زینب (س) و ولایت
مسأله ولایت و نقش زینب كبری (س) در رابطه با آن، از ابعاد مختلف قابل توجه است، گاهی آن را از دریچه شناخت و معرفت او نسبت به مقام امامت و ولایت بررسی می كنیم. گاهی هم، از زاویه تلاش در جهت معرفی و شناساندن ولی خدا به مردم به او می پردازیم. فرزند علی (ع) و دست پرورده زهرا (س)، همچون مادرش كه شهید راه ولایت است، در تمامی ابعاد سهم قابل توجهی دارد. او كه حضور هفت معصوم را درك كرده است، هركجا مصلحت اقتضا كرده از بذل جان خود و فرزندانش دریغ نكرده است.
اگر زهرای مرضیه، هنگامی كه امام خویش حضرت علی (ع) را در معرض خطر و حقوق مسلم او را در حال پایمال شدن می بیند خود را سپر بلای او می كند و خطاب به امامش می گوید: «روحی لروحك الفداء و نفسی لنفسك الوقاء» ای ابا الحسن، جانم فدای تو و سپر بلای تو باد! دخترش زینب نیز برای حفظ جان مولایش به آغوش خطر می رود. در مجلس ابن زیاد، آنگاه كه آن ملعون دستور قتل امام سجاد (ع) را صادر می كند، این زینب (س) است كه با شهامت خاصی كه از حیدر به ارث برده، جان پسر برادر را نجات می دهد، او را در آغوش خود می گیرد و می گوید: ای پسر زیاد، آنچه از ما خون ریخته ای تو را بس است، به آنچه قسم از او جدا نخواهم شد. اگر قصد كشتنش را داری، مرا نیز با او بكش.
این مسأله را نباید صرفاً از دیدگاه عاطفی و روابط نسبی توجیه و تحلیل كرد، بلكه اینجا بحث امام و مأموم مطرح است. اینجا زینب (س) خود را فردی می بیند كه باید برای حفظ جان امام معصومش خطر را به جان بخرد و از دشمن نهراسد، حتی در كربلا هم وقتی امام سجاد (ع) را در میان خیمه آتش گرفته می بیند، برای نجات او، خود را به آتش می زند. آری، او مدافعی است كه جگر شیر دارد. او كه هلهله شادی و سرود فتح و پیروزی دشمن غدار را می شنود و ناله جانسوز كودكان در زیر فشار بند طناب گوشش را می آزارد، پیش از همه چیز در فكر مسئولیت خطیر خود، یعنی حفظ جان امام است.
او لب به سخن می گشاید، نفس ها در سینه ها حبس و انگشت تعجب به دهان گرفته می شود. این زینب (س) است كه می گوید: «انی ترحضون قتل سلیل خاتم النبوه و معدن الرساله و سید شباب اهل الجنه» این لكه ننگ را چگونه خواهید شست، درحالی كه فرزند رسول خدا و سید جوانان بهشت را كشته اید؟ همان كه در جنگ، سنگر و پناهتان بود و در صلح مایه آرامش و التیام شما بود. او كه ترس را ترسانده، زنجیر را پاره كرده و دشمن را به اسارت سخنان رسوا كننده یزید می بیند كه با چوب خیزران به لب و دندان خون خدا جسارت می كند، فریاد می زند «تبت یدا ابی لهب».
ای یزید! دستانت بریده باد! آیا می دانی چه می كنی؟ آیا می دانی كه چوب بر لب و دندان حبیب رسول خدا(ص)، پسر مكه و منی و پسر فاطمه زهرا (س) می كوبی؟ ناله چنان جانسوز بود كه هركس در آن مجلس بود به گریه درآمد.
آری، آنگاه كه حسین و یارانش از سوی دشمن یاغی و باغی معرفی می شدند، این زینب (س) بود كه امامش را «سید جوانان بهشت»، «فرزند مكه و منی»، «حبیب رسول خدا» و دارای ده ها صفت دیگر معرفی كرد.