دل نوشته
09 آذر 1391
یعقوب ندید که یوسف را در چاه می اندازند فقط پیراهن خونیش را دید
و پس از نابینایی دیگر آن را هم ندید،می دانست زنده است، فقط دلتنگ بود.
ندید که در بازار می فروشنش ، ندید کسی سنگ بزند
زینب اما دید….دید آن هایی را که یعقوب حتی نشنیده بود