ایّاز، خودت را گم نکن
ایاز به علّت توجّه و علاقه شدید سلطان محمود به او به شدت مورد حسادت مقامات دربار بود .
یک بار نزد سلطان سعایت کردند که ایاز هر روز قبل از اینکه به دربار و به حضور سلطان بیاید به منزلی می رود و گویا از کسی دستور می گیرد و شب هم که از حضور سلطان مرخّص می شود سر راه به همان منزل می رود و گویا اخبار دربار را به آن شخص گزارش می دهد .
سلطان دستور داد آن منزل را تفتیش کنند .
مأموران وقتی وارد آن منزل شدند دیدند تنها یک اتاق خالی دارد که در آن اتاق یک پوستین شبانی به یک میخ آویزان است .
خبر را برای سلطان آوردند .
ایاز که به خدمت سلطان آمد سلطان قضیه را از او استفسار کرد.
ایاز گفت :
✔ آنچه در آن اتاق آویخته است پوستین شبانی من است که قبل از آشنایی با سلطان بر تن می کردم و چوپانی می کردم . هر روز قبل از اینکه به دربار بیایم به آن اتاق می روم و آن پوستین را بر تن می کنم و به خودم می گویم : 【 ایاز خودت را گم نکنی و فراموشت نشود که تو همان چوپان فقیر و بی کسی ، هر چه که داری از برکت سلطان است . 】شب هم یک بار دیگر همین را به یاد خودم می آورم تا خودم را گم نکنم .
┘◄ خوب است دوست اهل بیت هم روزی یکی دو بار پوستین موت و فنا را بر تن کند و به یاد بیاورد که هر چه دارد عطای خداست و از خودش هیچ چیز ، چه مادّی و چه معنوی، ندارد .
【 حبّ دنیا را از دل بیرون انداختن موت است .】
حکـایتــی از زبــان مرحــوم دولابــی
نور چشم خامس آل عبا زین العباد
امروز دل اهل ولایت شاد است
میلاد سعید اشرف ایجاد است
آن قدر به درگاه خدا کرد سجود
معروف از آن به سید سجاداست
میلاد سید الساجدین(ع) مبارک باد
کلید آمرزش گناهان کبیره
کی از اصحاب امام صادق (علیه السلام) از ایشان نقل می کند که ایشان فرمود: هر دعایی که پیش از آن حمد خدا نباشد، نیمه است و پی بریده است، حمد خدا باید و سپس ستایش. حضرت علی(ع) به کمیل فرمود: «ای کمیل: در برابر هر مشکلی بگو: «لاحول ولاقوّة الاّبالله» خداوند کفایت آن مشکل را می کند و هر زمان نعمتی به تو رسید بگو: «الحمدلله» تا باعث فزونی نعمت شود و هرگاه روزی تو به تأخیر افتاد، «استغفار کن» که باعث گشایش روزی است!» از سوی معلمی بزرگ مثل حضرت علی (علیه السلام) برای شاگرد مستعدّی مثل کمیل، سه ذکر بسیار عالی و مهم برای سه هدف بزرگ بیان شده است.معنای ذکر «لا حول و لاقوّة الا بالله» این است که تمام قدرت ها به دست خداست و حلاّل همه مشکلات اوست. اگر این معنی را باور کرده و با تمام وجود به در خانه او برویم و حالتی شبیه حالت غریق در دریا پیدا کنیم، که جز قدرت خداوند به هیچ چیز دیگر فکر نکنیم، خداوند ما را کفایت خواهد کرد.
قدم نورسیده آفتاب
قدوم نورسیده آفتاب را ملائک بیشمار، به تبریک آمدهاند و بر بام خانه دختر خورشید، بال میافشانند. از بهشتِ دامان بتول، بهاری سرزده است و خانه علی و زهرا، امروز، خانه تمام شادیها و دستافشانیهاست.
خدا، لبخند میزند این روز شگفت را و مرد تنهای نخلستانها، به نسل سبز این کودک میاندیشد. به نور ممتدی که سینه به سینه، تا قیامت خواهد رفت؛ «وَلَو کَرِهَ الْکافِرُون».
آبی ترین آستانه احساس
آغازین روزهای ماه «شعبان» است و
دلم در اوج لحظه های سبز، با یادت پر می گیرد؛
تا آن سوی پروازهای آبی عشق!
تا آن سوی تبسّم های سپید یاس!
تا سبزترین کوچه، در نگاهِ مشتاق «مدینه»!
تا آبی ترین آستانه احساس!
باز هم کربلا! کربلا! باز هم در اوج لحظه های سبز
با فراوانی یادت همراه می شوم؛ مدینه!
و «قنداقه ای» که فرشتگان برای تماشایش
از روح القدس علیه السلام نوبت می گیرند!
مدینه و هیجان توّلد نیمه دوم سیب!
مدینه و تبسّم های تازه شکفته پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم !
مدینه و عشق بازیِ نگاه عاشقانه مولا علیه السلام !
مدینه و آغاز مرثیه ای در چکامه زهرا علیهاالسلام !
مدینه و کوچه هایی که در عطر سیب گم می شوند!
مدینه و…
باز هم کربلا، باز هم تصویر میدان:
نیزه و شمشیر و زخمی سختْ جانکاه!
آه! نمی شود بی نام کربلا، یاد از «حسین علیه السلام » کرد.
باز هم ذهن مرا «قنداقه» ای آکنده از عطر سیب
از کربلا به سمت مدینه می برد؛
هنگامی که تمام فرشته ها، برای دیدارش نوبت می گرفتند
و آسمان به پاسِ قدمش، کهکشانی از نور، زیر پایش گسترده بود.
تولّدی بسیار شبیه به هم!
یکی سبزسبز عروج می کند، دیگری سرخ سرخ!
یکی از آغوش مدینه به معراج می رود، دیگری از آغوش کربلا!
عرش، به تبسّم امام حسین علیه السلام لبخند می گشاید
و به گلخند علی اصغر علیه السلام ، تلخ می گرید!
مولا جان، ای زیباترین نام شهادت، ای جاودانه ترین داغ کربلایی!
خوش آمدی، که اگر نمی آمدی، عاشق شدن معنایی نداشت!
فدای دقایق شیرین تبسّمت که آکنده از عطر سیب بود.
سید علی اصغر موسوی