دعای تحویل سال به چند زبان
دعای تحویل سال نو به زبان عربی:
یا مقلب القلوب و الابصار
یا مدبر اللیل و النهار
یا محول الحول و الاحوال
حول حالنا الی احسن الحال
ترجمه دعای تحویل سال نو به زبان فارسی (معمولی و محاوره ای):
ای دگرگون کننده ی قلب ها و چشم هـــــا
ای گرداننده و تنظیم کننده ی روزها و شبها
ای تغییر دهنده ی حال انسان و طبیعـــــت
حال ما را به بهترین حال دگرگون فرمــــــــــا
ترجمه دعای تحویل سال نو به زبان پارسی سره (بدون واژه عربی):
ای دگرگون گر دل هـــــا و دیده هـــا
ای گرداننده ی چرخ روزان و شبـــان
ای بهبودبخش روزگار مردمان و زمین
کامم را به بهروزی و بختیاری بگردان
ترجمه دعای تحویل سال نو به زبان لری بختیاری:
ای که دل و تی یل مو، هی ز تونه روشـــن و نو
ای کــــــه ز کـردار تونه ویـدن روز، وستــــن شو
ای که به دست تونه ایی گشتن سال و بخت نو
تی به رهـــم تا بکنی سالمـــــه نو، بختمــــه نو
![](https://z-emadi.kowsarblog.ir/media/users/razjou/profile_pictures/_evocache/8_6.jpg/crop-top-64x64.jpg?mtime=1423920153)
با سلام و تحیات
نوروز بر شما و عزیزانتان مبارک
در پناه حضرت حجت ، ولی الله اعظم عجل الله تعالي فرجه الشريف در راه دین محکم و استوار و در تمامی شئون زندگی سالم و عاقببت بخیر باشید.انشاءالله
یا علی علیه السلام
![](https://z-emadi.kowsarblog.ir/media/users/razjou/profile_pictures/_evocache/8_6.jpg/crop-top-64x64.jpg?mtime=1423920153)
با سلام و تحیات
نوروز بر شما و عزیزانتان مبارک
در پناه حضرت حجت ، ولی الله اعظم عجل الله تعالي فرجه الشريف در راه دین محکم و استوار و در تمامی شئون زندگی سالم و عاقببت بخیر باشید.انشاءالله
یا علی علیه السلام
![](https://z-emadi.kowsarblog.ir/media/users/razjou/profile_pictures/_evocache/8_6.jpg/crop-top-64x64.jpg?mtime=1423920153)
با سلام و تحیات
نوروز بر شما و عزیزانتان مبارک
در پناه حضرت حجت ، ولی الله اعظم عجل الله تعالي فرجه الشريف در راه دین محکم و استوار و در تمامی شئون زندگی سالم و عاقببت بخیر باشید.انشاءالله
یا علی علیه السلام
![](https://z-emadi.kowsarblog.ir/media/users/6389673396/profile_pictures/_evocache/_-2.jpg/crop-top-64x64.jpg?mtime=1633762152)
سلام علیکم
بهاری سبز،همراهانی عاشق،عمری پربرکت،آرامشی پایداروقلبی مملو از ایمان در تمام زندگیتان برایتان آرزومندم.
عیدبردوست عزیزم مبارکباد.
فرم در حال بارگذاری ...
وظیفه ما هنگام تحویل سال نو
یا مقلّب القلوب و الابصار یا مدبر اللیل و النهار یا محوّل الحول و الاحوال حوّل حالنا الى احسن الحال
در معارف اسلامى آمده هر روزى که در آن گناه صورت نگیرد عید است چنان که امام صادق علیهالسلام مىفرماید: “کل یوم لا یعصى اللّه فیه فهو یوم عید"(1)
اما در طول سال چند عید وجود دارد که از آداب و ویژگى خاصى برخوردارند مهمترین آنها اعیاد غدیر، فطر و قربان است، که آثار و برکات زیادى دارند روز ولادت پیامبر مکرم اسلام صلىاللّهعلیهوآله و ائمه اطهار علیهمالسلام نیز از اعیاد مهم اسلامى به شمار مىآیند. عید نوروز که با تحویل سال و چرخیدن یک دور کامل زمین به گرد خورشید شروع مىشود، از جمله اعیادى است که جنبه ملى داشته و تاریخ پیدایش آن قبل از اسلام است. این عید با آمدن اسلام و زدودن خرافات از چهره آن مورد موافقت و تأیید ضمنى اسلام قرار گرفت در روایات نیز آمده است که روزى براى حضرت على علیهالسلام هدیه نوروزى آوردند، فرمودند این چیست؟ گفتند: اى امیرالمؤمنین، امروز نوروز است. حضرت فرمودند: هر روز را براى ما نوروز قرار بدهید.(2)
امام صادق علیهالسلام درباره این عید فرمودهاند: “… و هیچ نوروزى نیست که ما در آن متوقع گشایش و فرجى نباشیم زیرا نوروز از روزهاى ما و شیعیان ما است."(3)
امام خمینى قدسسره در یکى از پیامهاى نوروزى مىفرماید: “این عید هر چند یک عید اسلامى نیست، ولى اسلام آن را نفى نکرده است."(4)
مرحوم محمد حسین کاشف الغطاء در جواب این سؤال که اعتقاد شیعه و روش شما درباره روز اول سال (نوروز) چیست؟ چنین نوشتند: نوروز مقتضاى جهان است در بشر و حیوان و جماد، بلکه در آسمان و زمین و هوا و فضا؛ و بر این اساس روایاتى از اهلبیت علیهمالسلام درباره نوروز به ما رسیده که عید گرفتن را تأیید کردهاند و نیز به نماز، ذکر و عبادت سفارش نمودهاند و… .(5)
...
در این مقال بر آنیم تا درباره دعاى تحویل سال به چهار نکته اشاره کنیم:
نکته اول: تعریف و حالات قلب
واژه قلب 132 مرتبه در قرآن آمده است و در دو معنى استعمال مىشود: 1. عضوى که در سمت چپ بدن قرار گرفته و خون را تصفیه و به همه بدن پمپاژ مىکند. 2. روح و نفس که هدایتکننده همه اعضاء و جوارح بدن است. قلبى که در دعاى مذکور آمده از نوع دوم، است که داراى حالات مختلف بد و خوب مىباشد:
“حالات خوب قلب”
1. قلب سلیم و پاک؛ على علیهالسلام مىفرماید: خداوند وقتى نسبت به بندهاى اراده خیر کند قلب سلیم روزى او مىگرداند.(6)
2. قلب مطمئنه؛ قرآن مىفرماید: “اَلا بذکر اللّه تَطمئن القلوب"(7)، همانا با یاد خداوند دلها آرام مىگیرد.
3. قلب نورانى؛ از رسول خدا صلىاللّهعلیهوآله در مورد شرح صدر سؤال شد که چیست؟ فرمود نورى است که خداوند در قلب مؤمن قرار مىدهد و به وسیله آن سینهاش وسعت مىیابد.(8)
“حالات بد قلب”
1. قساوت قلب؛ این حالت همراه با بىتفاوتى نسبت به احکام خداوند به وجود مىآید، قرآن مىفرماید: “و جعلنا قلوبهم قاسیة"(9)، دلهاشان را سخت گردانیدیم.
2. کور شدن قلب؛ شرّالعمى عمى القلب؛ بدترین کورى، کورى قلب است.
3. انحراف قلب؛ قرآن مىفرماید: “فلمَا زاغوا ازاغ اللّه قُلُوبهم"(10)، باز چون از حق روى گردانیدند خدا هم دلهاى بىنورشان را از سعادت و اقبال بگردانید.
4. مریض شدن قلب؛ قرآن مىفرماید: “فى قلوبهم مرض"(11)، دلهاى آنها (منافقین) بیمار است.
در چنین حالاتى باید گفت که قلب مرده است.
عواملى براى به وجود آمدن حالات بد و منفى در قلب وجود دارد که به برخى از آنها اشاره مىشود:
1. گناه؛ در مناجات مىخوانیم “و امات قلبى عظیم جنایتى"(12) اى خدا گناهان بزرگ، دل مرا میرانده است” در روایتى پیامبر اکرم اسلام صلىاللّهعلیهوآله مىفرماید: گناه بر روى گناه قلب انسان را مىمیراند."(13)
2. دلبستگى به دنیا؛ حضرت على علیهالسلام مىفرمایند: “و اماتت الدنیا قلبه"(14)، دنیا قلب او را میرانده است.
امام صادق علیهالسلام نیز قلب سالم را قلبى مىدانند که از دنیا دوستى سالم باشد."(15)
3.پرخورى؛ از پیامبر مکرم اسلام صلىاللّهعلیهوآله نقل شده است که فرمودند: با خوردن آب و غذاى فراوان دل را نمیرانید، چون دل مانند کشتزار است که اگر آب فراوان به آن داده شود مىمیرد.(16)
عواملى نیز براى به وجود آمدن حالات خوب در قلب وجود دارد، از جمله:
1. توبه از گناه؛ حضرت على علیهالسلام مىفرمایند: توبه دلها را پاکیزه مىکند و گناه را مىشوید.(17)
2. انجام عبادت از قبیل نماز و روزه؛
3. یاد مرگ؛
4. قرآن خواندن؛
پیامبر مکرم اسلام صلىاللّهعلیهوآله مىفرمایند: قلبها زنگار مىبندند. مانند زنگ زدن آهنى که آب به آن برسد. گفته شد جلاى اینگونه قلبها به چه وسیلهاى ممکن است؟ فرمودند: زیاد یاد کردن مرگ و خواندن قرآن.(18)
5. یاد خدا؛ حضرت على علیهالسلام خطاب به فرزندشان فرمودند: تو را سفارش مىکنم به این که قلب خود را با یاد خدا آباد کنى.(19)
6. شنیدن موعظه؛ حضرت على علیهالسلام مىفرمایند: قلب خود را به وسیله موعظه زنده کن.(20)
7. کم خوردن؛ پیامبر اکرم اسلام صلىاللّهعلیهوآله مىفرمایند: هر که خوراکش کم باشد بدنش سالم و دلش پاک مىگردد.(21)
8. همنشینى با اهل معرفت؛ حضرت على علیهالسلام مىفرمایند: “دیدار اهل معرفت آبادانى قلب است."(22)
9. همنشینى با عاقلان؛ حضرت على علیهالسلام در جاى دیگرى مىفرمایند: آبادانى قلبها در همنشینى عاقلان است.(23)
نکته دوم: چرا باید هنگام تحویل سال دعا کنیم؟
از آنجا که با سپرى شدن زمستان و ورود فصل بهار، طبیعت از حالت مردگى بیرون آمده و به سمت سرسبزى پیش مىرود، ما هم از حالت مردگى بیرون بیاییم و از خدا بخواهیم که حال ما را بهترین حالات قرار بدهد.
نکته سوم: بهترین حال کدام است؟
صلاح و فساد انسان بستگى به قلب او دارد، اگر قلب و تمام وجود انسان متوجه خدا باشد، این بهترین حال براى او است که در این صورت مىگویند قلبش زنده است.
از جمله نشانههاى آن این است:
1. رحم او زیاد بوده و به فکر دیگران است؛ لذا اگر مشکلى را از یک انسان مشاهده کرد، بىتفاوت از کنار آن نمىگذرد، بلکه در حد توان جهت رفع آن کوشش مىکند.
2. اشک چشم او زیاد است؛ مثلاً با شنیدن مصایب اهلبیت علیهمالسلام اشک او سرازیر مىشود.
3. از شب اول قبر مىترسد؛ لذا تلاش مىکند خود را آماده نماید.
نکته چهارم: وظیفه ما
هنگام تحویل سال و آداب عید
در ایام عید وظایفى داریم که رعایت آنها سبب رشد و تعالى ما مىشود که در اینجا به برخى از آن وظایف اشاره مىکنیم:
1. خواندن نیایش تحویل سال؛
با نو شدن طبیعت، از صمیم دل این ندا را برآوریم که: “یا مقلب القلوب و الابصار یا مدبر اللیل و النهار یا محوّل الحول و الاحوال حوّل حالنا الى احسن الحال” اى قلب کننده قلبها و چشمها؛ اى تدبیر کننده شب و روز اى متحول کننده حالات، حال ما را به بهترین حالات متحوّل کن.
2. پوشیدن لباس تمیز؛ امام صادق علیهالسلام فرمودند: “هنگامى که نوروز آمد، غسل کن و پاکیزهترین لباسهاى خود را بپوش و با خوشبوترین عطرها خود را معطر ساز."(24)
3. گشایش در زندگى خانواده؛
برخى سخنان اهلبیت علیهمالسلام سرپرست خانواده را به سخاوت و گشایش در زندگى در ایّام عید فرا خوانده تا خاطرهاى شیرین و به یاد ماندنى براى اهل خانه به جاى ماند و حالت جشن و شادى پیدا کند. روزى شهاب به امام صادق علیهالسلام عرض کرد: “حق زن بر شوهرش چیست؟” حضرت فرمودند: “…هر میوهاى که مردم از آن مىخورند، باید به اهل خانه خود بخوراند و خوراکى را که مخصوص ایام عید است و در غیر ایام به آنها نمىرساند، در ایام عید براى آنان تهیه کند."(25)
4. روزه گرفتن و برپایى نماز؛ امام ششم علیهالسلام فرمودند: “چه خوب است که در این روز روزهدار باشیم."(26) دستور چهار رکعت نماز، سجده شکر و دعاى مخصوص این روز هم مورد سفارش قرار گرفته است.
5. درس عبرت گرفتن؛ توجه کنیم که وارد بهار شدهایم و باید از این دگرگونى طبیعت درس عبرت بگیریم.
6. دید و بازدید؛ از دیگر آداب عید نوروز، دیدار برادران و خواهران مسلمان و آگاهى از شادىها و اندوههاى آنان است. معصوم علیهالسلام در این باره مىفرماید: “این روز نوروز است که مردم در آن اجتماع دارند و همدیگر را ملاقات مىکنند تا …"(27) دیدار با خانواده شهدا، جانبازان و آزادگان عزیز؛ و شادباش گفتن سال نو به آنها در این ایام، داراى اهمیت فوقالعادهاى مىباشد.
7. بررسى اعمال گذشته؛ بررسى کنیم که یک سال را چگونه سپرى کردیم و محاسبهاى انجام دهیم که چه قدر گناه کردهایم، آبروى چند نفر را بردیم و چقدر کار خیر انجام دادهایم؟ اگر اوصاف زشتى در ما هست، در رفع آنها بکوشیم و اگر کارهاى خیرى انجام دادهایم، کوشش کنیم که در آینده مداومت داشته باشد.
8. کینهها را از دل برکنیم؛ با آمدن بهار، باغ دلمان را پر شکوفه کنیم و همراه با باران بهارى زنگار کینههاى گذشته را از دل برکنیم و سعى کنیم این قدرت روحى را در برابر افردى که با آنها دشمنى داریم، بیشتر کنیم و محبت آنها را در قلب خود ایجاد کنیم، اگر چه ممکن است آنها به ما بدى کرده باشند.
9. با کسانى که کدورت داریم آشتى کنیم؛ مؤمن باید سعى کند جلوى کدورتها را بگیرد و این ایام فرصت خوبى براى زدودن کدورتهاست، لذا آشتى با آنها خدا را خشنود و پشت شیطان را به خاک مالیده و بنده خدا را خوشحال مىکند.
10. رفتن به اماکن مطهره؛ رفتن به اماکن مطهره مثل حرم ملکوتى حضرت امام رضا علیهالسلام از اهمیت والایى برخوردار است.
11. رسیدگى به فقرا؛ با کمک به فقرا، آنان را در شادى خودمان شریک نمائیم.
12. دورى از اسراف؛ از جمله امورى که توجه بدان لازم و ضرورى مىباشد، این است که در مهمانى دادن و پذیرایى، از اسراف جلوگیرى کنیم و بدانیم کمال ما در ولخرجى و سفرههاى رنگین آنچنانى نیست.
حجةالاسلام رضا باقىزاده———-پىنوشتها———-
1ـ نهجالبلاغه، حکمت 428.
2ـ من لایحضره الفقیه، ج 3، ص 191.
3ـ بحارالانوار، ج 14.
4ـ اطلاعات، تاریخ 27/12/74.
5ـ مجله فرهنگ جهاد، شماره 6، ص 49.
6ـ غررالحکم.
7ـ سوره رعد، آیه 28.
8ـ مجمع البیان، ج4، ص363.
9ـ سوره مائده، آیه” 13.
10- سوره صف، آیه 5.
11ـ سوره بقره، آیه 10.
12ـ مناجات خمسه عشر.
13ـ مجموعه ورام، ج 7، ص 118.
14ـ نهجالبلاغه، خطبه 85.
15ـ نور الثقلین، ج 4، ص 58.
16ـ مستدرک الوسایل، ج 3.
17ـ غرر الحکم.
18ـ کنز العمال، خبر 42130.
19ـ نهجالبلاغه، نامه 31.
20ـ همان، نامه” 31.
21ـ مجموعه ورام، ج 2، ص 229.
22ـ غرر الحکم.
23ـ نهجالبلاغه، نامه 31.
24ـ المیزان، ج 20، ص 144.
25ـ وسایل الشیعه، ج 15، ص 249.
26ـ میزان الحکمه، ج 7، ص 133.
27ـ همان، ص131.
فرم در حال بارگذاری ...
امروز آخرین روز زندگانی من در این دنیاست
برترین زنان عالم از ابتدا تا انتهای جهان، فاطمه است.
المناقب المرتضویه، ص113
ـ دختر عزیز و دلبندم! بیا به آغوش من! مدتهاست که چشمهای ملتمسم انتظار مقدمت را می کشند. بشتاب!
ـ پدر مهربانم! به خدا قسم من به دیدار تو علاقمندترم!(1)
فاطمه(س) آرام چشمها را گشود و لحظه ای به سقف خیره شد. پدرش بود که او را به سوی خود خوانده بود. اما چه زیبا و فرح بخش! پیامبر(ص) را دیده بود، که در قصری که از دُرّ و مَرمَر سفید ساخته شده بود و تمامی فضا را روشن کرده بود، انتظار او را می کشید. چهره اش باز شد. گویی روحی تازه در کالبدش دمیده بودند. مدتها بود که طعم خوشحالی را نچشیده بود. دریافت که در آستانه تولدی نوین قرار دارد و دفتر زندگانی غمبارش، تا چندی دیگر بسته خواهد شد. سخن پیامبر(ص) در آن لحظات آخر که فرموده بود:
ـ فاطمه جان! تو اولین فرد از خاندان من هستی که به من ملحق می شوی؛
چون خاطره ای شیرین در ذهنش نقش بست. دیگر فرصت چندانی نداشت. باید خود را آماده می کرد. دستها را بر زمین گذارد و به زحمت برخاست؛ اما درد امانش را برید. دیگر زهرای هیجده ساله نمی توانست بایستد. تمامی پیکر مقدسش را ضعف فرا گرفته بود. احساس می کرد که آهسته آهسته، رمقهای آخر نیز، از بدنش خارج می شود. دلش می خواست بار دیگر بیارامد اما نمی توانست. باید برای سفری جاودانه آماده می شد. در حالی که دستش را به دیوار تکیه داده بود، از اطاق خارج شد. نور خورشید، چشمانش را آزرد. توان ایستادن نداشت. پاهایش سست شد و بر زمین نشست. پس از لحظاتی دوباره برخاست و خود را افتان و خیزان به محل شستن لباسها رساند. آنها را در تشت ریخت. دلش می خواست، در این ساعتهای آخر نیز، از کودکانش غافل نباشد. با دستهای لرزان و بی رمق خود، به لباسها چنگ می زد. هر بار که دستش گلوی لباسی را می فشرد، تمامی توانش به کمکش می آمد. به یاد روزهایی افتاد، که یک تنه لباسها را می شست، گندم آرد می کرد، نان می پخت و هنوز هم سرحال و با نشاط بود و هنگامی که علی(ع) به خانه می آمد، با آغوش باز و بی آنکه علی(ع) چیزی از زحمتهای او بفهمد، از او استقبال می کرد. در حالی که اکنون هر چند بیش از 75 یا 95 روز بیشتر از آن زمان نمی گذشت، هر یک از این کارها، چون کوهی به نظرش می رسید.
پس از آن که لباسها را شست، کودکانش را فراخواند. کودکان که می دیدند مادر، بستر را رها کرده است، پنداشتند، که دیگر سایه های غم از حریم خانه شان رخت بربسته است. شاید فاطمه(س) گفت:
ـ حَسَنم، بیا مادر! سر و رویت را شستشو دهم!
مادر، آب بر سر و روی حسن(ع) ریخت. ناگهان چشمهای مادر پر از اشک شد. گویی این اشک است که به جای آب بر سر و صورت حسن(ع) می نشیند. حسن(ع) چشمان معصوم و دلربایش را به چشمان پر از اشک مادر دوخت. مادر نیز نگاه خسته اش را در نگاه او امتداد داد. آه از نهاد فاطمه(س) برخاست. در چشمان زیبای حسنش آینده ها را می دید. او را می دید، که در میان امت جد خود غریب و تنهاست. دریای حلم و بزرگواری و بخشش بود، اما در حلقه دوستانش نیز، در زیر جامه خود، زره می پوشید. و هنگامی که نگاه فاطمه(س) به تشت افتاد، به یاد روزی افتاد، که حسنش دل تشت را رنگین و کبود می کرد.
...
ـ حسینم، میوه دلم، بیا نزدیک تر!
گِل سرشوی بر سرش مالید و آب بر سر و صورت او ریخت؛ دستش که خنکای آب را احساس کرد، قلبش تکان خورد. سینه اش جوشید و نزدیک بود، خون بگرید. آب را بر سر و صورت حسین(ع) می ریخت، اما می دانست، که در آینده ای نه چندان دور، حسین و کودکانش، در صحرای خشک و تفتیده کربلا، در آرزوی قطره ای از آن، لحظات را به التهاب می گذرانند. فاطمه(س) فریاد العطش کودکان را در میان شرشر آبها می شنید؛ پیکر قطعه قطعه حسینش را در بلورهای کوچک آب، مشاهده می کرد و می دانست چندی دیگر از بهشت باید به کربلا برود و در برابر پیکر غرق به خون حسینش، بنشیند و برخیزد و از ژرفای وجودش فریاد برآورد:
ـ عزیز مادر، حسین!
ـ دختر دلبندم ـ زینب ـ بیا در آغوش مادر.
زینب سه سال بیشتر ندارد، اما از هنگامی که پیامبر(ص) پرواز کرده است، او یک دم روی آسایش را ندیده است. اینک فرصتی است که پس از مدتها بیماری مادر، گرمای دستهای مهربان مادر را احساس کند و قلب کوچک و پرعاطفه اش را به دست دل طوفان زده مادر بسپارد. انگشتان مادر در میان گیسوان زینبش فرو می رود و سپس آب بر سر و روی او می ریزد، ولی نمی تواند باور کند که این چهره مهربان و دوست داشتنی، باید فرق غرق به خون پدرش را ببیند و شهادت جانگداز برادرش حسن را شاهد باشد. زینبش را بر فراز تل زینبیه، در غروب دلگیر روز عاشورا می دید، که چشمها را به قتلگاه دوخته است و دستها را بر سر نهاده و با تمام وجودش، ذره ذره پیکرش، همراه با زمین و آسمان فریاد می زند: حسین(ع).
ام کلثوم را نیز در آغوش کشید. چهره غمزده اش را به آب دیدگان شستشو داد.
می دانست که رگبار مصیبت، ام کلثومش را نیز وا نخواهد گذارد و او نیز در بسیاری از مشکلات دوش به دوش زینب خواهد بود.
فاطمه(س) دیگر خوشحال نبود. در آستانه دیدار رسول خدا(ص) بود، اما دلش گرفته بود. چگونه می توانست کودکانش را در این ظلمتکده تنها بگذارد.
فاطمه(س) غرق در افکار گوناگون بود، که در خانه باز شد و علی(ع) وارد شد. فاطمه(س) را دید که پس از مدتها از بستر برخاسته است و به کارهای خانه مشغول است. در حرکات فاطمه(س) نشانه ای از بهبودی دیده نمی شد. دستهای فاطمه(س) می لرزید و خود را به زحمت سرپا نگه داشته بود. علی(ع) که از این رفتار فاطمه(س) شگفت زده شده بود، فرمود:
ـ فاطمه جان؛ ضعف بر سراسر وجودت سایه افکنده است، به بستر بازگرد!
فاطمه(س) با صدایی ضعیف و شکسته فرمود:
ـ امروز آخرین روز زندگانی من در این دنیاست. می خواهم قبل از آنکه گرد یتیمی بر چهره عزیزانم بنشیند، گرد و غبار از چهره شان بزدایم.
علی(ع) با تعجب پرسید:
ـ از کجا این قدر اطمینان داری؟
فاطمه(س) پاسخ داد:
ـ پدرم را در خواب دیدم که مرا به سوی خود می خواند. شک ندارم که چندی دیگر، آخرین برگ از درخت زندگیم، خواهد ریخت.
ناگهان علی(ع) شکست و در خود فرو ریخت. رمقی برایش نمانده بود. به دیوار تکیه داد و آهی از ته قلب کشید، که قلب فاطمه(س) را سوزاند. علی(ع) به فاطمه(س) عادت کرده بود. او که دیگر پس از پیامبر(ص) در این جهان پهناور یاوری نداشت؛ اگر او می رفت، دل علی(ع) را نیز با خود می برد. شاید علی(ع) می اندیشید، سالهای پس از فاطمه(س) را با خاطرات تلخی که از رفتار مردم با او در ذهنش نقش بسته بود، سپری کند.
فاطمه(س) به سوی بستر بازگشت و علی(ع) در کنار بسترش نشست. می توانست،
اوج رنج و غم را در چشمان فاطمه(س) مشاهده کند. فاطمه(س) لحظه ای چشمانش را بست و سپس باز کرد و به علی(ع) فرمود:
ـ ای پسرعمو! چندی دیگر از دنیا می روم و به پدرم می پیوندم؛ اما وصیتهایی دارم که می خواهم تو به آنها عمل کنی!
علی(ع) که بغض گلویش را به شدت می فشرد، به سختی خود را حفظ کرد و فرمود:
ـ ای دختر رسول خدا! هر چه می خواهی وصیت کن!
سپس فاطمه(س) فرمود:
ـ ای پسرعمو! آیا در طول زندگی مشترکمان دروغ و یا نافرمانی از من دیده ای؟
علی(ع)، توان شنیدن چنین سخنانی را نداشت. زهرا در نگاه علی(ع) از جنس انسان نبود. روحش خدایی بود و تنها قالبی انسانی داشت. فاطمه(س) غمهای سترگ علی(ع) را در سینه خود می پروراند. زهرا(س) سنگ صبور علی(ع) بود و زهرا، مظهر صداقت، عصمت و پرهیزگاری بود.
علی(ع) که دیگر صدایش می لرزید؛ فرمود:
ـ پناه بر خدا؛ تو آگاه تر، پرهیزگارتر و گرامی تر از آنی که من تو را به سبب مخالفت، سرزنش کنم.
ـ فاطمه جان! بدان که دوری تو بر من، بسیار دشوار است؛ اما چه می توان کرد که از مرگ گریزی نیست.
ـ سوگند به خدا تو با رفتنت، داغ رسول اللّه را زنده می کنی. پس «انا لِلّه و انّا الیه راجعون» این مصیبتی است، که در آن همدردی نمی توان یافت.
بغض که گلوی علی(ع) را فشرده بود، توانست خود را از حنجره علی(ع) رها کند. علی(ع) مظهر صبر بود، اما چون ابر بهاری می گریید. اینک دو دلداده در واپسین لحظات، در کنار یکدیگر نشسته بودند و بر دردها و رنجها و گمراهی مردم می گریستند. هر چند برترین خلق خدا در زمین و آسمان بودند، ولی کوله باری از غمناک ترین حوادث را بر دوش
می کشیدند. شاید می خواستند تا قیامت بگریند، اما وقت تنگ بود و فاطمه(س) باید با وصایای تاریخی خود، نقش سرنوشت ساز خود را در تاریخ اسلام، به پایان می رساند.
علی(ع) در حالی که می کوشید، گریه اش را نگاه دارد، فرمود:
ـ فاطمه جان! خواسته هایت را بگو و بدان که علی لحظه ای در انجام آنها کوتاهی نخواهد کرد!
فاطمه(س) لختی آرام گرفت و سپس فرمود:
ـ خدا به تو پاداش خیر دهد:
ـ علی جان! پس از من با دخترخواهرم ـ اَمامه ـ ازدواج کن! زیرا او برای فرزندانم همانند من است و از طرفی، مردان حتما باید ازدواج کنند.
ـ علی جان! دوست ندارم کسانی که بر من ستم کردند، در تشییع جنازه من حاضر شوند. مبادا اجازه دهی احدی از آنها و پیروانشان، بر من نماز بخوانند!
ـ مرا در شب، هنگامی که مردم در خوابند، به خاک بسپار!
ـ علی جان! مرا از روی پیراهن غسل ده و از روی پیراهن آب بریز، چرا که بدن من پاک است؛ و با باقیمانده حنوط پدرم، مرا حنوط نما!
ـ محل قبرم را مخفی نگاه دار!
علی(ع) دیگر نمی توانست در خانه تاب بیاورد. اوج مظلومیت همسرش را در وصایای او مشاهده کرده بود.
به هر کجای خانه که می نگریست، نقشی از مظلومیت فاطمه(س) را می دید. در و دیوار، هنوز لاله گون بود و محراب فاطمه(س) که سراسر شب را در آن به عبادت می ایستاد، اینک غریب و تنها بود. از جای برخاست و غرق در سخنان فاطمه(س) از خانه خارج شد.
فاطمه(س)، لحظه به لحظه چهره اش برافروخته تر می شد. اسماء را صدا کرد و از او بقیه حنوط پدرش را خواست. پیامبر(ص) قبل از وفات مقداری حنوط به علی(ع) داده بود و فرموده بود:
ـ علی جان! این حنوط را جبرئیل از بهشت برای من آورده است. یک قسمت از آن برای من است و دو قسمت دیگر، برای تو و فاطمه(س) است.(2)
سپس فاطمه(س) با آخرین رمقهای خود، از بستر برخاست و از سلمی ـ زن ابو رافع ـ تشتی آب طلب کرد. سپس غسل نمود و لباسهای پاکیزه به تن کرد. چهره اش درخشش خاصی داشت و شیوه راه رفتن و رفتارش غریب به نظر می رسید. دستور داد بسترش را در وسط حجره بگسترانند.(3) در خانه کسی نبود، به جز اسماء و شاید فضه خادمه. حسن(ع) و حسین(ع) بیرون خانه بودند و زینب و ام کلثوم برای آنکه فقدان مادر، مرغ روحشان را فراری ندهد، به خانه برخی از زنان بنی هاشم فرستاده شده بودند.
فاطمه(س) در بستر آرمید. نگاهی به اطراف انداخت. بوی بهشت را احساس کرده بود. چهره اش گل انداخته بود و لحظات را به کندی می گذراند. دردهای بی شماری که در این مدت کوتاه، در سراسر وجودش، خانه کرده بود، یک یک از بدنش خارج می شدند.
ناگهان به گوشه ای خیره شد و لبهایش آرام به حرکت در آمد:
ـ سلام بر جبرئیل! سلام بر رسول خدا! وَه چه زیباست. سرادقهای اهل آسمانها به سوی زمین می آیند. آن جبرئیل است که پیشاپیش می آید و آن هم پدرم رسول خداست که آغوش خود را گشوده می گوید:
ـ دختر عزیزم! پیش ما بیا! آنچه در پیش داری برای تو بهتر است.
سپس لحظاتی را در سکوت گذرانید و بار دیگر گفت:
ـ سلام بر تو ای عزرائیل، …
و برای آخرین بار لبهایش تکانی خورد:
به سوی تو ای پروردگارم، نه به سوی آتش.(4)
فاطمه(س) درگذشت.
اسماء هیچ نفهمید؛ فقط فریادی جگرخراش، فضای سینه اش را کاوید و در حجره منفجر شد. چشمهایش جوشید و اشک، چهره اش را دریایی کرد. خود را به فاطمه(س) رسانید. او را می بوسید و ناله می زد:
ـ ای فاطمه! هنگامی که پدرت را دیدی، سلام اسماء بنت عمیس را به او برسان!
ناگهان چهره حسن(ع) و حسین(ع) در آستانه در جلوه گر شد. نگاههایشان بر روی پیکر مادر خیره ماند. باور نمی کردند یا شاید نمی خواستند باور کنند. کدامین مادر را می توان
یافت که در سنین بهاری خود، فصل سردِ زمستانِ عمر را تجربه کند. کودکان مات و مبهوت، اسماء را می نگریستند، که پیکر مادرشان را غرق اشک و بوسه می کرد. نتوانستند تحمل کنند و با آهنگی لبریز از معصومیت و مظلومیت گفتند:
ـ ای اسماء! مادر ما هیچ وقت در این زمان از روز نمی خوابید؟
سخن کودکان همچون جرقه ای بود، که دل اسماء را به آتش کشید. نگاهی به آنها افکند. دو ماه پاره، آرام و بی صدا، چشم به لبهای او دوخته بودند. اسماء با دلهره و اضطراب گفت:
ـ ای فرزندان رسول خدا! مادر شما نخوابیده است، بلکه رخت از جهان بربسته است.
گویی دنیا بر سر این دو کودک خراب شد؛ برای لحظه ای مردند و زنده شدند. در این چند روز پس از رحلت رسول خدا(ص)، در عالم کمتر غمی بود که این دو دوشادوش پدر و مادر خود، تجربه نکرده باشند؛ اما هر بار سایه پرمهر مادر، آنان را از اشعه های سوزناک درد و رنج رهانیده بود؛ در حالی که اکنون در این کویرستان آتش و در این برهوت ماتم، یکه و تنها مانده بودند.
حسن(ع) و حسین(ع) خود را به روی بدن مادر افکندند. حسن(ع) پاهای مادرش را می بوسید و می گفت:
ـ مادر، پیش از آن که بمیرم با من سخن بگو!
حسین(ع) نیز چون ابر بهاری اشک می ریخت و می گفت:
ـ مادر! من حسین توام؛ با حسینت کلمه ای حرف بزن!
تو گویی اگر اسماء لحظه ای دیگر تأمل می کرد، حسن و حسین(ع) نیز روحشان در بهشت، به مادر می پیوست. جای درنگ نبود. باید کودکان را به هر بهانه ای از پیکر مادر جدا می کرد. از این رو آنها را آهسته از فاطمه(س) جدا کرد و گفت:
ـ عزیزانم! بروید و پدرتان را از شهادت مادرتان آگاه کنید.
دو کودک غمدیده نفهمیدند که چگونه راه خانه تا مسجد را طی کردند. جلوی مسجد که رسیدند، گروهی از صحابه گِرد آنها حلقه زدند. شاید تا کنون، این کودکان را این چنین غمزده و پریشان ندیده بودند. برخی از صحابه از علت گریه آنها پرسیدند و آنها پاسخ دادند:
ـ آخر مادرمان مرده است!
همین که خبر به علی(ع) رسید، به صورت به خاک افتاد و در حالی که اشک، چشمانش را پر کرده بود، فرمود:
ـ پس از این به چه کسی خود را تسلی دهم، ای دختر رسول خدا؟
به سوی خانه حرکت کرد، اما دیگر پاهایش نیز یاریش نمی کرد. هر چند قدم که برمی داشت، لحظه ای می نشست و بار دیگر حرکت می کرد. با آنکه فاصله میان مسجد و منزل چندان زیاد نبود، اما علی(ع) چندین بار در میانه راه از بار سنگین غم به زمین نشست.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1ـ بحار الانوار، ج 43، ص 179.
2ـ فاطمة الزهرا من المهد الی اللحد، ص 589 و 590، به نقل روضة الواعظین.
3ـ بحارالانوار، ج 43، ص 172 به نقل از امالی شیخ طوسی.
4ـ همان مدرک، ج 43، ص 200 به نقل از مصباح الانوار.
![](https://z-emadi.kowsarblog.ir/media/users/6389673396/profile_pictures/_evocache/_-2.jpg/crop-top-64x64.jpg?mtime=1633762152)
فاطمه زیباترین واژه هاست
فاطمه ناموس شاه لافتی است
فاطمی بودن تشیع بودن است
فاطمه راه علی پیمودن است
فاطمه آلاله آلاله هاست
فاطمه سوز و گداز ناله هاست
فاطمه گنجینه ای از خاتم است
فاطمه چشم و چراغ عالم است
فاطمه روح علی جان علیست
فاطمه هم عهد و پیمان علیست
فاطمه تفسیر یاسین است و بس
باغ هستی را گل آذین است و بس
فاطمه سبزینه سبزینه هاست
فاطمه آوای وای سینه هاست
نی توان گفتن زنی مانند اوست
قلب احمد از ازل پیوند اوست
فاطمه از هر پلیدی عاری است
فاطمه فرهنگی از بیداری است
فاطمه یعنی زمین یعنی زمان
فاطمه یعنی حدیث قدسیان
فاطمه یعنی ثریا تا سمک
فاطمه یعنی مدینه تا فدک
فاطمه دریای عصمت را در است
فاطمه جامی است کز کوثر پر است
فاطمه راز هزاران رازهاست
فاطمه خود برترین اعجاز هاست
کعبه را آیینه روی فاطمه است
پنج تن را آبروی فاطمه است
فاطمه یک یادبود ماندنی است
فاطمه تنها سرود خواندنی است
فاطمه علامه ساز مکتب است
فاطمه آموزگار زینب است
فاطمه رمز تماس با خداست
فاطمه تاج عروسان سماست
آسمان هم خاکسار فاطمه است
یا علی مولا شعار فاطمه است
فرم در حال بارگذاری ...
پرورش روحيه ايثار در فرزندان
از جمله روشهاي تربيتي فاطمه( سلام الله عليها ) نوع دوستي او بوده كه در برابر چشمان تيزبين فرزندانش به مردم كمك ميكرد و خود گرسنه ميماند، ولي ديگران را سير مينمود . (همان ، ج41، ص34).
«وَ يُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْکِيناً وَ يَتِيماً وَ أَسِيراً» (انسان، 8).
«و هم بر دوستي به فقير و اسير و طفل يتيم طعام ميدهند».
اين آيه نشان بارز اين واقعيت است و اينكه شان نزول آن در مورد خانواده فاطمه ( سلام الله عليها ) ميباشد.
جاي شك نيست آن حضرت نه تنها در مسايل اقتصادي و رفع مشكلات روزمرهي مردم پيشگام بود، حتي از نظر اخلاقي و عواطف انساني و ارشاد و هدايت مردم نيز به كمك آنان ميشتافت و مصالح مردم را پيگيري ميكرد. در حقشان دعا مينمود و از اين طريق فرزندان خويش را به چنين عواطف اسلامي و انسان ساز پرورش ميداد.
حضرت امام حسن ( عليه السلام ) ميفرمايند: «شبي مادرم را ديدم كه تا صبح به عبادت ميپرداخت و مرتب مومنين و ديگران را دعا ميكرد، ولي در حق خود ساكت بود. از علت آن پرسيدم فرمود: اول همسايه و ديگران، سپس خودمان». (مجلسي، 1403، ج43، ص81).
تمام فرزندان بزرگوار آن حضرت تمام هستي خود را براي پيشرفت و تكامل انسانيت فدا كردند و اگرچه امام حسين( عليه السلام ) سه بار اموالش را با فقرا تقسيم نموده و دوباره خلع يد كرده است. در دامان پر مهر و انسان ساز مادرش فاطمه ( سلام الله عليها ) پرورش يافته … «خَرَجَ من مالِهِ مرََتَيْنِ و قاسَمَ اللهَ ثَلاثَ مراتِ مالَهُ» (ابنابيالحديد، 1378، ج16، ص10).
فرم در حال بارگذاری ...
پرورش روحيه ايثار در فرزندان
از جمله روشهاي تربيتي فاطمه( سلام الله عليها ) نوع دوستي او بوده كه در برابر چشمان تيزبين فرزندانش به مردم كمك ميكرد و خود گرسنه ميماند، ولي ديگران را سير مينمود . (همان ، ج41، ص34).
«وَ يُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْکِيناً وَ يَتِيماً وَ أَسِيراً» (انسان، 8).
«و هم بر دوستي به فقير و اسير و طفل يتيم طعام ميدهند».
اين آيه نشان بارز اين واقعيت است و اينكه شان نزول آن در مورد خانواده فاطمه ( سلام الله عليها ) ميباشد.
جاي شك نيست آن حضرت نه تنها در مسايل اقتصادي و رفع مشكلات روزمرهي مردم پيشگام بود، حتي از نظر اخلاقي و عواطف انساني و ارشاد و هدايت مردم نيز به كمك آنان ميشتافت و مصالح مردم را پيگيري ميكرد. در حقشان دعا مينمود و از اين طريق فرزندان خويش را به چنين عواطف اسلامي و انسان ساز پرورش ميداد.
حضرت امام حسن ( عليه السلام ) ميفرمايند: «شبي مادرم را ديدم كه تا صبح به عبادت ميپرداخت و مرتب مومنين و ديگران را دعا ميكرد، ولي در حق خود ساكت بود. از علت آن پرسيدم فرمود: اول همسايه و ديگران، سپس خودمان». (مجلسي، 1403، ج43، ص81).
تمام فرزندان بزرگوار آن حضرت تمام هستي خود را براي پيشرفت و تكامل انسانيت فدا كردند و اگرچه امام حسين( عليه السلام ) سه بار اموالش را با فقرا تقسيم نموده و دوباره خلع يد كرده است. در دامان پر مهر و انسان ساز مادرش فاطمه ( سلام الله عليها ) پرورش يافته … «خَرَجَ من مالِهِ مرََتَيْنِ و قاسَمَ اللهَ ثَلاثَ مراتِ مالَهُ» (ابنابيالحديد، 1378، ج16، ص10).
فرم در حال بارگذاری ...