تصاویر زیبا و اشعار در مورد اما زمان عج
25 تیر 1391
او خواهد آمد و کلمه ی انتـــــــظار از واژه نامه ها
حذف خواهد شد
دیگران گر به تمنای وصال تو خوشند
ما شب و روز به یک وعده ی دیدار خوشیم
اگر حجاب ظهورت منه پســـتم
خدا کند که بمیرم تا که تو آیی
مــــــــــولا جـــــان:
سوالی ساده دارم از حضورت مـن آیا زنـده ام وقت ظهورت؟
اگر که آمدی مـن رفـته بـودم اسیر سال ومـاه وهفته بودم
دعایم کن دوباره جان بگیــرم بیـایـم در رکـاب تـو بـمیــــرم
بیا مهدی بیا دورت بگردم
بیا تادست خالی برنگردم
گلی داریم که بویش جاودان است
نگارا خال رویش نقش جان است
بنازم اختر تابان عصمت
که نامش مهدی صاحب زمان است
آن سفر کرده
که صدقافله دل همره اوست
هـر کجا هست
خــدایـابـه ســــلامت دارش
زمستان خسته شد از بی بهاری
جـهان می لرزد از این بی قراری
گـمانـم جمعه ای باقـی نـمانـــد
خدایا تا به کی چشم انتـظاری؟
آوازه ی حسنت از جهان میشنوم
شرح غمت از پیر و جوان میشنوم
آن بخت نــدارم کـــه ببـــینم رویت
باری،نامت از این و آن میــــشنونم
چــــشم آلـوده کـجا،دیـدن دلــدار کــــجا
دل سرگــشته کــجا،وصــف رخ یار کـــجا
راز عاشق شدنم،لطف طبیبانه ی توست
ورنـه عـشق تو کـجا،این دل بیـمار کجا!!!
غافلان گویند : هیچگاه با یک گل نمی گردد بهار
گوئید به ایشان ما گلی داریم که گر آید خواهند دید
که دنیا راگلستان میکند
گفتم که از فراغت عمريست بي قرارم
گفت از فـــراق ياران من نيز بي قرارم
گفتم به جز شما من فرياد رس ندارم
گفتا به غير شيعه من نيز کس ندارم
گفتم که ياوررانت مظلوم هر ديــارند
گفتا مرا ببينند مظلــــــــــوم روزگارم
گفتم که شيعيانت در رنـج و در عذابند
گفتا به حال ايشان هر لحظه اشکبارم
گفتم که شيعيانت جمعند به ياري تو
گفتا که من شب و روز در انتظار يارم
گفتم به شــــيعيانت آيا پيـــــام داري
گفتا که گفته ام من هر دم در انتظارم
گفتم که اي امامم از ما چرا نهانــــــي
گفتا به چشم محرم همواره آشکارم
گفتم به چشم انوار آيا که پا گـــذاري
گفتا که شستشو ده شايدکه پا گذارم
از نـــو شکــفت نــرگس چشم انتظاری ام
گــــل کرد خــار خــار شب بی قـــراری ام
تا شد هــــــــزار پاره دل از یــک نـــگاه تو
دیــــدم هــــــزار چـــشم در آیینه کاری ام
گر من به شـوق دیدنت از خویش می روم
از خـــویش می روم که تو با خود بیاری ام
بــود ونبود من همه از دست رفتــــه است
باری مــگر تــو دست بـــر آری به یاری ام
کاری به کار غـــــیر نـــدارم کـــه عاقـــبت
مرهم نهاد نام تـــو بــر زخــــم کــــاری ام
تا ساحــــل قـــــرار تــو چــون مــوج بیقرار
با رود رو به سوی تو دارم کـــه جـــاری ام
با ناخــنم به سـنگ نوشتم : بــــــیا بـــــیا
زان پیشــتر کــه پاک شــود یادگــــاری ام