ماه ذی الحجه هم امد
السلام علی الحسین و علی علی ابن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین
ماه ذی الحجه هم امد
حج قصد است و آهنگ حرکت از خود و ديار خود به مقصد خانه اي مقدس، به منظور تجديد پيمان با ذات اقدس صاحب خانه.
حج يکي از بزرگترين و ارزنده ترين کلاسهاي آموزنده و اجتماعي است که در ساختن فرد و جامعه اسلامي، نقشي مؤثر دارد.
انجام حج در ماه ذيحجه داراي آداب و آئيني است که يک حرکت معنوي را ايجاد مي کند و فرد مسلمان از اين اعمال جهت ارتقاء کمالات معنوي توشه مي گيرد.
ماه ذيحجه، از ماههاي شريف است که عابدين، اهتمام به دارند . براي اين که بتوانيم بهره اي از اين ايام عزيز ببريم به ذکر اعمال آن مي پردازيم.
دهه اول اين ماه ” ايام معلومات” نام دارد که در قرآن کريم ذکر آن شده است. از پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله روايت شده است که عمل خير و عبادت در هيچ ايامي نزد حق تعالي محبوب تر از اين دهه نيست. براي اين دهه اعمالي ذکر شده است:
1- روزه گرفتن 9 روز اول اين دهه که ثواب روزه تمام عمر را دارد.
2- در تمام شبهاي اين دهه، ما بين نماز مغرب و عشاء دو رکعت نماز خوانده شود که در هر رکعت بعد از حمد يک بار آيه ” وَ واعَدنا مُوسي ثَلاثينَ لَيلَةً وَ اَتمَمناها بِعَشرٍ فَتَمَّ ميقاتُ رَبِّهِ اَربَعينَ لَيلَةً وَ قالَ مُوسي لأَخيهِ هارونَ اخلُفني في قَومي وَ اَصلِح وَ لا تَتَّبِع سَبيلَ المُفسدِين.”
کسي که اين نماز را بخواند با ثواب حاجيان شريک مي شود.
3- از روز اول تا عصر روزعرفه بعد از نماز صبح و پيش از مغرب دعايي که از امام صادق عليه السلام روايت شده، خوانده شود.
” اللهم هذه الايام التي فضلتها علي الايام… ( به صفحه 414 مفاتيح الجنان روي سايت مراجعه نماييد . )
4- در هر روز از دهه پنج دعايي را که حضرت جبرئيل از جانب خداي تعالي براي حضرت عيسي عليه السلام هديه آورده، خوانده شود.
” اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شريک له…” ( به صفحه 415 مفاتيح الجنان روي سايت مراجعه نماييد . )
5- در هر روز از اين دهه تهليلاتي را که از حضرت علي عليه السلام روايت شده را بخواند.
” لا اله الا الله عدد الليالي و الدهور… ( به صفحه 416 مفاتيح الجنان روي سايت مراجعه نماييد . )
اعمال روز اول
1- روزه که ثواب روزه هشتاد ماه را دارد.
2- خواندن نماز حضرت فاطمه عليها السلام توصيه شده است که دو نماز دو رکعتي است و در هر رکعت بعد از حمد پنجاه مرتبه توحيد خوانده شود. و بعد از سلام تسبيحات آن حضرت گفته شود و بعد دعاي ذيل خوانده شود:
” سبحان ذي العزّ الشامِخِ المُنيف، سبحانَ ذِي الجَلالِ الباذِخِ العظيم، سبحانَ ذي المُلکِ الفاخِرِ القديم، سُبحانَ مَن يري اَثَرَ النَملَةِ في الصَّفا ، سُبحانَ مَن يري وَقعَ الطَّيرِ في الهَواءِ، سُبحانَ مَن هُوَ هکَذا وَلا هکذا غيره.”
3- پيش از زوال دو رکعت نماز، در هر رکعت حمد يک مرتبه، و هر يک از توحيد، آية الکرسي و قدر ده مرتبه خوانده شود.
4- هر کس از ظلم ظالمي مي ترسد در اين روز بگويد:
” حَسبي حَسبي حَسبي مِن سُوالي عِلمُکَ بِحالي.”
تا خداي متعال او را از شر ظالم کفايت کند.
روز هشتم
روز ترويه است و روزه اش فضيلت دارد و روايت شده که کفاره شصت سال است.
شب نهم
اين شب از ليالي متبرک وشب مناجات با قاضي الحاجات است و توبه در آن شب مقبول و دعا در آن مستجاب است . کسي که آن شب را به عبادت به سر آورد، اجر صد و هفتاد سال عبادت را دارد. براي اين شب اعمالي ذکر شده است:
1- روايت شده که دعاي ذيل خوانده شود که هر کس آن را در شب عرفه يا در شبهاي جمعه بخواند، خداوند او را بيامرزد.
اللهم يا شاهد کل نجوي… ( به صفحه 417 مفاتيح الجنان روي سايت مراجعه نماييد . )
2- هزار مرتبه تسبيحات زير گفته شود.
” سُبحانَ الذَي في السماءِ عرشُهُ، سُبحانَ الذَي في الارضِ حُکمُهُ، سُبحانَ الذي في القُبُور قَضاؤُهُ، سبحان الذي في البَحرِسَبيلُهُ، سبحان الذي في النارسُلطانُهُ، سبحان الذي في الجَنَّةِ رَحمَتُهُ، سبحان الذي في القِيامَةِ عَدلُهُ، سبحان الذي رَفَعَ السَّماءَ، سبحان الذي بَسَطَ الاَرضَ ، سبحان الذي لا مَلجَاَ وَ لا مَنجا مِنهُ اِلاّ اليه.”
3- دعاي اللهم من تَعََّبَا وَ تَهَيا وَ اَعَدَّو استـَعدَّ لِوِفادةٍ… ( به صفحه 54 مفاتيح الجنان روي سايت مراجعه نماييد . ) که در اعمال شب و روز جمعه نيز وارد شده، خوانده شود.
4- زيارت امام حسين عليه السلام.
اي مرغ سحر عشق زپروانه بياموز
كاين سوخته را جان شد وآمواز نيامد
اين مدعيان در طلبش بي خبرانند
آن را كه خبر شد خبري باز نيامد
التماس دعا
فرم در حال بارگذاری ...
جمعه های انتظار
هر جمعه به جاده آبي نگاه مي كنم
و در انتظار قاصدكي مي نشينم كه قرار است خبر گامهاي تو را براي من بياورد،
گامهاي استوار و دستهاي سبزت را.
اگر بيايي، چشمهايم را سنگفرش راهت خواهم كرد.
تو مي آيي و در هر قدم،
شاخه اي از عاطفه خواهي كاشت و قاصدكي را آزاد خواهي كرد.
تو مي آيي و روي هر درخت پر شكوه لانه اي از اميد
براي كبوتران غريب خواهي ساخت.
صداي تو، بغض فضا را مي شكافد.
فضاي مه آلودي كه قلب چكاوكها را از هر شاخه درختش آويزان كرده اند.
تو با دستهايت بر قلبهاي شقايق ها رنگ سبز اميد خواهي زد
و با رنگ پر معناي دريا خواهي نوشت:
” به نام خداي اميدها"!
اي مرغ سحر عشق زپروانه بياموز
كاين سوخته را جان شد وآمواز نيامد
اين مدعيان در طلبش بي خبرانند
آن را كه خبر شد خبري باز نيامد
التماس دعا
فرم در حال بارگذاری ...
خداکندکه بیایی...
اي كه هزار، هزار شمع در انتظار يك نگاه تو سوختند .
شوري است عشق تو و دلنشين غمي است به انتظار قدمهايت زيستن،
بدان كه مصراع زندگيم با قافيه تو پايان خواهد يافت.
بيا كه اگر تو بيايي تمامي شبهاي يلداي غم سپيده صبح را
مهمان هميشگي دلم خواهد كرد…
نميدانم آيا دل كوچكم تا ظهور تو در تكاپو است يا تا غروب آرزوهايش چيزي نمانده….
اما … غمگينام و ميترسم كه دلم از جنب و جوش بيافتد و تو نيايي….
افسوس، من و كلمات مجنونم شايد روز آمدنت را نبينيم
من به همه كساني كه آن روز تو را ميبينند
و در دو سوي خيابانها قلبهاي سبزشان را به تو هديه ميدهند، حسوديم ميشود
فرم در حال بارگذاری ...
فرزندان موفق
1- توفيقات مقام معظم رهبرى در خدمت به والدين است.
از مقام معظم رهبرى حضرت آيت الله خامنه اى نقل شده است كه ايشان در مورد رمز موفقيت خود (با تواضع حكيمانه ) مى فرمايند:
بنده اگر در زندگى خود در هر زمينه اى توفيقاتى داشته ام ، وقتى محاسبه مى كنم به نظرم مى رسد كه اين توفيقات بايد از يك كارنيكى كه من نسبت به يكى از والدينم انجام داده ام باشد.
سپس در ادامه : خاطره اى را نقل مى فرمايند كه به نظر ايشان رمز موفقيت ايشان مى تواند حساب شود، و ما به اختصار آن را نقل مى كنيم مى فرمايند:
پدرم در سنين پيرى - بيست و چند سال قبل از فوت - به بيمارى آب چشم كه موجب نابينائى مى شود مبتلا شد بنده در آن موقع در قم مشغول تحصيل و تدريس بودم ، از قم مكررا به مشهد مى آمدم و ايشان را به دكتر مى بردم ، و دوباره باز مى گشتم تا اينك در سال 1343 هجرى شمسى به ناچار براى معالجه ، ايشان را به تهران آوردم ، اطبأ در ابتدأ ما را مأيوس كردند گرچه بعد از دو سه سال يك چشم ايشان معالجه شد و تا آخر عمر هم ميديد، اما آن زمان مطلقا نمى توانست با چشمهايش جائى را ببيند و بايد دستشات را مى گرفتيم .
و اين براى من يك غصه (بزرگ ) شده بودم ، زيرا اگر به قم مى آمدم ، ايشان مجبور بود در گوشه اى از خانه بنشيند و قادر به مطالعه و معاشرت و هيچ كارى نبود، و انس و الفتى هم كه با من داشت با ديگر برادران نداشت ، با من به دكتر مى رفت ولى همراه شدن با ديگران و رفتن به دكتر برايش آسان نبود، وقتى بنده نزد ايشان بودم برايشان كتاب مى خواندم و با هم بحث علمى مى كرديم و از اين رو با من مأنوس بود، به هر حال احساس كردم اگر ايشان را در مشهد مقدس تنها رها كنم و به قم برگردم ، ايشان به يك موجود معطل و از كار افتاد تبديل مى شود كه براى خود ايشان بسيار سخت بود، براى من نيز خيلى ناگوار بود از طرفى دورى از قم نيز براى من غير قابل تحمل بود، زيرا كه من با قم انس داشتم و تصميم گرفته بودم كه تا آخر عمر در قم بمانم .
...
بر سر دو راهى گير كرده بودم ، اين مسأله در ايامى بود كه ما براى معالجه پدرم در تهران بوديم ، روزهاى سختى را در حال ترديد گذارندم .
عصر تابستانى بود كه سراغ يكى بزرگان و دوستانم در چهار راه حسن آباد تهران رفتم او اهل معنا و آدم با معرفتى بود، جريان ايشان تعريف كردم، در ضمن گفتم : من دنيا و آخرت خودم را در قم مى بينم ، اگر اهل دنيا باشم دنياى من در قم است و اگر اهل آخرت هم باشم آخرت من در قم است ، خلاصه من بايد از دنيا و آخرت خودم بگذرم كه با پدرم به مشهد بروم و در آنجا بمانم !
آن بزرگوار تأمل مختصرى كرد و فرمود: شما براى خدا از قم دست بكش و به مشهد برو، خداوند متعال مى تواند دنيا و آخرت تو را از قم به مشهد منتقل كند.
من در سخنان ايشان تأملى كردم عجب حرفى است ! انسان مى تواند با خداوند معامله كند، با خودم گفتم براى خاطر خدا، پدرم را به مشهد مى برم و تردا همانجا مى مانم ، خداوند هم اگر اراده فرمود، مى تواند دنيا و آخرت مرا از شهر قم به مشهد مقدس بياورد، تصميم خود را گرفتم ، دلم باز شد و ناگهان از اين رو به آن رو شدم يعنى كاملا راحت شدم و با حالت بشاش و آسودگى خاطر به منزل آمدم .
والدين من كه چند روزى بود كه مرا ناراحت ميديدند، از بشاش بودن من تعجب كردند به آنها گفتم : من تصميم گرفتم با شما به مشهد بيايم و آنجا بمانم ، آنها اول باورشان نمى شد كه من از قم دست بكشم ، با آنها به مشهد قدس رفتم و آنجا ماندم و خداوند متعال بعد از آن ، توفيقات زيادى به ماداد و به هر حال به دنبال كار و وظيفه خود رفتم ، اگر بنده در زندگى خود توفيقى داشتم اعتقادم اين است كه ناشى از همان بر و نيكى است به پدر و مادرم انجام داده ام (353)
2 - رمز موفقيت مرجع عاليقدر
حضرت آيت الله نجفى مرعشى قدس سره نسبت به پدر و مادر خويش هميشه به صورت متواضعانه اداى احترام ميكرد، حتى در همان دوران نوجوانى اگر مادرش به او مى گفت : برو پدرت را از خواب بيدار كن ، براى وى مشكل بود كه با صدا زدن ، پدر را از خواب بيدار كند.
از ايشان نقل شده است كه فرمود: در نجف بوديم ، روزى مادرم فرمودند: پدرت را صدا بزن براى صرف نهار تشريف بياورد، حقير به طبقه بالا رفتم ، ديدم پدرم در حال مطالعه خوابش برده است ماندم كه چه كنم ، خدايا امر مادر را اطاعت كنم يا با بيدار كردن ايشان از خواب باعث رنجش خاطر مباركشان شوم ؟ خم شدم ، لبهايم را كف پاى پدرم گذاشتم و چند بوسه از پاى پدرم برداشتم تا اينكه بر اثر قلقلك پا، از خواب بيدار شد.
ايشان وقتى اين علاقه و ادب و احترام را از من ديد فرمود: شهاب الدين تو هستى ؟ عرض كردم : بلى آقا ايشان دو دوستش را به سوى آسمان بلند كرد و فرمود: پسرم : خداوند عزت تو را بالا برد و تو را از خادمين اهل بيت عليه السلام قرار دهد(354)
حضرت آيت الله نجفى مرعشى قدس سره فرمودند: هر چه دارم از بركت دعاى پدر است و بارها مى فرمود: من به اين مقام و موقعيت نرسيدم مگر به بركت دعاى پدرم (355)
دعا براى مادر و قدر دانى او
زنى بود از اهل عبادت بنام باهيه ، هنگام مرگ عرض كرد: (خدايا) اى ذخيره (و اميد) من اى تكيه گاه من در زندگى و مرگ ، مرا هنگام مرگ وامگذار (كمكم كن ) و در خانه قبر دچار وحشت مگردان .
پس از فوت او پسرش هر شب و روز جمعه بر سر قبر مادر مى آمد، مقدارى قرآن مى خواند و براى مادر و اهل قبرستان دعا ميكرد. روزى اين جوان مادرش را در خواب ديد سلام كرد، و عرض كرد: حال شما چطور است ؟ و بر شما چه مى گذرد؟
باهيه گفت : پسرم ، مرگ داراى سختيها و نگرانيهاست ولى من بحمدالله در جائى هستم كه از سبزه فرش شده و به حرير آراسته گرديده است.
جوان گفت : مادر آيا حاجتى دارى ؟ مادر گفت : از تو مى خواهم كه از ديدن و زيارت و دعا خواندن و قرائت قرآن براى ما دست برندارى ، من به آمدن تو در شب و روز جمعه مسرور و خوشحال مى شوم ، پسرم وقتى تو مى آيى ، اموات به من مى گويند: باهيه پسرت (دارد) مى آيد و من به اين مژده خوشحال مى شوم ، امواتى هم كه در اطراف من هستند به آمدن تو مسرور مى شوند.
آن جوان گويد: من در هر شب و روز جمعه به زيارت قبر مادرم رفته مقدارى قرآن مى خوانم و اينگونه دعا مى كنيم :
خداوند وحشت شما (اموات ) را انس و همدم باشد و بر غربت شما ترحم كند و از گناهانتان بگذرد و نيكيهاى شما را قبول نمايد.
گويد: يك شب در خواب مشاهده كردم جمعيت زيادى به طرف من آمدند! پرسيدم ، شما كيستند و چه حاجتى داريد؟ گفتند: ما اهل قبرستان هستيم ، آمده ايم از تو تشكر كنيم و بخواهيم كه قرائت قرآن و دعا كردن را از ما قطع نكنى (356)
3 - همنشين موسى عليه السلام در بهشت
گويند: روزى حضرت موسى عليه السلام در مناجات ، از خداوند متعال خواست كه همنشين خود را در بهشت به او نشان دهد،
جيرئيل عليه السلام نزد موسى عليه السلام آمد و گفت : اى موسى همنشين شما در بهشت فلان مرد قصاب است و نشانى او را داد.
حضرت موسى عليه السلام به درب مغازه مرد قصاب آمد، ديد جوانى است شبيه شبگردان و مشغول فروختن گوشت است ، از دور نظاره گر اعمال او شد و كارهاى مرد قصاب را كنترل مى كرد تابيند چه عمل فوق العاده انجام داده كه چنين استحقاقى پيدا كرده است ؟
همينكه شب شد مرد جوان مقدارى گوشت برداشت و به طرف منزل روانه شد، حضرت موسى عليه السلام نيز به دنبال او رفت و بدون آنكه خود را معرفى كند از او خواست تايك شب ميهمان او باشد! مرد جوان با آغوش باز پذيرفت و با كمال ادب مهمان را به درون منزل برد.
حضرت موسى عليه السلام مشاهده كرد كه جوان غذائى تهيه نموده به سراغ پير زنى فرتوت و كهنسال رفت كه او را درون زنبيلى جاى داده بود، او را بيرون آورد و شستشو داد، لباسهاى او را عوض كرد و با دست خود غذا در دهان او گذارد، حضرت موسى عليه السلام مشاهده كرد كه اين پيرزن در ميان اين كارها، كلماتى مى گويد كه براى حضرت موسى عليه السلام نامفهوم بود، بعد از آنكه آن جوان از ميهمان نيز پذيرائى كرده مشغول خوردن غذا شدند، حضرت موسى عليه السلام پرسيد: اين پيرزن كيست ؟
جوان عرض كرد: مادر من است و چون توان ندارم كه براى او كنيزى (خدمتكار) تهيه كنم به ناچار خودم كارهايش را انجام مى دهم و به او خدمت مى كنم .
حضرت پرسيد: كلماتى كه مادرت مى گفت چه بود؟ جوان گفت : هر وقت او را شستشوى مى دهم و غذا به او مى خورانم مى گويد: خداوند ترا ببخشد و همنشين موسى در درجه او در بهشت قرار دهد،
حضرت موسى عليه السلام در اين هنگام ، خود را معرفى كرد و فرمود: اى جوان ، بر تو مژده باد كه خداوند متعال دعاى مادرت را مستجاب گردانيد، از خداوند خواسته ام كه همنشين خودم را در بهشت به من نشان دهد و خداوند متعال هم تو را معرفى كرد، من تمام اعمال تو را كنترل كردم و هيچ عملى نيافتم (كه ترا مستحق اين مقام كند) مگر اينكه ديدم از مادرت تجليل و احترام كردى و نسبت به او احسان نمودى (357)
4 - بوسه اى بر درب بهشت و صورت حور العين
روايت است كه مردى خدمت حضرت رسول صلى الله عليه و آله آمد و عرض كرد: من نذر كرده ام كه درب بهشت و صورت حور العين (زنان بهشتى) را ببوسم !
حضرت فرمود: برو پاى مادر (به منزله صورت حور العين ) و پيشانى پدرت را (بمنزله در بهشت ) ببوس .
عرض كرد: پدر و مادرم از دنيا رفته اند، فرمود: قبر آنها را ببوس ، عرض كرد: مكان قبر آنها را نمى دانم (شايد در حادثه اى از بين رفته اند كه در شهر دفن نشده اند و يا در اثر مرور زمان مكان آن مخفى شده است )،
حضرت فرمود: دو خط روى زمين به صورت دو قبر بكش به نيت قبر پدر و مادر، و سپس آنجا را ببوس (358)
5 - لبخند رضايت سيد الشهدأ عليه السلام
شهيد بزرگوار آيت الله دستغيب قدس سره مى فرمايد:
يكى از افراد مورد اعتماد از اهل علم در نجف اشرف از عالم زاهد شيخ حسن مشكور نقل نمود:
در خواب ديدم كه در حرم مطهر حضرت سيد الشهدأ عليه السلام هستم ، جوان عربى وارد حرم شد، با لبخند به حضرت سلام كرد، حضرت نيز با لبخند پاسخ داد!
از خواب بيدار شدم ، فردا شب كه شب جمعه بود به حرم مطهر مشرف شدم گوشه اى ايستاده بودم كه ناگاه همان جوان عرب را كه در خواب ديده بودم مشاهده كردم ! وارد حرم شد و چون مقابل ضريح رسيد با لبخند به آن حضرت سلام كرد، ولى من حضرت سيد الشهدأ عليه السلام را نديدم ، آن جوان را زير نظر داشتم تا وقتى از حرم بيرون آمد دنبالش رفتم و خواب خود را نقل كردم و پرسيدم چه كرده اى كه امام عليه السلام با لبخند به تو جواب مى دهد؟
گفت : من پدر و مادر پيرى دارم و در چند فرسخى كربلا ساكن هستيم ، شبهاى جمعه كه براى زيارت مى آئيم ، يك هفته پدرام را سوار بر الاغ كرده مى آورم و هفته ديگر مادرم را، در يك شب جمعه كه نوبت پدرم بود وقتى او را سوار كردم ، مادرم گريه كرد و گفت : بايد مرا هم ببرى ، شايد تا هفته ديگر من زنده نباشم .
گفتم : هوا سرد است ، باران مى بارد، مشكل است ، اما مادرم قبول نكرد به ناچار پدرم را سوار كردم و مادر را به دوش كشيدم و با زحمت بسيار به حرم مطهر آمديم ، وقتى با آن حال همراه پدر و مادر وارد حرم شدم ، حضرت سيد الشهدأ عليه السلام را ديدم و سلام كردم.
آن بزرگوار به رويم لبخند زد و جواب مرا داد، از آن زمان تا به حال هر شب جمعه كه مشرف مى شوم : حضرت را مى بينم و با تبسم به من جواب مى دهد(359)
6 - بوسيدن جاى پاى پدر
گويند ابراهيم خليل عليه السلام براى ديدار پسرش اسماعيل ، از شام به مكه آمد، اما پسرش در خانه نبود (در سفر بود) لذا ابراهيم عليه السلام (بدون ديدن پسر) به سوى شام بازگشت ، وقتى كه حضرت اسماعيل از سفر برگشت ، همسرش آمدن پدرش حضرت ابراهيم خليل عليه السلام را به او اطلاع داد (طبيعى است كه اسماعيل از اين جريان بسيار ناراحت گرديده باشد.)
لذا اسماعيل (كه موفق به زيارت پدر نشده بود براى اداى احترام به پدر خويش ) جاى پاى پدرش ابراهيم عليه السلام را پيدا كرد و به عنوان احترام پدر، جاى پاى پدر را بوسيد(360)
فرم در حال بارگذاری ...
فرصت طلائى براى پيوند جاودانه
عروس و داماد بايد توجه داشته باشند آن شور و عشق اوليه ازدواج كه به خاطر مسائل جنسى و تازگى آن موجب علاقه شديد آنها نسبت به يكديگر شده است تا آخر عمر خود بخود باقى نمى ماند، اگر از اين فرصت طلائى براى ايجاد پيوند عميق دوستى و حقيقى ميان خود در ماوراى مسائل جنسى استفاده نكنيد، هنگام رنگ باختن مسائل جنسى ، دچار مسائل عديده اى خواهيد شد كه چه بسا تا آخر عمر دست به گريبان شما خواهد بود.
اين شور و علاقه اگر فقط بر مبناى مسائل جنسى باشد پس از مدتى نه چندان طولانى حساسيت خود را از دست مى دهد و واقعيت زندگى بعد مهم زندگى مى شود، زيرا آن هيجانات و تحريكات شهوى و جذبه هاى اوليه از كار افتاده و آن ميل شديد كاسته شده و كسانى كه موفق شده باشند در آن فرصت محبت خود را در دل يكديگر جا كنند، پشتوانه اى محكم جايگزين آن نموده اند كه تا آخر عمر ضامن اجرائى سعادت آنان خواهد بود. و ما در اين مبحث بر آنيم كه توفيق الهى راههاى ايجاد اين محبت را كه پايه يك زندگى شيرين است جستجو كنيم ، تا بتوانيم اعضاء خانواده را مثل دو دوست در كنارهم داشته باشيم و دوست نداريم كه پس از گذشت مدتى از سر آغاز ازدواج ، وقتى كه واقعيات زندگى نمايان شد و گرد و غبار شهوات كاسته شد، زن و شوهر خود را نسبت به يكديگر بى علاقه ببيند.
زندگى نبايد بگونه باشد كه با هم بسازند، سازش بوى جنگ و سپس تظاهر به صلح از روى ناچارى مى دهد، بايد با هم بجوشند، غمخوار يكديگر باشند، از ديدن يكديگر لذت ببرند، نشاط مى يابد، سرمست مى شود و روحيه مى گيرد - خلاصه دلها بايد با هم باشد نه جسم تنها، آن خانواده اى كه اساس آن بخاطر ناچاريها است زندان است نه خانه ، آن زن و شوهرى كه به خاطر فرزندانشان با هم هستند و مى ترسند اگر جدا شوند فرزندانشان ضايع گردند، خانه آنها اداره است ، ميان زن و شوهر اگر غير از محبت چيز ديگرى سبب اجتماعشان گردد موفق نخواهند بود، و اعضاء خانواده چه زن و چه شوهر به سختى بايد مراقب باشند و اين حقيقت را با تمام وجود درك كنند و بپذيرند كه خانه ، زندان نيست و آنها هم سلولى نيستند، خانه اداره نيست و آنها مثل دو كارمند نيستند، خانه ميدان جنگ نيست و آنها در مقابل دشمن قرار ندارند، اينها هيچ نيست ، خانه كانون گرم صفا و محبت است و در يك كلمه خانه محيط دوستانه زندگى است و ازدواج يك اشتراك و همكارى مقدس براى رسيدن به سعادت مى باشد.
نياز به محبت
مسائل و احتياجات زندگى نبايد زن و شوهر را از توجه به نيازهاى يكديگر و شخصيت آنها غافل كند، زوجين بايد دقت كنند، حتى اگر دنبال زندگى شيرين هستند بايد در درجه اول همسر خود را سالم و با نشاط داشته باشند، اگر هزاران وسيله رفاهى فراهم شود اما دل خوش و نشاط نباشد زندگى شيرين نيست .
حتى اگر يكى از طرفين از روى كوته فكرى به فكر سعادت و رفاه خود بيش از طرف ديگر هم باشد باز بايد كارى كند كه نشاط و سلامتى روحى و جسمى همسر خود را به بهترين وجه فراهم كند، گرچه اساس اين تفكر كه همسر خود را فقط به خاطر بهره ورى و سودجوئى يكطرفه خواستن ، فكرى خام و ابلهانه است .
در اين راستاست كه بايد به شدت مراقب باشند، تا حقيقت هستى و رگ حساس همسر خود كه همان روح و روحيات اوست نه تنها لطمه نخورد كه از نشاط و سلامتى بيشترى برخوردار شود.
همه مى دانيم زندگى مشكلات دارد، موانع و سختيها در راه خواسته هاى به حق يا ناحق موجود است و مهمترين عامل موفقيت در مبارزه با مشكلات ، استقامت و همت و دلگرمى است ، روحيه شخص خود باخته و دلسرد و بى رمق در مقابل كوچكترين حوادث از كاهى كوهى مى سازد، تا چه رسد به كوه مشكلات ، اينجا چه بايد كرد؟ يك همسر شايسته مخصوصا بانوان چه بايد بكنند؟ آيا بايد صرف نظر از مشكلات شوهر و مسائل درونى و بيرونى او، به فكر توقعات خود اگر چه بجا هم هست ، باشند؟ و نه تنها موجب دلگرمى نشده كه روحيه او را خرابتر گردانند؟ هرگز.
در اين موارد بيش از خواسته هاى خود سعى كنيد به فكر همسرتان باشيد، با محبت و ملاطفت و اظهار لطف و صفا و انجام نمودهائى از تواضع و خوش رفتارى ، روح او را آرامش داده و موجب شويد خانه محيط آرام بخشى براى او باشد و شما باعث تجديد قواى روحى و جسمى او باشيد - حالا كه بسيارى از مردم اجتماع بر خلاف دستورات دين و مكتب اهل بيت عليهم السلام و بر خلاف وجدان و عقل خود، گرگ صفتى پيش گرفته اند، و منتظرند با كوچكترين بهانه ، يكديگر را پاره كنند، و همچون گرگها بر سر منافع مادى به جان يكديگر افتاده اند، سعى كنيد كه محيط خانه براى وى جاى امنى باشد به دور از اين جنگ و گريز.
خیلی عالی است اما این مسائل با سخنرانی درست نمیشه آموزش لازم است چرا برای جامعه به فکر کار اجرایی نیستید مدانیم خداوند در قیامت از عالمان میپرسد چرا آموزش ندادید نه جاهلان چدا یاد نگرفتید09153247005
فرم در حال بارگذاری ...