شرايط ظهور
«شرايط ظهور»؛ يعني، زمينه هايي که امکان تحقق ظهور امام عصرعليه السلام را فراهم ميآورد و آن را امري منطقي و لازم مي نماياند. شرايط ظهور با نشانه هاي ظهورتفاوت دارد؛ براي مثال وجود تعداد الکافي از پاکدلان براي آغاز انقلاب جهاني در شمار «شرايط ظهور» مي گنجد؛ ولي نداي آسماني و خروج سفياني، از «نشانه هاي آن» شمرده ميشود. البته هر دو بايد پيش از ظهور تحقق يابند؛ زيرا ظهور پس از آشکار شدن همه شرايط و نشانه هاي حتمي آن رخ ميدهد؛ و گرنه به تحقّق مشروط قبل از وجود شرط و نيز دروغ بودن روايات نشانه هاي ظهور - که درستي شان به طور متواتر و قطعي احراز شده است - ميانجامد.
مهدویت در نهج البلاغه حضرت علی (ع)
سال ۴۰۰ هجری سید رضی “قدس سره” به جمع آوری برخی از آثار علمی حضرت علی(ع)همت گماشت و نهج البلاغه را تدوین کرد. این اثر نفیس دریای نور، علم و دانش است و مسائل گوناگون از حوزه های مختلف فردی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، جهان شناسی، الهیات، خداشناسی، انسان شناسی، مبدء و معاد و …. در آن گرد آمده است. در این اثر گرانمایه برخی از سخنان حضرت علی(ع) پیرامون مهدویت و امام منتظر ذکر شده است.
از خطبههاى امام علی(ع) که درباره حوادث آینده ایراد فرموده و به اعتقاد مفسران از حوادث آخرالزمان سخن گفته است، خطبه[۱۸۷] نهج البلاغه است. در این خطبه از حوادث آینده پیشگوئى مىشود، این حوادث همان امورىاست که طبق روایات ظهور دیگر جز و علامات “حضرت مهدى(ع)” به شمار می رود.
فیا لها من مصیبة حینئذ من البلاء العقیم،و البکاء الطویل،و الویل والعویل،و شدة الصریخ، ذلک امر الله و هو کائن و فناء مریح،فیا بن خیرةالاباء متى تنتظر البشیر بنصر قریب من رب رحیم الا فویل للمتکبرین عندحصاد الحاصدین و قتل الفاسقین عصاة ذى العرش العظیم الا بابى و امى هممن عدة…»
“ابو الحسن مدائنى” این خطبه را در کتاب “صفین” آورده و گفته است اینخطبه را امام(ع) پس از پایان جریان “نهروان” ایراد فرموده و آنگاه قسمتى از آن را که از حوادث آینده پیشگوئى مىکند، ذکر نموده است. این حوادث همان امورىاست که طبق روایات ظهور جزء علامات “حضرت مهدى(ع)” به شمار می رود.
به طور خلاصه این فراز از سخنان امام(ع) شامل پیشگوئى درباره هرج و مرج هاى اخلاقى، به وجود آمدن شهر بغداد، خرابى عراق، بالا رفتن نرخ ها، و به دنبال آن حوادث گریه آور، ناله خیز و دردناکى است که به جرم بدرفتاری ها و سرکشى ها به امر خدا به وقوع می پیوندد.
ای امام زیبایی ها
ای امام زیبایی ها! سلام.
پائیز هم آمد، می بینی؟
گویی او هم منتظر است. ابرهایش را بنگر،
برای دوری از تو اشک می ریزند. برگ ریزان برای توست؛
او هر سال به امید آمدنت زمین را فرش می کند.
چشم برگ ها به آسمان خیره مانده، بلکه منت نهی و بر سرشان قدم گذاری.
درخت هم عریان می شود تا وقتی تو می رسی، لباس نو بر تن کند و سبز بپوشد.
ولی آقای من؛ بین پائیز و بهار، تنها یک زمستان فاصله است.
اما بین من و تو جاده ای بی انتها به نام انتظار.
من مسافر این جاده ام. جمعه منزلگه من است و اشک، تنها دارایی ام.
هر کجا تو باشی، مسیر زندگی من از همان می گذرد.
مولای من؛ می ترسم از خزان.
نکند تو نیایی و قلب من در این جمود یخ زده منجمد شود!
و در این راه، پیش از آنکه به تو برسم، چشمانم به راه سپیدت
خیره بماند و تو را ندیده بمیرم.
خداکندکه بیایی...
اي كه هزار، هزار شمع در انتظار يك نگاه تو سوختند .
شوري است عشق تو و دلنشين غمي است به انتظار قدمهايت زيستن،
بدان كه مصراع زندگيم با قافيه تو پايان خواهد يافت.
بيا كه اگر تو بيايي تمامي شبهاي يلداي غم سپيده صبح را
مهمان هميشگي دلم خواهد كرد…
نميدانم آيا دل كوچكم تا ظهور تو در تكاپو است يا تا غروب آرزوهايش چيزي نمانده….
اما … غمگينام و ميترسم كه دلم از جنب و جوش بيافتد و تو نيايي….
افسوس، من و كلمات مجنونم شايد روز آمدنت را نبينيم
من به همه كساني كه آن روز تو را ميبينند
و در دو سوي خيابانها قلبهاي سبزشان را به تو هديه ميدهند، حسوديم ميشود
آهااااااااااااااااای حواسمون با شه،آقا میبینه
توی یکی از قسمت ها در مورد کشف حجاب دوره رضاخان گفته شد یادم به یکی از داستان های آن دوران که خوانده بودم افتاد:
این رو حتما شنیدید که میگند اگر کسی بخواهد امام زمان(عجل الله فرجه) رو ببیند باید چهل شب پیاپی چهل مسجد مختلف برود.
در دوران پیش از انقلاب جوان طلبه ای به آرزوی دیدن امام زمانش چهل شب به این مسجد وآن مسجد میرفت وبا انابه آقا را طلب میکرد.
در چهلمین شب که دیگر ناامید شده بود،در مسجد نشسته بود که فردی به طرفش آمد و به او گفت اگر میخواهی امام زمانت را ببینی به دنبال من بیا.
جوان با شور فراوان به دنبال آن مرد رفت.بعد از گذراندن کوچه پس کوچه ها به در خانه ای قدیمی رسیدند آن راهنما گفت:به درون خانه برو.
جوان به دورن خانه رفت وبا کمال تعجب دید که امام زمانی که برای دیدنش همه را گشته بود………..
برسر جنازه ای نشسته وقرآن میخوانند.
آقا امام زمان رو کردند به جوان وفرمودند:
برای دیدن من نیازی نیست که به دنبالم بگردید، اگرخوب باشید من خودم به سراغتان می آیم.
وفرمودند: این جنازه ی زنی ست که چهار سال بخاطر آنکه حجاب را از سرش نکشند از خانه بیرون نیامده.و اکنون من بر جنازه ی او حاضر شدم.
آهااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای ماهایی که به اندازه ی ذره ای محبت آقا تو دلامون هست،حتی تو، تویی که حجابت رو رعایت نمیکنی ، تویی که میگی اعتقادی به حجاب نداری ولی مطمئنم که آقا رو دوست داری و تا الان خیلی چیزهاروهم نذر آقا کردی
حواسمون هست که آقا میبینه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خدایا مرا پاکیزه بپذیر.
شهید باکری