متن ادبی
تو علی اکبری ؛
علوی سیرت و محمّدی صورت .
آئینت جوانمردیست . صدایت ، لرزه بر اندام آنان میاندازد
که نفسهای شیعه را بریده بریده میخواهند .
در آغوش باران زاده شدهای و از سینه بهار، شیر نوشیدهای .
از عشیره گل سرخی و از تبار آفتاب .
کوهستانها ، هوای پاک نفسهایت را به عاریت گرفتهاند. شاعرانهترین واژهها ، شعر بلند حماسهات را سرودن نمیتوانند .
محرم در محرم تصویر تابناک توست
که بر صفحه خونرنگ عاشورا میدرخشد . لبهای ترک خوردهات ، سالهاست فرات را
سر در گریبان نگه داشته است .
صفحات آن ظهر سرخ را که ورق میزنم ،
ردّ نگاههای پر هیبت توست که بر جا میخکوبم میکند.
تو اردیبهشت فصلهای جهانی . خاکستریترین روزها را خورشید کلامت به تپش وا میدارد .
امروز میآیی و ما فانوسهای عاشقی در دست ،
میلاد خجستهات را نور میپاشیم .
میآیی و چکاوکان روشنی ، روز آمدنت را به ترانه مینشینند
و رودهای زمین ، بهار آمدنت را آواز میخوانند .