دعوتنامهاي از سوي شهيدان
در زندگي هر كس، فرصتهايي هست كه در آن روزهاي خوبي را تجربه كند. چنین روزهایی برای ما هم اتفاق افتادند همان روزهايی که در بيابانهاي جنوب گذشت، كه ميتوان نامشان را سرزمين نور نهاد. کربلایی كه در یک عاشورا عدهاي از عاشقان و عارفان، به فرمان حسين زمان خويش براي ستيز با ظلم یزیدی، گرد هم آمدند دعوتنامهاي از سوي شهيدان آمده است. بعضي ميگويند «همت» است و عدهاي ميگويند «قسمت»؛ اما نه، به راستي «دعوت» است. راستي چرا چنين مهماني با شکوهی را به راه انداختند؟ آيا تنها براي اينكه يادي كنيم از آن مردان عاشق، و يا اينكه چند روزي را صفا كنيم و برگرديم؟ و بعد از مدتي نيز فراموش كنيم؟ و يا چند ماهي با شهدا زندگي كنيم؟ اگر هدف دعوت، فقط در اين خلاصه شود كه بسيار كم است. بعيد است ما را دعوت كنند براي مدتي خوب بودن. هدفي والا در كار است. آري! دعوت شدهايم كه معناي زندگي را بفهميم. بدانيم كه چگونه بايد زيست. معناي لذت و عشق را درك كنيم. طعم زيباي عاشقي را بچشيم و با آن ادامه حيات دهيم. بدانيم اگر تا به حال یک زندگي زيبا نداشتهايم، چطور می توان زيبايش كرد و چطور ميشود به هر كاري رنگ خدايي داد. پس سفر ميكنيم به همان جايي كه بوي خدا ميدهد؛ بوي بهشت، بوی سیب، بوی یاس ميهمان كساني ميشويم كه خاكي بودند در عين آسماني بودن؛ كوچك بودند در نظر خود و بزرگ در نظر ديگران. آشناياني بودند غريب.