جبهه طاغوت زرنگه
از بچگی لباس 10درصد عریان ییا 20درصد یا 30درصد یا حتی بیشتر تن بچه ها می کنند
بی حجابی بچه و لباس های بی حجابش رو مورد تحسین قرار میدند
موهای بچه رو از بچگی با مدل های متفاوت آرایش کرده و به نمایش همگان در می آورند
چادر رو که اصلا بچه نمی بینه
مدلهای لباس با حجاب رو اصلا نمی بینه چه برسه تنش کنه
خلاصه سلیقه ی بچه رو با حیایی پرورش میدند
چرا ما از بچگی زیبایی حیا رو به بچه نشون ندیم؟
چرا تجربه ی زیبایی چادر رو از بچگی به دخترمون نچشونیم؟
چرا مقداری از پولمون رو برای تشویق دخترمون به خاطر زیبایی حیایش خرج نکنیم؟
چرا از سن کم حضرت زهرا رو به دخترمون نشناسونیم؟
و افسوس های زیادی باید خورد که به فکر لباس و خوراک بچه هامون هستیم
اما
به فکر حیا و نوع نگاه و دین بچمون نیستیم
در حالیکه به راحتی می توان دختر رو زهرا پسند بار آورد
اما با راه درست و اچرای درست و بدون افرااط و تفریط
سنگربانان حجاب
ما خون دلها خورده ایم ، قرارمان برای نسل نوجوان و جوان این نبود!
من آنروز یک عشق داشتم ؛ پیروزی یا شهادت ، بعضی ها امروز هر ساعت ، عاشق و معشوق آدم های غریبه می شوند و به سادگی دل می دهند و دل ربایی می کنند!
من آنروز از گل و لای و خاک سنگرها بر لباسهای ساده ام لذت می بردم و بعضی ها امروز از شلوارهای لی خاک نما و پاره پوره خارجی !
من آنروز در جبهه زیر آفتاب داغ ، چفیه بر سر می انداختم تا نسوزم ، بعضی ها امروز رو سری از سر انداخته اند که موی سر به نامحرم نشان داده و بسوزند ودیگران راهم بسوزانند !
من آنروز در خط مقدم برادران غریبه زیادی را می دیدم و به همه می گفتم : خدا قوت، نه خسته برادر! ، بعضی ها امروز برای طرح دوستی ، فقط با عجله از همه می پرسند : ASL?
من در شب قبل از عملیات بر دستانم حنا می زدم تا در جشن پیروزی یا شهادت شرکت کنم ، بعضی ها امروز بر چهره شان هفت قلم مواد آرایشی خارجی می زنند تا به نامحرم بگویند : من های کلاسم ، نگاهم کنید !
من آنروز در وصیت نامه ام می نوشتم : خواهرم حجاب تو بر علیه دشمن از خون من موثر تر است ، بعضی ها امروز حتی در پروفایل شان می نویسند : همیشه به روز هستم ، دوره و زمانه عوض شده و عشق من مد گرایی و تقلید از غربی هاست .
من آنروز در بیسیم از بچه های پشتیبان می خواستم از طرفم برای دشمن نخود و آجر و سنگ ( آتش) بفرستند ، بعضی ها امروز به هر ناشناسی می گویند : برایم شارژ بفرست !
من آنروز مشامم از بوی دود و باروت پر بود و برای رسیدن به هدفم ، از آن لذت می بردم ، بعضی ها امروز از بوی الکل در انواع ادکلن های خارجی !
من آنروز خشاب و اسلحه ام را برای نابودی دشمن در بغل گرفته بودم و بعضی ها امروز سگ های نجس تزئینی گران قیمت را !
من آنروز در جبهه ، اوقات فراغتم را در چاله هایی قبر مانند ، قرآن می خواندم و اسغفار می کردم و لذت می بردم ، بعضی ها امروز در چت رو م ها به دنبال عشق ناشناس و گمشده ساعتها به بطالت ، پرسه می زنند و روم عوض می کنند !
من آنروز در هنگام عملیات ، در گوشی بیسیم ، یا زهرا(س) و یا حسین(ع) می گفتم و بعضی ها امروز در گوشی خود ،از نفس ، عشق ، ناز و فدایت شوم به نامحرم و ناشناس!
من آنروز یک دست لباس خاکی داشتم وبا آن احساس غرور ، زیبایی و عزت و شکر خدا می کردم ، بعضی ها امروز لباس های رنگارنگ خارجی و صورتی تزئین شده اما خود انگاره ای زشت که هیچگاه با تغییر مد ،از خودشان راضی نمی شوند !
من آنروز با بند انگشتانم ، با ذکر استغفرالله وقت می گذراندم و بعضی ها امروز با دگمه های بیجان موبایل برای اس ام اس های عاشقانه جدید و یا کلیدهای کیبورد برای ارسال پیام های عمومی دعوت به دوستی در روم ها !
من آنروز باد گیرم را تا روی دست و پا می کشیدم تا شیمیایی نشوم ، بعضی ها امروز شلوار و مانتوی کوتاه را انتخاب کرده اند که فضا را هم آلوده کنند !
من آنروز در خط مقدم حتی مراقب عطسه هایم بودم که حضور گروهانم را به دشمن راپرت ندهم ، بعضی ها امروز بی واهمه در خیابان قه قه می زنند و با بزک وآرایش و البسه رنگارنگ ، جلب تو جه نامحرم کرده و می گویند : مرا نیز به حساب آورید ، آدمم !
من آنروز قبل از عملیات از حلالیت خواهی از همرزمانم و بعد از عملیات ، از شکر خدا و یاد دوستان شهیدم صحبت می کردم و بعضی ها امروز از پایان سریال های عاشقانه فارسی وان و من و تو و مارک نوشیدنی های سر میز آنها !
من آنروز بعد از عملیات از بلندگوهای گوشه و کنار خط ، بهر نبردی بی امان … را می شنیدم ، و بعضی ها امروز با سیستم گوش خراش ماشین بابا ، آهنگ های رپ با الفاظ رکیک به محارم !
من آنروز از اطلاعات شخصی خود و دسته و گروهانم مراقبت می کردم تا دشمن از آن سوء استفاده نکند ، بعضی ها امروز حتی مشخصات و عکس های شخصی و خانوادگی شان را بی پروا در فیس بوک و توئیتر منتشر کرده تا نامحرمان و بیگانگان هم آن را ببینند !
من آنروز در خط مقدم ساعت ها بیدار می ماندم تا دشمن غافلگیرمان نکند بعضی ها امروز ساعتها برای ملاء عام و مد نمایی ، خود را تزئین می کنند تا نا محرمان را غافلگیر کنند!
من آنروز به شوق شرکت در عملیات یا به یاد همسنگران شهیدم اشک می ریختم و قصد انتقام از دشمن را داشتم ، بعضی ها امروز برای شکستهای عشقی شان افسرده اند و قصد انتقام از تمام آدمها و زمین و زمان را دارند !
من آنروز سرنگ ضد شیمیایی بر بدن خود شلیک می کردم ، بعضی ها امروز ، گونه بر رخ خود تزریق میکنند تا به چشم بیایند !
من آنروز خواب را بر چشمانم حرام می کردم تا ذلیل حمله غافلگیرانه دشمن نشوم ، بعضی ها امروز خواب را با نگاه به مانیتور کوچک موبایل برای اعلام تعهد به نامحرم ، بر خود حرام کرده اند!
نه ! این قرارمان نبود ! ما رفتیم تا شما نیز راهمان را ادامه دهید ، رفتیم تا امنیت امروز را به ارمغان بیاوریم و تو بتوانی عفت و حجاب فاطمی را بر گزینی ! رفتیم تا دشمن ، نتواند حیای شما را به بی حیایی تبدیل کند ،رفتیم تا اطاعت کنیم از قرآن و رسول و اولی الا مر ، تو هم مراعات کن ! بر گرد و اندکی بیاندیش ؛ … ما خون دلها خورده ایم !
برگزیده ای از یادداشت های یک جانباز شرکت کننده در عملیات ، والفجر 8 ، کربلای5 ، نصر و …
دعوتنامهاي از سوي شهيدان
در زندگي هر كس، فرصتهايي هست كه در آن روزهاي خوبي را تجربه كند. چنین روزهایی برای ما هم اتفاق افتادند همان روزهايی که در بيابانهاي جنوب گذشت، كه ميتوان نامشان را سرزمين نور نهاد. کربلایی كه در یک عاشورا عدهاي از عاشقان و عارفان، به فرمان حسين زمان خويش براي ستيز با ظلم یزیدی، گرد هم آمدند دعوتنامهاي از سوي شهيدان آمده است. بعضي ميگويند «همت» است و عدهاي ميگويند «قسمت»؛ اما نه، به راستي «دعوت» است. راستي چرا چنين مهماني با شکوهی را به راه انداختند؟ آيا تنها براي اينكه يادي كنيم از آن مردان عاشق، و يا اينكه چند روزي را صفا كنيم و برگرديم؟ و بعد از مدتي نيز فراموش كنيم؟ و يا چند ماهي با شهدا زندگي كنيم؟ اگر هدف دعوت، فقط در اين خلاصه شود كه بسيار كم است. بعيد است ما را دعوت كنند براي مدتي خوب بودن. هدفي والا در كار است. آري! دعوت شدهايم كه معناي زندگي را بفهميم. بدانيم كه چگونه بايد زيست. معناي لذت و عشق را درك كنيم. طعم زيباي عاشقي را بچشيم و با آن ادامه حيات دهيم. بدانيم اگر تا به حال یک زندگي زيبا نداشتهايم، چطور می توان زيبايش كرد و چطور ميشود به هر كاري رنگ خدايي داد. پس سفر ميكنيم به همان جايي كه بوي خدا ميدهد؛ بوي بهشت، بوی سیب، بوی یاس ميهمان كساني ميشويم كه خاكي بودند در عين آسماني بودن؛ كوچك بودند در نظر خود و بزرگ در نظر ديگران. آشناياني بودند غريب.
راهی شده، دلم اسیر در پی تو
ما ساده گرفتیم آمدنت را
ما همین به ظاهر شیعیان تو ساده گرفتیم آمدنت را
و همین طور ساده گرفتیم انتظار آمدنت را
تو نرفته ای که باز گردی
این ماهیم که باید برگردیم
برگردیم از این همه تغافل و گناه
یاابن الحسن
ببخش این همه تجاهل وتغافل را
شکوفه های جامعه القرآن شعبه شهدا خمینی شهر سالروز پیروزی انقلاب را جشن گرفتند
با حضور مجری توانای صدا و سیما مرکز اصفهان عمو خندان و خطابه خوانی مهدیس احمدیان