بانگ «لَهم عذابُ اليم» است بانگمان !!!
زهرا مگر كه سوره كوثر نبود؟ بود؟
زهرا مگر نبود شب قدر اين جهان؟
زهرا مگر مباهله كفر و دين نبود؟
زهرا مگر كه كيست؟ همان سيد زنان
آتش به آيههاي وجودش چرا زدند؟
چون ميوزيد عطر خوش سورهها از آن
تاريخ گفته است كه اي خيل مومنان
قرآن چراغ روشن هر روزهايتان
«دي شيخ گرد شهر همي گشت با چراغ
كز ديو و دد ملولم و انسان…» بمان بمان
وقتي چراغ روشن ما مصحف علي است
وقتي جهان به نور علي هست روشنان
راه درست راه نگاه پيمبر است
حيدر در اين مقام، نبي را نگاهبان
در آتش وجود علي كربلا گداخت
خون حسين شد سپر جان خاكيان
تا دامن سه ساله او در عطش نسوخت
كي ميرسد براي ابد كس به دادمان
آتش به مصحف نبوي داغ تازه نيست
تاريخ هم گواه بزرگي است بيامان
ما زخم خوردگان دل از دست دادهايم
آتش شده است بهر دل ما چو گلسِتان
حالا هزار و چهار صد و چند آتش است
اين آتشي كه باز رسيد از گذشتگان
قرآن درون سينه ما خانه كرده است
آتش بياوريد و بسوزيد قلبمان
در سوختن مرام مسلمانيام هنوز
بوي خليل ميدهد اين قصه را بخوان
آتش بياوريد كه آتش فشان شوم
يك سيل پر گداز ز قلبم شود روان
قرآن نسوخته است و نميسوزد و هنوز
بانگ «لَهم عذابُ اليم» است بانگمان
اللهُ نور… نورِ سموات بر زمين
قرآن كتاب آينه نور عاشقان
مصباح در زُجاجهاي از نور و نار هست
قرآن چراغ روشن خورشيد پاسبان
لا شرق و غرب، كوكبِ دُرّي است اين درخت
طوري است در تجلي شبهاي بيشبان
در خانهاي كه نور هدايت وزيده است
بايد گرفت آتش عشق تو در ميان