«وقتی تو رفتی...»
یک روز، وقتی کبوتران و سروها بیدار شدند، کسی به دیدنشان نیامد و احوال تنهایی دلشان را نپرسید.
یک روز، وقتی کوهها با آمدن خورشید پلک گشودند، نسیم، عطر تو را برایشان به ارمغان نبرد.
یک روز، وقتی زمین نفس کشید، عطر لبخند تو را حس نکرد و سوز زمستان، تا مغز استخوانش را لرزاند.
تو که نیامدی، دنیا مثل همه دیوارهای گلی، زیر برفهای فراموشی لرزید.
باران مهربان امامت
هنوز صدای هقهق شببوها در کوچههای بعد از تو سرگردانند.
منصور دوانیقی، لبخند میزند به آینههای وحشتزده روبه رویش. منصور، عطر امامت پیوسته تو را حس میکرد. گمان میکرد بعد از تو، باران رحمت امامت، تشنگی زمین را درنیابد؛ اما باران مهربان امامت، تشنگی زمین را فراموش نمیکند. این باران، ادامه توست؛ همانگونه که تو ادامه عدالت علی علیهالسلام بودی.
ترویج طعم فقه
حس کردی مهمترین وظیفه امامت امروز تو ترویج فقه است. ولایت و امامت و اطاعت از امامت را به شاگردانت آموختی تا دنیا، طعم امامت تو را بچشد.
هنوز دنیا، عطر کلام تو را حس میکند. هنوز هر صبح، عطر سلام تو را از سطرسطر پیشانی خورشید میخوانیم.
تو هنوز زندهای، تو هنوز ادامه داری و تا روزی که عطر امامت جاری باشد، ما عطر تو را احساس خواهیم کرد.
منادی اتحاد و انسجام اسلامی
وحدت اسلامی، ریشه در درسهای تو دارد، انسجام اسلامی، با کلام تو گره خورده است.
عطر تو در جان وحدت و روح انسجام، دویده است. درسهای تو، دستهای اتحاد و یکپارچگی ملتهای مسلماناند.
تو، چشمه هنوز جاری و همیشه جاری اسلامی.