دریای غدیر
دریای غدیر، از ریزش آبشارگون وحی بر جان محمد(ص) لبریز است و قامت دین در زلال «غدیرخم» انعکاس مییابد.
«غدیر» ، هنوز هم چشمهای لبریز از هدایتها و کرامتهاست ودریایی مواج از آب حیات و باور و بصیرت، تا در کویر حیرت و هامون ضلالت، کام جانها را سیراب سازد و هادی اندیشهها گردد.
غدیر، یک «کتاب مبین» است، سندی برای تداوم خط رسالت درجلوه امامت و صراطی مستقیم که به سنت پیامبر خدا منتهی میشود.
امتی که پاسدار غدیر باشد، عاشوراهای مظلومیت و کربلاهای خونو شهادت را شاهد نخواهد بود و ولایت در محاق غربت و تنهایی نخواهد ماند.
دریغ و صد دریغ که کوردلان و خفاشان به تابش خورشید، دل ودیده نسپارند و به تیرگی و ظلمتخو کنند و همچون گلهای با چوپان باشند و راهی بی راهنما و شبی بی چراغ و کشتیای بی ناخداو دشتی بی چشمه و کویری بی آب…!
قافلهای که از زیارت کعبه بر میگشت و راهش حق بود و بارش ایمان و مقصدش «الله» ، وقتی به غدیر خم رسید، چشم به افقیدوخت که پیام هدایت داشت و دستی را دید که خورشیدی فرا دستبردو به همگان نشان داد که:
هر که را باشم منش مولا و دوست ابن عم من علی، مولای اوست.
قطعه ادبي در مورد دفاع مقدس
- سلام بر تنها ره سعادت، سلام بر ایمان، جهاد، شهادت، سلام بر سجاده های سرخ عبادت، سلام بر زندگی منهای حقارت، سلام بر آیه اسارت، سلام بر هراس از خسارت، سلام بر آزادگان جبهه اسارت.
- سلام بر لکّه های پایدار خون، سلام بر عشق مساویست با جنون.
- سلام بر ترانه های تنهایی، سلام بر نواهای نینوایی، سلام بر جنگ با رسوایی، سلام بر غزلهای جدایی، سلام بر تاولهای شیمیایی، سلام بر پایان شکیبایی، سلام بر نماز نهایی، سلام بر زخم رهایی، سلام بر وجه خدایی.
- سلام بر ترکشهای مأمور، سلام بر تیرهای معذور، سلام بر اشکهای مستور، سلام بر مختاران مجبور.
- سلام بر عشق آسمانی، سلام بر ارواح آن جهانی، سلام بر پرنده های زندانی.
- سلام بر روزهای پر رمز و راز، سلام بر پرچمهای سرافراز، سلام بر شبهای پر تک و تاز، سلام بر اذان نماز، سلام بر قنوتهای پر سوز و گداز، سلام بر زخمهای باز.
- سلام بر خبره های تخریب، سلام بر اسطوره های تهذیب، سلام بر منتظران بی شکیب، سلام بر سینه های پر لهیب، سلام بر مسافران غریب، سلام بر معصومیّت های بی فریب.
- سلام بر سنگر و سوله، سلام بر خشاب و گلوله، سلام بر تفنگ دو لوله.
- سلام بر میدانهای مین، سلام بر سنگرهای کمین، سلام بر جگر پاره پاره ی زمین، سلام بر اصحاب یمین.
- سلام بر دریاهای دلخسته، سلام بر آتشفشانهای لببسته، سلام بر سیمرغان پر شکسته، سلام بر مهاجران همدسته، سلام بر سبکباران از قفس رسته.
- سلام بر دست شستگان از جسم و جان، سلام بر بی غصگان آب و نان، سلام بر سه طلاقه کردگان خانمان.
- سلام بر سنگرسازان بی سنگر، سلام بر قایق سواران بی لنگر، سلام بر مین شکاران بی اگر.
- سلام بر شانه های لرزان، سلام بر چشمان باران، سلام بر قبرهای یاران، سلام بر کارون و کرخه نور و نیسان.
- سلام بر لبهای خشکیده، سلام بر نخلهای خسبیده، سلام بر میوه های رسیده.
- سلام بر سوره های مقاومت، سلام بر جانهای پرطاقت.
- سلام بر سوت انفجار، سلام بر سوره انفطار، سلام بر شبهای تیره و تار، سلام بر چشمهای بیدار، سلام بر پلکهای خمار، سلام بر لحظه های بی تکرار، سلام بر معجزه های ایثار.
- سلام بر خط شکنان اضطراب، سلام بر شب بیداران پر التهاب، سلام بر یک دست تفنگ یک دست کتاب، سلام بر نامه های بی جواب، سلام بر بچه های ابوتراب(ع).
- سلام بر ایستگاه حسینیه، سلام بر پادگان دوکوهه، سلام بر شهر شهید هویزه، سلام بر اذان خط شلمچه، سلام بر مظلومان حلبچه.
- سلام بر فاتحان فاو، سلام بر موشکهای تاو، سلام بر لودرهای پُر کندوکاو.
- سلام بر هوای مه آلود، سلام بر اتوبوسهای گل اندود، سلام بر چادرهای بی دود، سلام بر راهکارهای پر سود.
- سلام بر جنگیها، سلام بر بی رنگیها، سلام بر دلتنگیها، سلام بر بی دنگ و فنگیها.
- سلام بر تک بیت جماران، سلام بر دو بیتی عریان، سلام بر قطعه شهیدان، سلام بر غزل عرفان، سلام بر چارپاره گمنامان، سلام بر قصیده ایمان، سلام بر ترکیب بند جانبازان، سلام بر مثنوی بی پایان.
- سلام بر تشییع بی جنازه، سلام بر ایثار بی اجازه، سلام بر گمنامان پر آوازه، سلام بر عشق بی اندازه.
- سلام بر تدارکات، سلام بر مخابرات، سلام بر ادوات، سلام بر تسلیحات، سلام بر تبلیغات، سلام بر صلوات.
- سلام بر مردان جنگ، سلام بر قطار فشنگ، سلام بر خط شکنان زرنگ، سلام بر خاطرات قشنگ.
- سلام بر تنهای بی سر، سلام بر سرهای بی پیکر، سلام بر جنازه های در به در، سلام بر مادرهای بی قبر، سلام بر قبرهای بی مادر.
- سلام بر ساحل کارون، سلام بر ناله ی محزون، سلام بر برادران ناهمخون، سلام بر جزیزه ی مجنون.
- سلام بر وضوی در دجله، سلام بر وفور حجله.
- سلام بر بسم الله رمز شروع، سلام بر میش و گرگ طلوع، سلام بر شکوه رکوع، سلام بر خلوص و خضوع.
- سلام بر پشت نوشته های لباس، سلام بر همدردان ناشناس، سلام بر سنگرهای پاس، سلام بر جنازه های عطراگین تر از گلهای یاس، سلام بر خداداران آس و پاس.
- سلام بر سوره ی فیل، سلام بر پرنده ی ابابیل، سلام بر قرآن ترتیل.
- سلام بر مناجات سحرگاه، سلام بر نرمشهای صبحگاه، سلام بر رزمهای شامگاه، سلام بر بچه های پایگاه.
- سلام بر سینه کش خاکریز، سلام بر پامرغی و سینه خیز، سلام بر ترکشهای تیز، سلام بر موسیقی ویز ویز، سلام بر موذنان سحرخیز.
- سلام بر چتر منوّر، سلام بر جنازه های معطر، سلام بر خون های مطهّر، سلام بر کربلای مکرّر، سلام بر قرآن مصوّر.
- سلام بر ویلچرهای خستگی ناپذیر، سلام بر بجا ماندگان سر به زیر، سلام بر قطع نخاعیهای شیر ، سلام بر سنگ صبوران بی نظیر.
- سلام برمظلومیت بستان، سلام بر آفتاب تیز تابستان، سلام بر بارانهای بی چتر زمستان.
- سلام بر هویزه و مهران، سلام بر سوسنگرد و دهلران، سلام بر قصرشیرین و باختران، سلام بر سرپل ذهاب و شاخ شمیران، سلام بر خرمشهر و آبادان، سلام بر خرابه های بمباران، سلام بر فکه و موسیان، سلام بر کربلای ایران.
- سلام بر وصیتنامه ها، سلام بر نصیحتنامه ها، سلام بر پیچ انگیزه و کانی مانگاها، سلام بر درّه ها و تپّه ها، سلام بر قله ها و صخره ها، سلام بر نگفته ها و بی قافیه ها، سلام بر خط ها و نقطه ها.
- سلام بر روح خدا، سلام بر نوح خدا، سلام بر نور خدا، سلام بر خمینی، ارواحنا لِتُراب مَقْدَمِهالفَداء
امامی که درب خانه اش را مانند مادرش سوزاندند
امام صادق (علیه السلام) يكى از ائمه دوازدهگانه مذهب اماميه و از سادات اهل بيت رسالت است . از اين جهت به وى صادق مىگفتند كه هر چه مىگفت راست و درست بود و فضيلت او مشهورتر از آن است كه گفته شود .
حضرت امام جعفر صادق عليه السلام رئيس مذهب جعفرى ( شيعه ) در روز 17ربيع الاول سال 83 هجرى چشم به جهان گشود . پدرش امام محمد باقر ( علیه السلام ) و مادرش “ام فروه” دختر قاسم بن محمد بن ابى بكر مىباشد.
کنيه آن حضرت : “ابو عبدالله” و لقبش “صادق” است . حضرت صادق تا سن 12 سالگى معاصر جد گراميش حضرت سجاد بود و مسلما تربيت اوليه او تحت نظر آن بزرگوار صورت گرفته و امام (علیه السلام) از خرمن دانش جدش خوشهچينى كرده است .
پس از رحلت امام چهارم مدت 19 سال نيز در خدمت پدر بزرگوارش امام محمد باقر (علیه السلام) زندگى كرد و با اين ترتيب 31 سال از دوران عمر خود را در خدمت جد و پدر بزرگوار خود كه هر يك از آنان در زمان خويش حجت خدا بودند ، و از مبدأ فيض كسب نور مىنمودند گذرانيد .
بنابراين صرف نظر از جنبه الهى و افاضات رحمانى كه هر امامى آن را دار مىباشد ، بهرهمندى از محضر پدر و جد بزرگوارش موجب شد كه آن حضرت با استعداد ذاتى و شم علمى و ذكاوت بسيار ، به حد كمال علم و ادب رسيد و در عصر خود بزرگترين قهرمان علم و دانش گرديد .
پس از درگذشت پدر بزرگوارش 34 سال نيز دوره امامت او بود كه در اين مدت “مكتب جعفرى” را پايهريزى فرمود و موجب بازسازى و زنده نگهداشتن شريعت محمدى ( صلی الله علیه و آله ) گرديد .
زندگى پر بار امام جعفر صادق (علیه السلام) مصادف بود با خلافت پنج نفر از بنى اميه ( هشام بن عبدالملك - وليد بن يزيد - يزيد بن وليد - ابراهيم بن وليد - مروان حمار ) كه هر يك به نحوى موجب تألم و تأثر و كدورت روح بلند امام معصوم (علیه السلام) را فراهم مىكردهاند ، و دو نفر از خلفاى عباسى ( سفاح و منصور ) نيز در زمان امام (علیه السلام) مسند خلافت را تصاحب كردند و نشان دادند كه در بيداد و ستم بر امويان پيشى گرفتهاند ، چنانكه امام صادق ( علیه السلام ) در 10 سال آخر عمر شريفش در ناامنى و ناراحتى بيشترى بسر مىبرد .
عصر امام صادق (علیه السلام)
عصر امام صادق (علیه السلام ) يكى از طوفانىترين ادوار تاريخ اسلام است كه از يك سواغتشاشها و انقلابهاى پياپى گروههاى مختلف ، بويژه از طرف خونخواهان امام حسين (علیه السلام) رخ مىداد ، كه انقلاب “ابو سلمه” در كوفه و “ابو مسلم” در خراسان و ايران از مهمترين آنها بوده است . و همين انقلاب سرانجام حكومت شوم بنى اميه را برانداخت و مردم را از يوغ ستم و بيدادشان رها ساخت . ليكن سرانجام بنى عباس با تردستى و توطئه ، بناحق از انقلاب بهره گرفته و حكومت و خلافت را تصاحب كردند . دوره انتقال حكومت هزار ماهه بنى اميه به بنى عباس طوفانىترين و پر هرج و مرج ترين دورانى بود كه زندگى امام صادق (علیه السلام) را فراگرفته بود .
و از ديگر سو عصر آن حضرت ، عصر برخورد مكتبها و ايدئولوژيها و عصر تضاد افكار فلسفى و كلامى مختلف بود ، كه از برخورد ملتهاى اسلام با مردم كشورهاى فتح شده و نيز روابط مراكز اسلامى با دنياى خارج ، به وجود آمده و در مسلمانان نيز شور و هيجانى براى فهميدن و پژوهش پديد آورده بود .
عصرى كه كوچكترين كم كارى يا عدم بيدارى و تحرك پاسدار راستين اسلام ، يعنى امام (علیه السلام) ، موجب نابودى دين و پوسيدگى تعليمات حياتبخش اسلام ، هم از درون و هم از بيرون مىشد .
اينجا بود كه امام (علیه السلام) دشوارى فراوان در پيش و مسؤوليت عظيم بر دوش داشت . پيشواى ششم در گير و دار چنين بحرانى مىبايست از يك سو به فكر نجات افكار توده مسلمان از الحاد و بىدينى و كفر و نيز مانع انحراف اصول و معارف اسلامى از مسير راستين باشد ، و از توجيهات غلط و وارونه دستورات دين به وسيله خلفاى وقت جلوگيرى كند .
علاوه بر اين ، با نقشهاى دقيق و ماهرانه ، شيعه را از اضمحلال و نابودى برهاند ، شيعهاى كه در خفقان و شكنجه حكومت پيشين ، آخرين رمقها را مىگذراند ، و آخرين نفرات خويش را قربانى مىداد ، و رجال و مردان با ارزش شيعه يا مخفى بودند ، و يا در كر و فر و زرق و برق حكومت غاصب ستمگر ذوب شده بودند ، و جرأت ابراز شخصيت نداشتند ، حكومت جديد هم در كشتار و بىعدالتى دست كمى از آنها نداشت و وضع به حدى خفقانآور و ناگوار و خطرناك بود كه همگى ياران امام (علیه السلام) را در معرض خطر مرگ قرار مىداد ، چنانكه زبدههايشان جزو ليست سياه مرگ بودند .
“جابر جعفى” يكى از ياران ويژه امام است كه از طرف آن حضرت براى انجام دادن امرى به سوى كوفه مىرفت . در بين راه قاصد تيز پاى امام به او رسيد و گفت : امام (علیه السلام) مىگويد : خودت را به ديوانگى بزن ، همين دستور او را از مرگ نجات داد و حاكم كوفه كه فرمان محرمانه ترور را از طرف خليفه داشت از قتلش به خاطر ديوانگى منصرف شد .
جابر جعفى كه از اصحاب سر امام باقر (علیه السلام) نيز مىباشد مىگويد : امام باقر (علیه السلام ) هفتاد هزار بيت حديث به من آموخت كه به كسى نگفتم و نخواهم گفت …
او روزى به حضرت عرض كرد مطالبى از اسرار به من گفتهاى كه سينهام تاب تحمل آن را ندارد و محرمى ندارم تا به او بگويم و نزديك است ديوانه شوم .
امام فرمود : به كوه و صحرا برو و چاهى بكن و سر در دهانه چاه بگذار و در خلوت چاه بگو : حدثنى محمد بن على بكذا وكذا … ، ( يعنى امام باقر (علیه السلام) به من فلان مطلب را گفت ، يا روايت كرد ) .
آرى ، شيعه مىرفت كه نابود شود ، يعنى اسلام راستين به رنگ خلفا درآيد ، و به صورت اسلام بنى اميهاى يا بنى عباسى خودنمايى كند .
در چنين شرايط دشوارى ، امام دامن همت به كمر زد و به احيا و بازسازى معارف اسلامى پرداخت و مكتب علمى عظيمى به وجود آورد كه محصول و بازده آن ، چهار هزار شاگرد متخصص ( همانند هشام ، محمد بن مسلم و … ) در رشتههاى گوناگون علوم بودند ، و اينان در سراسر كشور پهناور اسلامى آن روز پخش شدند .
هر يك از اينان از طرفى خود ، بازگوكننده منطق امام كه همان منطق اسلام است و پاسدار ميراث دينى و علمى و نگهدارنده تشيع راستين بودند ، و از طرف ديگر مدافع و مانع نفوذ افكار ضد اسلامى و ويرانگر در ميان مسلمانان نيز بودند .
تأسيس چنين مكتب فكرى و اين سان نوسازى و احياگرى تعليمات اسلامى ، سبب شد كه امام صادق ( ع ) به عنوان رئيس مذهب جعفرى ( تشيع ) مشهور گردد .
ليكن طولى نكشيد كه بنى عباس پس از تحكيم پايههاى حكومت و نفوذ خود ، همان شيوه ستم و فشار بنى اميه را پيش گرفتند و حتى از آنان هم گوى سبقت را ربودند.
امام صادق ( ع ) كه همواره مبارزى نستوه و خستگىناپذير و انقلابيى بنيادى در ميدان فكر و عمل بوده ، كارى كه امام حسين (علیه السلام ) به صورت قيام خونين انجام داد ، وى قيام خود را در لباس تدريس و تأسيس مكتب و انسان سازى انجام داد و جهادى راستين كرد .
جنبش علمى
اختلافات سياسى بين امويان و عباسيان و تقسيم شدن اسلام به فرقههاى مختلفو ظهور عقايد مادى و نفوذ فلسفه يونان در كشورهاى اسلامى ، موجب پيدايش يك نهضت علمى گرديد . نهضتى كه پايههاى آن بر حقايق مسلم استوار بود . چنين نهضتى لازم بود ، تا هم حقايق دينى را از ميان خرافات و موهومات و احاديث جعلى بيرون كشد و هم در برابر زنديقها و ماديها با نيروى منطق و قدرت استدلال مقاومت كند و آراى سست آنها را محكوم سازد . گفتگوهاى علمى و مناظرات آن حضرت با افراد دهرى و مادى مانند “ابن ابى العوجاء” و “ابو شاكر ديصانى” و حتى “ابن مقفع” معروف است .
به وجود آمدن چنين نهضت علمى در محيط آشفته و تاريك آن عصر ، كار هر كسى نبود ، فقط كسى شايسته اين مقام بزرگ بود كه مأموريت الهى داشته باشد و از جانب خداوند پشتيبانى شود ، تا بتواند به نيروى الهام و پاكى نفس و تقوا وجود خود را به مبدأ غيب ارتباط دهد ، حقايق علمى را از درياى بيكران علم الهى به دست آورد ، و در دسترس استفاده گوهرشناسان حقيقت قرار دهد
تنها وجود گرامى حضرت صادق (علیه السلام) مىتوانست چنين مقامى داشته باشد ، تنها امام صادق (علیه السلام) بود كه با كنارهگيرى از سياست و جنجالهاى سياسى از آغاز امامت در نشر معارف اسلام و گسترش قوانين و احاديث راستين دين مبين و تبليغ احكام و تعليم و تربيت مسلمانان كمر همت بر ميان بست .
زمان امام صادق (علیه السلام) در حقيقت عصر طلايى دانش و ترويج احكام و تربيت شاگردانى بود كه هر يك مشعل نورانى علم را به گوشه و كنار بردند و در “خودشناسى” و “خداشناسى” مانند استاد بزرگ و امام بزرگوار خود در هدايت مردم كوشيدند .
در همين دوران درخشان - در برابر فلسفه يونان - كلام و حكمت اسلامى رشد كرد و فلاسفه و حكماى بزرگى در اسلام پرورش يافتند . همزمان با نهضت علمى و پيشرفت دانش بوسيله حضرت صادق (علیه السلام) در مدينه ، منصور خليفه عباسى كه از راه كينه و حسد ، به فكر ايجاد مكتب ديگرى افتاد كه هم بتواند در برابر مكتب جعفرى استقلال علمى داشته باشد و هم مردم را سرگرم نمايد و از خوشهچينى از محضر امام (علیه السلام) بازدارد .
خلق و خوى حضرت صادق (علیه السلام)
حضرت صادق (علیه السلام) مانند پدران بزرگوار خود در كليه صفات نيكو و سجاياى اخلاقى سرآمد روزگار بود . حضرت صادق (علیه السلام) داراى قلبى روشن به نور الهى و در احسان و انفاق به نيازمندان مانند اجداد خود بود . داراى حكمت و علم وسيع و نفوذ كلام و قدرت بيان بود .
با كمال تواضع و در عين حال با نهايت مناعت طبع كارهاى خود را شخصا انجام مىداد ، و در برابر آفتاب سوزان حجاز بيل به دست گرفته ، در مزرعه خود كشاورزى مىكرد و مىفرمود : اگر در اين حال پروردگار خود را ملاقات كنم خوشوقت خواهم بود ، زيرا به كد يمين و عرق جبين آذوقه و معيشت خود و خانوادهام را تأمين مىنمايم .
ابن خلكان مىنويسد : امام صادق (علیه السلام) يكى از ائمه دوازدهگانه مذهب اماميه و از سادات اهل بيت رسالت است . از اين جهت به وى صادق مىگفتند كه هر چه مىگفت راست و درست بود و فضيلت او مشهورتر از آن است كه گفته شود . مالك مىگويد : با حضرت صادق (علیه السلام ) سفرى به حج رفتم ، چون شترش به محل احرام رسيد ، امام صادق (علیه السلام) حالش تغيير كرد ، نزديك بود از مركب بيفتد و هر چه مىخواست لبيك بگويد ، صدا در گلويش گير مىكرد . به او گفتم : اى پسر پيغمبر ، ناچار بايد بگويى لبيك ، در جوابم فرمود : چگونه جسارت كنم و بگويم لبيك ، مىترسم خداوند در جوابم بگويد : لا لبيك ولا سعديك .
نحوه شهادت امام صادق علیه السلام
امام در سالهاي آخر عمر خود شديداً لاغر وضعيف شده بود و به تعبيريکي از افرادي که امام را درآن روزگار ديده بود از او چيزي نمانده بود جز سرش، کنايه ازاينکه بدن کاملاً فرسوده ونحيف شده بود. سراسرزندگيش به دشواري وسختي ورنج آفريني گذشته بود. و درسالهاي آخر عمر بر ميزان محدوديت واحضار وتهديد او اضافه مي شد که اين خود بر خستگي ورنجش مي افزود.
روزي منصور به وزير دربارش « ربيع » گفت همين اکنون جعفربن محمد (امام صادق( عليه السلام)) رادراينجا حاضر کن .
ربيع فرمان منصور را اجرا کرد حضرت صادق( عليه السلام) را احضار نمود، منصور باکمال خشم و تندي به آنحضرت رو کرد وگفت:
« خدامرا بکشد اگر تو رانکشم آيا درمورد سلطنت من اشکال تراشي مي کني ؟»
امام: آنکس که چنين خبري به تو داده دروغگو است …
ربيع ميگويد: امام صادق( عليه السلام) راديدم هنگام ورود لبهايش حرکت مي کند، وقتي که کنارمنصور نشست، لبهايش حرکت مي کرد ولحظه به لحظه ازخشم منصور کمتر مي شد .
وقتي که امام صادق( عليه السلام) ازنزد منصور رفت، پشت سرامام رفتم وبه اوعرض کردم:
وقتي که شما وارد برمنصور شديد منصور نسبت به شما بسيار خشمگين بود ولي وقتي که نزد او آمدي ولبهاي تو حرکت کرد خشم او کم شد شما لبهايتان را به چه چيز حرکت مي دادي ؟
امام صادق( عليه السلام) فرمود : لبهايم رابه دعاي جدم امام حسين ( عليه السلام) حرکت مي دادم وآن دعا اين است :
يا عُدَّتي عِندَ شِدَّتي وَيا غَوثِي عِندَ کُربَتي اَحرِسنِي بِعَينِکَ الَّتي لا تَنامُ وَاکَنِفنِي بِِرُکنِکَ الذَّي لايُرام
« اي نيرو بخش من هنگام دشواريهايم واي پناه من هنگام اندوهم به چشمت که نخوابد مرا حفظ کن ومرا درسايه رکن استوار وخلل ناپذيرت قراربده »
آتش کشيدن خانه امام صادق(عليه السلام)
مفضّل بن عمر مي گويد: منصور دوانيقي براي فرماندار مکه ومدينه حسن بن زيد پيام داد: خانه جعفر بن محمد ( امام صادق (علیه السلام) را بسوزان، اواين دستوررا اجرا کرد وخانه امام صادق( عليه السلام) را سوزانيد که آتش آن تا به راهرو خانه سرایت کرد، امام صادق ( عليه السلام) آمد ومیان آتش گام برمي داشت ومي فرمود : اَنَا بنُ اَعراقِ الثَّري اَنا بنُ اِبراهِيمَ خَليلِ اللهِ
« منم فرزند اسماعيل که فرزندانش مانند رگ وريشه دراطراف زمين پراکنده اند منم فرزند ابراهيم خليل خدا( که آتش نمرود براو سرد وسلامت شد )»
برنامه قتل امام صادق (عليه السلام)
سرانجام منصور نتوانست پيشرفت امام را ببيند و عظمت او را تحمل نمايد. طرح قتل او را از طريق مسموم کردن تهيه نمود.
اين نکته راناگفته نگذاريم که بني عباس درس مسموم کردن امامان رااز پيشوايان راستين خود، يعني بني اميه آموختند. معاويه بارها گفته بود خداوند ازعسل لشکرياني دارد و.. که غرض عسل مسموم بود که به خورد دشمنان خود ميداد.
منصور توسط والي خود درمدينه امام را با انگور زهرآلود به شهادت رساند وبعد حيله گرانه به گريه وزاري وعزاداري او پرداخت. اينکه درامر شهادت امام، منصور دست داشته جاي شکي براي ما نيست، زيرا که خود بارها گفته بود که او چون استخواني درگلويم گير کرده است.
شايد منصور جداً وقلباً دوست نداشت امام رابکشد ولي چه مي توان کرد که مقام است وسلطنت، پست است وموقعيت. مگر هرکسي ميتواند ازآن بگذرد؟ امرشهادت او را توسط منصور، برخي چون ابوزهره انکار کرد ه اند، بدليل ابراز تأسف منصور ازمرگ او وهم گفته اند که اين امر خلاف تحکيم پايه هاي حکومت او بود. ديگران هم همين افکار راداشته اند ويا برخي ديگر ازآن به ترديد ياد کرده اند. ولي باتوجه به سابقه برخورد واحضار وتهديد منصور، وبا توجه به اعمال زمامداران پس از او معلوم مي شود بني عباس چون بني اميه درخط امام کشي بودند وآنها شش تن ازامامان ما را مسموم کرده اند. آري او پس از قتل امام ابراز تأسف هم کرد وآن مصلحتي بود.
منبع : جهان نیوز
عرقِ بنـدگی اسـت ، نـه عرق شَـرم...
در این گرمـای تـابستـان؛
وقتی پیچیده می شـوم میـان سیـاهی ات،
تنهــا دلخـوشی ام به این اسـت که
عرقِ روی ِ پیشـانی ام
عرقِ بنـدگی اسـت،
نـه عرق شَـرم…
بـاور کـن،معنیِ این همه حرارت و گرما را به جان خریدن،تحمـل نیسـت…
عشق اسـت؛ عشق بـه خُـدا…
از منظز مقام معظم رهبري : نقش انقلاب اسلامی در شكلگیری بیداری اسلامی چه بوده است؟
بعد از انقلاب، عزت و عظمت اين ملت در چشم ملتهاى جهان، تأثيرش در قضاياى منطقه، دشمنان را مبهوت كرده؛ دشمنان به اقرار و اعتراف وادار شدند. امروز شما نگاه كنيد؛ توى اين سايتهائى كه خبرهاى خارجى را مىآورند، دائم از نفوذ ايران، از تسلط ايران، از حضور ايران در قضاياى منطقه ذكر ميشود؛ حتّى با انگيزههاى مغرضانه، اما اعتراف ميكنند.
من يك جملهاى را از يك مقام غربى نقل كنم. بنده دأبم نيست از قول اين سياستمدارها و معاريف غربى چيزى بگويم؛ اما اين جملهى جالبى است. او ميگويد: دو چيز است كه اگر در ميان مسلمانها دست به دست بگردد و ملتهاى مختلف مسلمان از اين دو چيز آگاه شوند، ديگر همهى تابوهاى غرب - يعنى اصول جزمى غرب - در هم خواهد شكست و باطل خواهد شد. اين دو چيز چيست؟ اين متفكر غربى ميگويد: يكى قانون اساسى جمهورى اسلامى است؛ كه اين قانون اساسى، يك حكومت مردمى و پيشرفتهى امروزى و در عين حال دينى را در چشم مسلمانان جهان ممكن ميسازد. اين قانون اساسى نشان ميدهد كه ميتوان يك حكومتى داشت كه هم متجدد باشد، امروزى باشد، پيشرفته باشد و هم كاملاً دينى باشد. قانون اساسى اين را تصوير ميكند. ميگويد چنين چيزى ممكن است. اين يك. دوم، كارنامهى موفقيتهاى علمى و اقتصادى و سياسى و نظامى جمهورى اسلامى است؛ كه اگر اين دست مسلمانها برسد، مىبينند كه آن امرِ ممكن اتفاق افتاده است، واقع شده است. او ميگويد اگر ملتهاى مسلمان از اين امكان و وقوع نسبى كه هم ممكن است، هم در ايرانِ امروزِ اسلامى به طور نسبى واقع شده است، مطلع شوند، اين نظامسازى را پيش چشم داشته باشند، ديگر جلوى سلسلهى انقلابها را نميتوان گرفت.
امروز اين اتفاق افتاده است. البته اين اتفاق، امروز نيفتاده است؛ سى سال است. يك مطلبى تدريجاً و آرام آرام در ذهن ملتها جا ميگيرد، رشد ميكند، پخته ميشود، بعد به اين صورتى كه امروز در شمال آفريقا و در مناطق ديگر مشاهده ميكنيد، بروز ميكند.