یک سوال
این که حسین (ع) فریاد میزند:آیا کسی هست که مرا یاری کند و انتقام کشد؟» «هل من ناصر ینصرنی؟» مگر نمی داند که کسی نیست که او را یاری کند و انتقام گیرد؟ این سؤال، سؤال از تاریخ فردای بشری است و این پرسش از آینده است و از همه ماست
مطمئنترین و نزدیکترین راه برای اجابت دعا
همۀ امامان کشتی نجاتند؛ لیکن کشتی امام حسین(ع) سریعتر است.
همۀ ائمّه(ع) مشعل هدایتند؛ ولی مشعل ابا عبدالله الحسین(ع) پرفروغتر است.
همۀ اولیای الهی درهای رحمت پروردگارند؛ امّا درِ رحمت امام حسین(ع) فراختر است.
همۀ شهیدان راه حق شفا بخشند؛ لیکن شفابخشیِ امام حسین(ع) گستردهتر است.
همۀ پیشوایان الهی اعجازگرند؛ ولی معجزات امام حسین(ع) همگانیتر است.
امام حسین(ع) هر چه داشت در طبق اخلاص نهاد و همه را یکجا، در راه خدا داد.
خدا نیز به او پاداشی فراخور خداوندیش عطا فرمود:
شفا در تربت او، استجابت دعا در تحت قبّۀ او و دوای هر دردی را در گروی یک نگاه او قرار داد.
یکی از وسایل مهم و مجرّب برای توسّل به حضرت سیّدالشّهداء(ع) زیارت عاشورا است.
زیارت عاشورا و مداومت بر آن بسیار سهل و آسان است، هر کسی در هر مکان و در هر زمانی میتواند با دلی پاک و نیّتی صادق به درگاه او روی آورد، این زیارت را طبق دستور امام(ع) بخواند و مشکلش را حل شده بیابد.
چقدر فراوانند کسانی که اولاددار نمیشدند، با زیارت عاشورا صاحب اولاد شدند؛ به بیماری سخت و کمرشکنی چون سرطان مبتلا بودند، از برکت زیارت عاشورا بهبودی یافتند؛ سرپناهی نداشتند و در پرتوی زیارت عاشورا صاحب خانه و کاشانه شدند.
وه چقدر بسیارند کسانی که یک عمر از درد هجران سوختند، با زیارت عاشورا به کعبۀ مقصود و قبلۀ موعود رسیدند.
زائران نينوا احرام سياه به تن دارند
اين روزها از کوچه هاي ديار ما عطر کربلا مي آيد؛ عطري که غوغا مي کند، تبسم را به يغما مي برد و بر شعف مي شورد. کربلا فقط خزان غم نيست، بهار قيام است و فصل وصل سالکان. کربلا، هم مقتل امير عشق است و هم قتلگاه تمام عاشقان تاريخ. کربلا بهشت است و اشک شيعه، نهر زلال بهشتيان. کربلا، مدينه دلدادگي است، کعبه شيدايي و مشهد شيداييان. کربلا خورشيد منظومه آفرينش است و اقيانوس خون خدا. زمزم عاشوراييان، فرات است و سعي صفاصفتان از علقمه تا خيمه ها. محراب نماز ما ابروان ماه بني هاشم است.
زائران نينوا احرام سياه به تن دارند و همپاي زينب (س) طائف گودال قتلگاه حسينند. فرود دست ها بر سينه هاي سوخته، روايت ناشکيبايي شيعه در مصيبت مظهر رضا و شکيبايي است. در عزاي سالار حماسه و شمشاد سرخ شهادت، شط اشک به وصال درياي خروشان خون رسيده است. ما دل به عاشورا سپرده ايم و مونس صباي عشق و جرعه نوش سبوي وفا گشته ايم و حيات و عزت خود را در آيينه سرخ کربلا مي بينيم. امروز، صحيفه اندوه و آه در برابر ديدگان مشتاقان عاشورا گشوده مي شود و شهادت در افقي فراخناکتر از تاريخ، طلوعي مکرر مي يابد. ايثار، با مصداقي عظيم و لاله آسا به ظهور مي رسد. امروز تمامت هستي، «حسين» را زمزمه مي کند و «سقاي کربلا» را مي خواند. عطش از گستره خاک تا چکاد افلاک را فرا مي گيرد. قلب سوگواران بسان دشت تفتيده نينوا چاک چاک مي شود. سيماي کربلاييان برافروخته مي شود و دست هاي عزاداران، برافراخته. اينک شراره هاي شرافت غم از آتشفشان عشق
مي تراود. امروز به آستان سرخ عاشورا، قدم مي گذاريم و ميهمان ضيافت اشک و خون مي شويم.
نسل آدم در زشتي و دروغ و خيانت، تا كجا ميتواند فرا رود
شیطان نشسته بر بساط صبحانه و آرام لقمه برميداشت …
گفتم : ظهر شده، هنوز بساط كار خود را پهن نكرده اي؟
بني آدم نصف روز خود را بي تو گذرانده اند …
شيطان گفت : خود را بازنشسته كرده ام. پيش از موعد!
گفتم : … به راه عدل و انصاف بازگشته اي يا سنگ بندگي خدا به سينه مي زني؟
گفت : من ديگر آن شيطان تواناي سابق نيستم.
ديدم انسانها، آنچه را من شبانه به ده ها وسوسه پنهاني انجام ميدادم
روزانه به صدها دسيسه آشكارا انجام ميدهند.
اينان را به شيطان چه نياز است؟
شيطان در حالي كه بساط خود را برميچيد تا در كناري آرام بخوابد،
زير لب گفت: آن روز كه خداوند گفت بر آدم و نسل او سجده كن،
نميدانستم كه نسل او
در زشتي و دروغ و خيانت، تا كجا ميتواند فرا رود،
من غديرم!
دامن مهتاب
من غديرم!
برکه آرميده در دل صحرا. اما جاري تا عمق تاريخ، از اين کران تا آن کران و تا همه بيکران ها!
چشمه جوشان عشق و ايمانم . پيام آور آزادي انسانم.
من غديرم!
طنين «آواز حقيقت» برکه اي از نور، ناي سبزه زاران حيات.
من غديرم!
سايه سار اميد رهايي بشر، روح ماندگار معنا، حديث حادثه اي والا.
من غديرم!
يادگار يادها و تلاوت ارزشهاي تاريخ، تداوم رسالت و توحيد، بازتاب فريادهاي خورشيدي!
من غديرم!
مضربي از مهبط آدم و بهشت . حاصل جمع عشق و ايمان و استقامت و ظفر.
من غديرم!
سرشار از انديشه روشن تاريخ و صداي شادي آب در مهتاب.
من غديرم!
دل مايه ابراهيم خليل، در پي ريزي کعبه ايمان و فرا بردن پايه هاي اسلام، تا عرش خداوندي و بارگاه کبريايي.
من غديرم!
خطي از خدا تا امتداد همه تاريخ!
من غديرم!
سرشار از برکت نوحه هاي نوح و مددکار رهايي کشتي او، در تلاطم طوفان!
من غديرم!
عرصه و آبشخور آهوان رميده، آهواني که به عزم رهايش، وادي به وادي به شوق مي پويند و بيابان تجلي و نور و طور را، مي جويند.
من غديرم!
فرزند سعي ساره و هجر هاجر و زمزمه ي زمزم!
من غديرم!
پاره اي از نيل که موسائيان، به نشاط فرو رفتن در رحمت و برکت پروردگار، در آن گام نهادند و به سلامت و ميمنت و برکت، از آن فراز آمدند.
من غديرم!
جان بخش دلها، همچون دم عيساي مسيح، و متبرک از زهد زکرياي پيامبر(ع) .
من غديرم!
ياد آيه ميثاق و کمال، برکه اي فزونتر از دريا، مشعل جاودان سوز مبارک.
من غديرم!
معبد همه ديدگان نافذ حق بين، و رستنگاه برگ و گل و باد و آفتاب.
من غديرم!
نظرگاه «شبان وادي ايمن» قبله گاه و راهنماي خضر نبي!
من غديرم!
کرامت دستان سبز تاريخ، سنگ نشان همه دلدادگان دريا دل!
من غديرم!
تبلور متن متيني از راهبري همه رهروان حق جوي عدالت مدار ايمان پناه.
من غديرم!
پايگاه عرفان خوشه هاي پر ثمر ايثار و عشق و تجلي و آرمان و جايگاه فرود فرشتگان و فرشته سانان و سبکباران.
من غديرم!
تداوم رسالت «گل سرخ»، در «باغستان توحيد».
من غديرم!
استمرار روزهاي آفتابين و شبهاي ماهتابي.
من غديرم!
بهاي هر چه، بهارانست، طراوت قطره قطره اي که، از باران است.
من غديرم!
عطر دل انگيز نعمت ولايت و موهبت هدايت!