اعتبار بودند ولي امام حسين عليه السلام که هيچ چشم داشتي به دنيا نداشت و حکومت را هم صرفاً به عنوان ابزاري براي برافراشتن اسلام و اقامه عدالت مي دانست.
امام حسين عليه السلام و اهل بيت ايشان در فجيع ترين وقايع و جنايت ها، قرار گرفته بودند. اگر چه مدت زمان جنگ کم بوده؛ اما در اين مدت کم، انواع و اقسام جنايت ها و پستي ها ديده مي شود که البته بزرگترين چهره اين جنايات اينست که بر امام معصوم وارده شده است. شهيد مطهري(ره) مي فرمايد: ” يک وقت حساب کردم و ظاهراً در حدود بيست و يک نوع پستي و لئامت در اين جنايت ديدم و خيال نمي کنم در دنيا چنين جنايتي پيدا بشود، که تا اين اندازه تنوع داشته باشد.(2) و به امام با گذراندن چنين وضعيتي کرامت و شرافت داده شد.
فراز سوم:
اهداف قيام امام حسين عليه السلام
- و بَذلَ مُهجَتـَهُ فيکَ ليَستـَنقـِذَ عِبادکَ مِنَ الجَهالةِ وَ حَيرَةِ الضـَلالة َ؛ - خدايا- جانش را در راه تو بخشيد تا بندگانت را از ناداني، سرگرداني و گمراهي نجات دهد.
امام حسين عليه السلام قبل از خروج از مکه خطاب به برادرش محمد حنفيه وصيت نامه اي نوشتند که ضمن آن اهداف خود را از قيام اعلام مي دارند. در آنجا مي فرمايد: من براي اصلاح دين جدّم رسول الله و امر به معروف و نهي از منکر قيام مي نمايم.
با مطالعه تاريخ زمان امام حسين عليه السلام در مي يابيم که در دين پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله تغييرات بسياري ايجاد شده و بدعت هاي فراواني نهاده شده بود. امام براي اين که حقيقت دين رسول اکرم حفظ شود و ديني سالم به نسل هاي بعدي رسانده شود هيچ راهي نداشت جز اين که قيام نمايد و بدين وسيله اعلام کند که حقيقت دين اسلام به يغما برده شده و دين کنوني، ديني است تحريف شده که خلفا به واسطه آن راهي براي حکومت نامشروع خود يافته اند. پس امام قيام مي کند تا پيام دين واقعي را به گوش افرادي که خواهان شنيدن حقيقت هستند برساند.
فراز چهارم:
قاتلان امام حسين عليه السلام
- وَ قـَد تـَوازَرَ عـَلـَيه مَن غـَرَّته الدُنيا؛ کساني بر عليه او( امام) همدست شدند که دنيا آنها را فريب داد.- و باعَ حـَظـَّهُ بالاَرذَلِ الاَدني وشَري اخِرَتـَهُ بالثـَّمَنِ الاَوکـَس ِ؛ و بهره هستي خود را به بهاي ناچيز و پستي فروختند و آخرت خود را به بهاي کمي دادند.- و تـَغـَطرَسَ وتـَرَدّي في هواه؛ گردن فرازي کرده و خود را در پرتگاه هوس انداختند.- و اَسخَطَکَ و اَسخَطَ نـَبيکَ ؛ و تو و پيغمبر تو را به خشم آوردند .- و اَطاعَ مِن عِبادِکَ اهلَ الشـِّقاق ِ وَ النفاق؛ و آن( دنيا پرستان) پيروان بنده هايت شدند که خلاف انگيز و نفاق انگيز بودند.- و حـَمـَلـَة َ الاوزارِ المـُستوجبينَ النار؛ و بار گناه به دوش کشيده و به آتش سزاوار شدند.- فـَجاهدهُم فيکَ صابراً مُحتـَسـباً؛ پس ( امام) جهاد کرد با آنها درحالي که شکيبا بود.- حتي سُفـِکَ في طاعـَتِکَ دمه؛ تا اين که در ( راه) طاعت تو خونش ريخته شد.- وَ استـُبيحَ حَريمَهُ ؛ هتک حرمت به حرم امام مباح شد.
امام صادق عليه السلام در اين فراز از زيارت به توصيف قاتلان مي پردازد که ما در اين اينجا به عرض از آنان را معرفي مي نماييم.
عمر بن سعد بن ابي وقاص يکي از افرادي از که در جريان حادثه کربلا نقش بسزايي را ايفا مي نمايد. سعد پدر عمر از مسلماناني است که در سالهاي نخست بعثت رسول اکرم صلوات الله عليه مسلمان شد و در راه دين، شکنجه و محروميت ديده بود که فتح ايران و بناي کوفه به دست او انجام شد؛ ولي مانند بسياري از ياران رسول خدا(ص) علاقه به دنيا بر او غالب گشته و در ماجراي خلافت حضرت علي عليه السلام با آن حضرت بيعت نکرد و در سال 55 يا 58 از دنيا برفت . عمربن سعد؛ اگرچه به خاطر شخصيت معروف پدرش نام درخشاني داشت؛ اما مرد دنياپرست و بُزدلي بود که بر طبق روايات رسيده، رسول اکرم(ص) و اميرالمؤمنين عليه السلام او را مذمت کردند، به همين جهت پدرش هم از او راضي نبود، به طوري که او را از ارث محروم نمود.(3)
نقش عمربن سعد در کربلا، بسيار اساسي بود؛ زيرا او فرمانده کل و جنگ در کربلا، از طرف ابن زياد بود که پيش از ورود امام حسين عليه السلام به سرزمين کربلا، مأموريت يافته بود که با چهار هزار نفر از مردم کوفه براي بازپس گرفتن يکي از شهرهاي استان همدان برود و فرمان حکومت “ري” را نيز به نام او صادر کرده بود."شمربن ذي الجوشن” يکي ديگر از سران و فرماندهان در حادثه کربلا بود. وي در زمان حضرت علي عليه السلام جزو شيعيان و طرفداران حضرت به شمار مي آمد، او در جنگ صفين از افراد تحت فرمان اميرمؤمنان بود و در جنگ با معاويه شرکت داشت و شجاعت زيادي از خود نشان داد.(4)
وي علي رغم اين که در زمره ياران حضرت علي عليه السلام بود؛ ولي همانند بسياري از دوستان حضرت، عاقبت به خير نشد؛ چرا که بر اثر گرفتاري نفساني، در رديف دشمنان حضرت و وطرفداران بني اميه قرار گرفت.
اينها نمونه هايي از قاتلان امام حسين عليه السلام بودند که به وسيله حبّ دنيا و مقام وسوسه شده و با فرزند پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله جنگيدند و امام را به شهادت رساندند.
دلائلي نقلي و تاريخي متذکر اين نکته است که عامل دنياپرستي و منفعت طلبي در حادثه کربلا نقش اساسي داشته است. فرزدق شاعر مي گويد: من در سال شصت هجري که با مادرم از کوفه عازم مکه و انجام مراسم حج بودم با امام حسين عليه السلام ملاقات نمودم، حضرت از من سؤال کرد: از کوفه چه خبر داري؟ گفتم: قلوب النّاس معک و سيوفهم مع بني اميّه و …؛ مردم دلهاشان با توست، ولي شمشيرهاشان با بني اميه است و …(5) سپس حضرت امام حسين عليه السلام در طي بيان مطالبي فرمودند: “انّ النّاس عبيد الدّنيا و الدّين لعقٌ علي السنتهم يحوطونه مادرّت معائشهم فاذا محصوا باالبلاء قلّ الدّيّانون؛ به راستي که مردم، بندگان دنيا هستند و دين و دينداري بر سر زبان و لقلقه آنهاست و دين را فقط زماني مي خواهند که وسيله اي براي تأمين دنياي آنان شود؛ اما وقتي که به گرفتاري و بلا مورد آزمايش قرار مي گيرند، دينداران حقيقي، بسيار اندک هستند".(6)
هميشه در طول تاريخ انسان، دنيا پرستي و قدرت خواهي، عامل انحراف بشر بوده و هست. بعضي از قاتلين حسين عليه السلام نيز گرفتار دنيا و خواسته هاي آن شدند. آنچه را به طور قطع مي توان گفت اين است که عامل دنياخواهي در رؤسا و فرماندهان لشکرها همانند عمر سعد و شمر و عاملان اصلي جنگ (يزيد و ابن زياد) نقش اساسي داشته است؛ زيرا آنها به طور يقين به مقام حسين عليه السلام و حقانيت او آگاهي داشتند؛ وليکن به خاطر منافع دنيوي و رسيدن به قدرت، راضي به قتل آن حضرت شدند، چنانکه عامربن مجمع بعيدي به امام گفت: “امّا رؤساؤهم فقد اعظمت رشوتهم و ملئت غرائزهم؛ اما رؤساي آنها که رشوه فراوان به آنان داده شده و خورجين هاشان پر شده است، لذا همه يکدست عليه تواند.” علاوه بر رؤسا تعدادي ديگر در لشکر دشمن بودند، علي رغم آگاهي به حقانيت و مظلوميت حسين عليه السلام، به خاطر از دست ندادن دنيا و زن و بچه در قتل حسين شرکت نمودند؛ البته آنها کساني بودند که واقعاً نماز مي خواندند و شهادتين مي گفتند؛ وليکن به خاطر شکم و رياست يا ترس از دادن جان و دنياي خود، برخلاف اعتقاد خود با حسين عليه السلام جنگيدند، به همين جهت جنگ اصحاب ابن زياد در راه عقيده و ايمان نبوده؛ بلکه جنگ با عقيده و خود بوده است؛ يعني آنها کساني بودند که به خاطر شکم با اعتقادات خود جنگيدند، به همين دليل يعني آنها کساني بودن که به خاطر شکم با اعتقادات خود جنگيدند، به همين دليل آنها از کفّاري که در راه عقيده خود مي جنگيدند، پست ترند، عقاد در همين باره مي گويد: “در پستي ياوران يزيد همين بس که در کربلا به جهت اعتقادي به کرامت و حق آن حضرت داشتند از مقابله رو در رو با وي مي هراسيدند؛ ولي پس از شهادت، لباس او و اهل بيتش را در ميان اموال غارت شده بيرون مي آوردند و اينان اگر به دين او و رسالت جدّش هم کافر بودند اين عمل آنها در مذهب مردانگي پست ترين کار بود".(7)
البته خيانت و فاجعه به اين بزرگي را نمي توان با عامل دنيا طلبي فرموله کرد؛ زيرا غريزه منفعت خواهي، کم و بيش عامل انحراف بيشتر انسان ها مي شود؛ وليکن در بعضي از اعمال همانند قتل و کشتار بايد خبث باطن و اسارت کامل دنيوي، غرق شدن در شهوات و از خود بيگانگي کامل را عامل داشت، چنانکه عقاد مي گويد: “آنان مسخ شدگان زشت رويي بودند که سينه هايشان از کينه فرزندان آدم آکنده بود، به ويژه از کساني که اخلاق استوار و آثار نيکو داشته اند و به همين دليل تمامي کينه هاي خود را از روي دشمني با وي بر سر آنان ريختند، هر چند که از اين کار پاداش و غنيمتي نصيبشان نشد."(8)
پس در کربلا، دنيا چشم و دل يزيد، ابن زياد، شمر، عمر سعد و امثال آنها را کور کرده بود، به طوري که با فجيع ترين وضع ممکن، فرزند پيغمبر صلي الله عليه وآله و نور چشم فاطمه (س) را به شهادت رساندند که لعنت خداوند بر تمام آنها باد.
فراز پنجم:
عبرت آموزي از سالار شهيدان
- اشهَدُ انـَّکَ اَمينُ الله وابنُ امينهِ؛ گواهي مي دهم که تو امانت دار خدا و پسر امانت دار او هستي.- عِشتَ سَعيداً وَ مَضَيتَ حَميداً وَ متَّ فـَقيداً مـَظلوُماً شهيداً؛ گواهي مي دهم که سعادتمند زندگي کردي و ستوده در گذشتي، و هنگامي که رحلت کردي از وطن خود دور بودي و در حالي که ستم ديده بودي، به شهادت رسيدي.- و اشهـَدُ انَّ الله مـُنجـِزٌ ما وَعـَدَکَ ؛ و گواهم که خدا وفا کند بدان چه تو را وعده داد.- و مُهلِکٌ مَن خـَذلـَکَ و مُعـَذبٌ مَن قتلکَ؛ و ( خدا) هلاک کند هر آن کس که تو را رها کرده و ترک گفته وعذاب کند کسي که تو را کشت.- و اشهـَدُ انـَّکَ وَفيتَ بِعَهدِ الله؛ و گواهي مي دهم که به عهد خدا وفا کردي .- و جاهـَدتَ في سـَبيلِهِ حتي اتيکَ اليـَقينُ ؛ و در راه (خدا) ، تا رسيدن لحظه مرگ جهاد کردي .
آن حضرت به دليل موقعيت خاصّي که برايش پيش آمده، درس هاي زيادي به طور عملي به تمام انسان هاي تاريخ و جوامع بشري داده است که به اختصار بيان مي کنيم:
الف - فضايل شخصي و فردي:
1- توحيد و عرفان.2- عبادت و بندگي.3- ترک از خودبيگانگي در برابر دنيا و خواسته هاي آن.4- تسليم در برابر رضاي خداوند.5- آگاهي و شناخت به تمام ارزش هاي الهي و انساني.6- شجاعت و مروّت.7- استقامت و پايداري در برابر ناملايمات و سختي ها.8- عزّت نفس و مناعت طبع.9- عفو و بخشش.10- نترسيدن از مرگ و شهادت و استقبال نمودن از آن.
و ديگر ويژگي هاي فردي که در کتب ديگر مطرح است
ب - اجتماعي و سياسي:
1- ايثار و از خودگذشتگي.2- وفاداري.3- برابري و نفي تبعيضات ناروا.4- عزّت سياسي.5- امر به معروف و نهي از منکر.6- نبودن پيروزي حقيقي در اکثريت.7- قرباني کردن مصلحت در پاي حقيقت؛ يعني ترک سياست هاي محافظه کارانه، براي اثبات حقيقت.8- مبارزه با زور و استبداد، و بيعت نکردن با مستبدان و مستکبران.9- جدا نبودن سياست حقيقي از ديانت و يکي بودن حماسه و عرفان.
اين درس ها و پيام ها، قطره اي است از درياي بي کران از عالي ترين نمونه انسانيّت. حال چگونه مي شود، کسي خود را هماهنگ آن امام کرده باشد، وجيه و آبرومند نزد خداوند نبوده و عاقبت به خير نشده باشد. و چگونه ممکن است، انساني در دنيا با آن حضرت، همگون و هم عقيده و هم جهت (فردي، اجتماعي، سياسي) باشد و در آخرت از مقام قرب، رحمت و مغفرت به دور باشد، اصولاً تضمين آخرت و سعادت در آنجا بستگي، به سعادت در دنيا دارد، پس حال که دانستيم در همراهي با حسين عليه السلام چه ارزشي نهفته است، جاي آن دارد که با تمام خضوع و خشوع از خداي متعال خواستار وجاهت و مقبوليت نزد خودش به واسطه همراهي با حسين عليه السلام باشيم.
فراز ششم:
تجديد بيعت با سرور شهيدان حسين بن علي عليهما السلام
- اللهم انّي اُشهـِدُکَ اَنّي وَليٌ لِمَن والاهُ ؛ خدايا! من تو را گواه مي گيرم که هر آن که حسين(ع) را دوست دارد، دوست مي دارم .- و عـَدُوٌ لـِمَن عاداهُ ؛ و دشمنم با هر کسي که دشمن اوست.- بِابي انتَ وَ اُمّي يابنَ رَسولِ الله ؛ پدر و مادرم به فدايت اي فرزند پيغمبر اکرم.
اين اذکار يعني پيروي ما از آن بزرگواران در حدي است که در مقابل دوستان آنان، حقيقت “صلح” و در برابر دشمنان آنان حقيقت “جنگ و محاربه” هستيم و در حقيقت اين مطلب است، که در تمام شدايد و سختي ها و گرفتاري ها و همچنين در تمام شادي ها و آرامش ها با شما، بلکه عين شما هستيم.
مگر ممکن است پيرو حقيقي، در صلح و آرامش با اهل بيت بوده و در جنگ و محاربه، بي تفاوت و يا رو در روي آنها باشد و مگر ممکن است شيعه راستين، در جنگ با آن بزرگواران بوده و در صلح به مخالفت با آنان برخيزد، هرگز اين چنين نيست؛ زيرا معناي حقيقي شيعه، پيروي در تمام چهره ها است و پيرو واقعي، روحش با امام خود، يکي مي شود، لذا صلح امام صلح او، جنگ امام، جنگ او مي شود، چنانکه پيغمبر صلي الله عليه و آله پس از آن که خامس آل عبا را تحت کساء جمع نمود، فرمود: “اللّهم انّ هؤلاء اهل بيتي و خاصّتي و حامّتي، لحمهم لحمي و دمهم دمي، يؤلمني ما يؤلمهم و يُحرجني ما يُحرجهم، انا حربٌ لمن حاربهم و سلمٌ لمن سالمهم و عدوٌّ لمن عاداهم و محبٌّ لمن احبّهم، انّهم مني و انا منهم… ؛ پس آن زماني که تمامي آنان (پنج تن) گرد آمدند و تعداد کامل شد، رسول خدا طرفين عبا را گرفتند و با دست راست خود به سوي آسمان اشاره فرمودند: پروردگارا اينان اهل بيت و خاصان و ياوران منند، گوشت آنان گوشت من و خون آنان خون من است، آنچه که ايشان را بيازارد مرا آزرده است و آنچه که آنان را به زحمت افکند، مرا به زحمت افکنده، هر که با آن بجنگد، با من جنگيده و هر که با آنان در سلم و صلح باشد با من در سلم و صلح است و هر که با آنان دشمني ورزد با من دشمني ورزيده و هر که آنان را دوست بدارد مرا دوست داشته است. من از آنانم و آنان از من. پس پروردگارا صلوات و برکات و رحمت و آمرزش خود را بر من و آنان قرار بده و پليدي را از آنان زدوده، و پاکشان گردان… ."(9)
يعني نتيجه را بيان مي داريم، که نزديکي و اتصال من در حدي است که گويي حقيقت سازش شده ام با کساني که با شما در صلحند و حقيقت جنگ و دشمني شده ام با کساني که با شما در جنگند.
بابي انت و امّي
پدر و مادر من فداي تو باد.
باء، در “بابي” براي تفديه (فدا و قرباني شدن) است. و ابي، به معناي پدر من و امي، مادر من است.
اين جمله “بابي انت و امي” در اصل براي دعاي تفديه آمده است، معناي آن چنين است: اگر بلايي يا آفتي بر تو وارد شود، خداوند، جان پدر و مادر مرا فديه و نگهدار تو کند و در حقيقت اين دعا براي احترام به جلالت و بزرگي طرف مقابل است، همانند الفاضي که در زمان ما براي احترام بيان مي شود ، مثل فداي تو شوم، قربانت گردم، دورت بگردم و … در آن زمان نيز اين لفظ را براي احترام و ادب به کار مي بردند والا چه بسا پدر و مادر ما زنده نباشند.
از طرفي اين لفظ در مورد مخاطب زنده استعمال مي گردد، در حالي که ظاهرا “امام” از دنيا رفته است؛ ولي به نظر ما اولا امام حداقل زنده به حيات ابدي، همانند اموات است، ثانياً، در بسيار از موارد فدا شوند مرده است، چنانکه گاهي ما در مورد فلان کس که از دنيا رفته مي گوييم، فدايش گردم، پس استعمال اين لفظ در اين مقام اشکالي نداشته و معناي آن چنين است که: تو چنان هستي که اگر پدر و مادرم زنده بودند فداي تو مي کردم.
از طرف ديگر، به کار بردن اين لفظ در مورد امام مي تواند، معناي بالاتري داشته باشد و آن اين که ما نهايت اتصال وحدت خود را با حضرت بيان مي داريم تا حدّي که کشته شدن آن حضرت، مردن ما و پدر و مادر ما است. يعني وقتي آن بزرگوار کشته شد؛ من و پدر و مادرم و هر کس که با من است، هزاران مرتبه کشته و زنده شديم، چنانکه خود ابي عبدالله فرمود: اليوم مات جدّي رسول الله، امروز، جدم رسول خدا کشته شده است و اين در حالي است که در عالم ظاهر پيغمبر صلي الله عليه وآله مدتها قبل، از دنيا رفته است؛ وليکن همه معاني بيانگر اين نکته است، که سلسله خداپرستان در رضا و غضب، مردن و زندگي، خوشحالي و ناراحتي، صلح و جنگ و … يکي هستند.
فراز هفتم:
اصالت خاندان امام حسين عليه السلام
- اشهَدُ انـَّکَ کـُنتَ نوراً في الاَصلابِ الشـّامِخة و الارحامِ المـَطهَّرة؛ گواهي مي دهم که تو نوري بودي در اصلاب پدران بزرگوارت و ارحام مادران پاک.- لم تـُنَجـِّسک الجاهلية ُ بانجاسِها؛ دوران جاهليت تو را به پليدي هاي خود، آلوده نکرد.- و لم تـُلبـِسکَ المُدلَهمـّاتُ مِن ثيابـِها ؛ و( دوران جاهليت) جامه هاي درهم و برهم خود را بر تن تو نکرد.- و اشهـَدُ انـَّکَ مِن دَعائم ِ الدّين ِ وَ ارکان ِ المـُسلمين ومَعقــِلِ المـَؤمنين؛ و گواهم که تو از ستون هاي دين، ارکان مسلمين و دژ محکم مؤمنين هستي.- و اشهـَدُ انـَّکَ الامامُ البـِرُّ التـَّقي ِ الرَّضي الزَّکي ِالهادي المهدي ؛ و شهادت مي دهم که تو پيشوايي نيکو رفتار، پرهيزکار، پسنديده و پاک، هدايت گر و هدايت شده هستي.
فراز هشتم:
توصيف فرزندان امام حسين عليه السلام
- و اشهـَدُ انَّ الائِمَة َ مِن وُلدِکَ کـَلِمَة ُ التـَّقوي ؛ و گواهي مي دهم که اماماني که از اولاد و ذريه تو مي باشند، کلمه تقوا هستند.- و اعلامُ الهُدي وَ العـُروَة ُ الوثـقي وَ الحُجَّة ُعلي اَهلِ الدُّنيا؛ و نشانه هاي هدايت و حلقه محکم تر و حجت، بر همه اهل دنيا هستند.
فراز نهم:
اعتقادات شيعه
- و اشهـَدُ انّي بـِکُم مؤمِنٌ وَ بايابِکُم مُوقن بـِشرايع ِ ديني و خـَواتيم ِ عَمـََلي؛ شهادت مي دهم که من به شما و رجعت شما يقين دارم و در انجام کارهايم بر طبق دستورات دين عمل مي کنم .- وَ قـَلبي لـِقـَلبـِکـُم سـِلم ؛ و قلبم با قلب شما آميخته است .- و اَمري لامرِکـُم مـُتـَّبـِع وَ نُصرَتي لـَکُم مُعدَّة ، حتي ياذنَ اللهُ لـَکـُم ؛ و در هر کارِ خود پيرو دستورات شما هستم و آماده ياري و نصرت شما مي باشم، تا اين که خدا به شما اجازه ظهور دهد.- فمعکم لا مع عدوکم؛ و من با شما هستم نه با دشمنان شما.
فراز دهم:
صلوات بر اهل بيت عليهم السلام
- صلواتُ اللهِ علـَيکـُم و علي ارواحِکـُم وَ اجسادِکُم؛ صلوات خدا بر شما، بر ارواح مقدستان، بر پيکر پاک شما.- وَ شاهـِدِکـُم و غائبـِکـُم وَ ظاهـِرِکـُم و باطنکم؛ و حاضر شما و غائب شما و آشکار شما و نهانتان .- امينَ ربَّ العالمين؛ به اجابت رسان، اي پروردگار جهانيان .
——————————————————————————–
1- مصباح المتهجد، شيخ طوسي، ص 730 .
2- حماسه حسيني، ج 3، ص 121.
3- سيد هاشم محلاتي، زندگاني امام حسين(ع)، ص 378.
4- تاريخ طبري، ج 6، ص 16.
5- مقتل مقرم، ص 206.
6- کشف الغمه، ج 2، ص 308.
7- حماسه حسيني، ج 3، ص 145.
8- همان، ص 49.
9- فاطمه زهرا(س) سيد محمدکاظم قزويني، ص 92، به نقل از عوالم الکبير.
با سلام و تسلیت ایام اربعین حسینی
ای ساربان! ای ساربان! محمل نگهدار
آمد به منزل کاروان، منزل نگهدار
محمل مران، محمل مران، شهر دل اینجاست
این کاروان خسته دل را منزل اینجاست
اینجا بهار بی خزانِ من خزان شد
از برگﹾ برگ لاله هایم خون روان شد
اینجا همه دار و ندارم را گرفتند
باغ و گل و عشق و بهارم را گرفتند
اینجا به خاک افتاده بود و هست عباس
هم مشک خالی، هم علم، هم دست عباس
اینجا ز هم پیشانی اکبر جدا شد
بابا تماشا کرد و فرزندش فدا شد
اینجا ز آل الله منع آب کردند
با تیر طفل شیر را سیراب کردند
اینجا صدای العطش بیداد می کرد
بر تشنه کامان آب هم فریاد می کرد
اینجا همه از آل پیغمبر بریدند
ریحانه ی خیر البشر را سر بریدند
اینجا ستم بر عترت و بر آل گردید
قرآن به زیر دست و پا پامال گردید
اینجا به خون غلطید یک گردون ستاره
اینجا کشید از گوش، دشمنﹾ گوشواره
اینجا زدند آل علی را ظالمانه
شد یاس ها نیلوفری از تازیانه
اینجا چو از خانه به دوشان خانه می سوخت
دامان طفلان چون پر پروانه می سوخت
اینجا به گردون رفت دود آه زینب
حَلقِ بریده شد زیارتگاه زینب
اینجا عدو بر زخم پیغمبر نمک زد
هر برگ گل را مُهری از غصب فدک زد
اینجا زگریه ناقه ها در گِل نشستند
دُردانه های وحی در محمل نشستند
ای کربلا! گل های سرخ یاس من کو؟
ای وادی خون! اکبر و عباس من کو؟
با غنچه ی نشکفته ی پرپر چه کردی؟
با حنجر خشک علی اصغر چه کردی؟
خون جگر از دیده ام بر چهره جاریست
پیراهن آوردم به همره، یوسفم نیست
تصویر درد و داغ در آیینه دارم
چون آفتابﹾ آتش درون سینه دارم
خاموش و در دل گفتگو با یار دارم
در سینه داغ هیجده دلدار دارم
بعد از حسین از عمر خود آزرده بودم
ای کاش من با آن سه ساله مرده بودم
اشکم به رخ آهم به دل سوزم به سینه
بی تو چگونه من روم سوی مدینه
ای کاش چون تو پیکرم صدچاک می شد
ای کاش جسمم در کنارت خاک می شد
گیرم که زنده راه یثرب را بپویم
زهرا اگر پرسد حسینم کو چه گویم؟
بگذار تا سوز دلم مخفی بماند
این صفحه با سوز خود میثم بخواند
یاحسین،نشدم نوکر خوبی به درت حق داری،
اربعین،داغ حرم را به دلم بگذاری…
سلام علیکم:
منتظر حضور سبز شما در وبلاگم هستم.
کربلایت بار دیگر منزل زینب شده
در عزای اربعینت جان او بر لب شده
او که شمع محفل شمس و قمر، وان غنچه بود
بعد از این پروانه ی هجده گل و کوکب شده
* اربعین حسینی تسلیت باد.
زیر سایه ی حق تعالی موفق باشید
الحاقیات:
- emam-hossein-11.gif - ضمیمه یافت نشد!
فرم در حال بارگذاری ...