خاطـره های کربلا
زینب داره میره سفر ، با چشمایی پر ستاره
تو دستای کبودشه ، یه پیرهن پاره پاره
خدایا شد موسم پایان جدایی
میاد از سمت بهشت عطر آشنایی
میان با چشمای خونبار از آسمونا
به استقبالـش شهیـدای کربلایی
بنفشه پوشه پیکرش ، از غم یاس و لاله ها
آتیش گرفـته دلش از ، خاطـره های کربلا
غم قحط آب و بی تابی های اصغر
تن ارباً اربا و غـرق خون اکبر
دو دست از تن جدای ساقی لشکر
به روی نیزه سر خونـین برادر
راه چـاره نداره ، اشـکای غربـت من
داغ هفتاد و دو گل ، شد حسین قسمت من
به خدا یادم نمی ره گریـه و آه رباب
نمی دونی چی کشیدم توی مجلس شراب
سوخت دلم با تب تو ، خیزران و لب تو ، کاش می مرد زینب تو
تنها گذاشتی زینب رو با کوه رنج و بلا
من چی کشیدم بعد از تو یا سید الشهدا
سر تو شد ماه هر شبم به روی اوج نیزه ها
بعد تو شد قسمتم حسین طعنة قوم بی حیا
به پیکر غرق خون تو کفن شده خاک و بوریا
حسین غریب مادرم ، لالة پرپرم ، شهید بی سرم