خطبه آتشین
کاروان اسرای اهل بیت پس از تحمل رنج های بسیار در حالی وارد کوفه شدند که شهر برای پیروزی یزید آذین بسته شده بود. کاروانیان و به ویژه حضرت زینب وقتی کوفه را با آن منظره دیدند، دردشان افزون شد، چرا که کوفه شهری آشنا نزد آنان بود. روزگاری سفیر کربلا به عنوان بانوی مجلله به همراه پدر و خانواده خود در کمال عزت وارد آن شهر شده بود و زنان کوفه ریزه خوار سفره علم و معرفت او بودند. با وجود کوهی از غم، حضرت زینب پرده سکوت و اشک را در هم ندرید زیرا سیاستمداری با درایت بود و اوضاع را تحت نظر داشت و می خواست با همه ناراحتی و دشواری اوضاع، ادای رسالت کند و پیام خون شهیدان را به گوش مردم برساند، و ماهیت رژیم خیانتکار یزید را آشکار سازد. علاوه بر آن با بیان فجایع دلخراشی که کارگزاران یزید بر خاندان نبی اکرم(ص) روا داشتند، مردم را به شورش و قیام علیه آنان فرا خواند. حضرت زینب به مردم اشاره کرد ساکت باشند. نفس ها در سینه حبس شد و زنگ ها از صدا افتاد. سپس زینب(س) به نیکویی به حمد و ثنای پروردگار پرداخت. چون به نام مبارک پیامبر اکرم(ص) رسید، بر او به نیکویی درود فرستاد و این شروع شکوهمند خطبه ایشان بود که با صدای گیرا و سخن راستین خود توجه همگان را به خویش جلب کرد، سپس با شجاعت و شهامت تازیانه شماتت و ملامت را به دست گرفت و به یاد مردم کوفه آورد که عهد خود را شکستند چرا که آنان مردمانی با صفات زشتِ خدعه و تزویر، بی ایمانی و چاپلوسی هستند. حضرت در ادامه پس از رسوا کردن کوفیان این گونه خطاب كردند:
ابن زیاد: حمد خدای را که شما را رسوا کرد و مردان تان را کشت و دروغ تان را آشکار ساخت.
زینب(س): حمد خدای را که ما را به پیامبرش کرامت بخشید و از آلودگی ها پاک گردانید، پسر زیاد، رسوا نمی شود مگر فاسق و دروغ نمی گوید مگر فاجر و آن چیزی است که ما از آن به دوریم.
ابن زیاد: کار خدا را با برادرت چگونه دیدی؟
زینب(س): از خداوند در باره برادرم جز نیکویی و احسان ندیدم. او و یارانش افرادی بودند که خداوند برای آن ها شهادت را مقرر فرمود و آن ها با اختیار خود به سوی جایگاه تعیین شده خود رفتند ای زاده مرجانه، مادرت به عزایت بنشیند. کشتن سبط پیامبر(ص) نصیب شان شده است و آنان را از عذاب خدا بیم دادند و فرمودند: «آوخ! که بد توشه ای برای خویش گرد آوردید و چه بد باری را برای روز رستاخیزتان بر دوش خویش نهادید. حسرت و سرنگونی بر شما باد! تلاش تان به نومیدی گرایید و دست هاتان بریده شد. سوداگری تان به زیان انجامید و به خشم خدا گرفتار آمدید و مُهر خواری و بیچارگی بر پیشانی تان زده شد.» در ادامه سفیر کربلا تمام مسئولیت حوادثی را که رخ داده بود، بر دوش آن ها افکند تا بر گردن سران و فرماندهان و امثال آنان نیفکنند و از سهل انگاری شان در دنیا و آخرت ترساندشان؛ زیرا در دنیا ننگی بود که هیچ گاه از دامان شان زدوده نمی شد و در آخرت، غضب الهی بود. حضرت زینب (س) چنین صریح با مردم کوفه در بازار سخن گفتند که اشک از دیدگان آنان جاری شد چرا که بانوی فرزانه بنی هاشم سخنی جز حق نگفتند، کوفیان با حق ناآشنا نبودند، ولی از یاری کردنش دست باز داشته بودند، همانند انصار و مهاجرانی که فاطمه صدیقه(س) با صدای پرطنین و صاعقه وار خویش خطاب شان کرد؛ همین گونه بود آهنگ صدای امام علی بن ابیطالب(ع) در آخرین سخنرانی هایش برای مردم کوفه. این یکی از مهم ترین درس هایی است که مبلّغان قیام حسینی باید از حضرت زینب (س) بیاموزند که به طمع دنیا یا ترس از حاکمان، با باطل سازش نکنند. خطابه ایشان در بر دارنده عوامل روانی و برخوردار از عاطفه ای جوشنده و توفنده بود تا آگاهی بخشی معنوی و ابراز دوستی صادقانه با رهبران راستین و دعوت صریح آن ها و دادن مسئولیت مستقیم به شنونده و مخاطب باشند. زن امروز باید به پیروی از سفیر کربلا آن گاه که می خواهد مقاصد سیاسی اجتماعی خود را میان گروه ها و احزاب مختلف مطرح سازد، صداقت را پیشه خود سازد و چون زینب كبری شجاعانه به همه جنبه های مختلف مقاصد خود بپردازد و تنها به یک یا چند جنبه از خط مشی خود بسنده نکند و از سایر جنبه ها غافل نشود. در تمام این خطبه غرّا روی سخن آن بزرگ بانو با مردم است و خود را مستقیم با ابن زیاد و یزید طاغی روبه رو نساخت. تمام گفتار آن حضرت پیرامون مسئولیت مردم در برابر اعمال شان است. این گونه سخن گفتن، بیانگر جامعه شناسی و مردم شناسی بزرگ بانوی کربلاست. زن امروز باید جامعه شناسی را از بانوی سیاستمدار صحرای کربلا بیاموزد و بداند چگونه با هر گروه و حزبی سخن بگوید و آن ها را مخاطب قرار دهد.