کمیلی ترین واژه هایم
الهی ! از گمراهان دورم ساز و جانم را شراب شیرین عرفانت بنوشان … کسی را نمی یابم که کارم بازد ؛ تمامی راه ها چاره به بن بست ضعف و نداری منتهی می شود و گاه هر گمانی در سرزمین دلم به خشکی گراییده است …
الهی ! عاشقانه نامت را تکرار می کنم و کمیلی ترین واژه هایم را در گوش گلدسته های قنوت می خوانم و تو را در بلند ترین ارتفاع عشق می یابم که از بارش عنایت توست که بذرهای نیایش ، در شوه زار دلم جوانه می زند و از طلوع نگاه توست که غنچه های استغفارم شکوفا می شود …
الهی ! قلبم در حصار رزق و برق دنیا زندانی است ؛ یاریم کن تا آن را از محبت غیر تو پاک گردانم و تنها به ذکرت مشغول باشم … شیرینی و لطافت طاعت را چنان در وجودم قرار ده که لحظه ای از فرمانت بیرون نروم ؛ عبادتی نصیبم کن که سرشار از سرچشمه امید تو باشد ؛ عبادتی از جنس عبادت برگزیدگانت … دست را بر سینه سوزان و سراسر تمنایم مزن و امیدم را به سیاهی ناامیدی مبدل مساز که خود گفتی تو را بخوانم تا اجابت کنی …