دوستانتان را از دست ندهید !
شرح حدیث از حضرت امام جعفرصادق علیهالسلام توسط حضرت آیتالله خامنهای در ابتدای جلسه درس خارج فقه ِ بیست و هفتم دیماه 89 (دوازدهم صفر 1432).
فى الکافى، عن الصّادق (علیهالسّلام)، قال: «انّ اللَّه تعالى لیحفظ من یحفظ صدیقه»؛ [حضرت امام جعفر صادق علیهالسّلام فرمودند:] خداى متعال حفظ میکند آن کسى را که رفیق خود را حفظ کند. [البته] مراد، حفظ جسمانى نیست فقط - حالا آن هم یکى از مصادیقش ممکن است باشد - یعنى آبروى او را حفظ کند، شخصیت او را حفظ کند، جهات او را حفظ کند [و] مراعات کند. خدا یک چنین کسى را حفظ میکند. این پیوندهاى برادرى و رفاقت و انس و اخوت، در اسلام اینقدر اهمیت دارد. شما ملاحظهى رفیقتان را میکنید، او را حفظ میکنید، خداى متعال در پاداش این عمل، شما را حفظ میکند. البته حفظ کردن رفیق معناش این نیست که انسان از گناه او، از خطاى او دفاع کند؛ کما اینکه در این کارهاى حزبى و جناحى و خطى و این چیزها معمول است که اگر خطائى هم از کسى سر بزند، چون با آنها همجبهه است، همخط است، همحزب است، همگروه است، باید بایستند پایش دفاع کنند؛ نه، این مراد نیست؛ این حفظ او نیست؛ این در واقع مخذول کردن او، بدبخت کردن اوست و خود؛ بلکه مراد، حفظ آبروى مؤمنى است که برادرى ایمانى با انسان دارد. جامع، برادرى ایمانى است.
درس و خودسازی دو خواسته مهم آیت الله بهجت از طلاب بود
حجتالاسلام محمد روحی، استاد حوزه و دانشگاه در گفتوگو با خبرنگار خبرگزاری رسا، با اشاره به توصیههای حضرت آیتالله بهجت به طلاب گفت: ایشان از طلاب دو نکته را میخواستند اول درس خواندن یعنی همان وظیفه صنفی روحانیت و آن هم به نحوی که طلبه بتواند آن را تدریس کند و در این رابطه تأکیدهای عجیبی دارند.
وی ادامه داد: ایشان میفرمودند بیشتر وقت طلبه باید با مباحثه یا با درس دادن و درس گرفتن بگذرد.
این استاد حوزه و دانشگاه تأکید کرد: در همین رابطه میتوان به برنامههایی که برای فرزند خود در نظر گرفتند را بررسی و از آن استفاده کرد.
حجتالاسلام روحی با بیان اینکه برخی ویژگیهای مختلف ایشان را در عرفان محدود کردهاند، اضافه کرد: ایشان تمام درسها را با دقت عجیبی میخواندند و این امر در تدریس ایشان معلوم بود و طلاب باید از الگوگیری از ایشان پایههای خود را قوی کنند.
وی به دومین وظیفه طلاب از دیدگاه آیتالله بهجت اشاره کرد و گفت: طلاب باید خودسازی و تهذیب نفس اهمیت بدهند و در آغاز نماز اول وقت و ترک معصیت را توصیه میکردند و هرکس با این دو همراه شود تا پایان راه پیش خواهد رفت.
این استاد حوزه و دانشگاه افزود: منظور آیتالله بهجت ترک معصیت به معنای دقیق کلمه است، معصیتهای مشهور را نمیگفتند بلکه گناههای ریز و کوچک را در نظر داشتند و اینکه نباید به حداقلها بسنده کرد، در این رابطه هم سعی بسیار داشتند.
وی با اشاره به اینکه برخی از طلاب در ابتدای راه آیتالله بهجت را الگوی خود قرار میدهند اما پس از مدتی ناامید میشوند، ادامه داد: طلبهای که آیتالله بهجت را الگو قرار داده موفقیتهای ایشان را پس از طی مرحلههای سیر و سلوک را میبیند.
حجتالاسلام روحی اضافه کرد: ما باید این راه را به تدریج برویم، در غیر این صورت ناامیدی شیطانی در ما ایجاد میشود.
وی با اشاره به اینکه ایشان تأکید دارند که برای آدم شدن به آرامی پیش برود، اظهار داشت: این نبوده که فردی به سرعت به این مقامات دست بیابد اما انسان باید یاد بگیرد که در مسیر شکستهای گوناگونی وجود دارد و نباید ناامید شد.
این استاد حوزه و دانشگاه تصریح کرد: شاگردان آیتالله بهجت مانند افرادی هستند که از دور با یک اقیانوس عطر از هزاران فرسنگ و هزاران کیلومتر که عطر آن را میبوییده است و هر کس این شاگرد را مینگرد، نمیداند که این عطر و بو از فاصله هزاران فرسنگی به مشام میرسد.
وی به ویژگیهای مورد غفلت آیتالله بهجت پرداخت و گفت: جنبههای فقهی و اصولی ایشان بسیار گسترده است که متأسفانه فرصت پرداختن به آن نیست.
حجتالاسلام روحی اضافه کرد: آیتالله بهجت تأکید میکردند فلسفه را بعد از محکم کردن کلام بخوانید،میگفتند« اول یک دوره شرح تجرید بخوانید و بعد هم به سراغ فلسفه بروید»./914/ت302/ن
آیا دام های شیطان را می دانید ؟
بسم الله الرحمن الرحیم
علامه طباطبایی در جلد ۸ تفسیر المیزان، ذیل آیه ی ۲۵ سوره ی اعراف داستان شگفت انگیزی نقل می کند:
ماجراى شگفت انگیز گفتگوى حضرت یحیى علیه السلام با ابلیس
در کتاب مجالس ابن الشیخ از حضرت رضا (علیه السلام ) از پدران بزرگوارش نقل شده که فرموده اند:
ابلیس از زمان آدم تا زمان حضرت مسیح (علیه السلام ) به سراغ انبیا (علیهم السلام ) مى آمد و با آنان به گفتگو مى پرداخت، و از ایشان پرسش مى نمود، و با هیچکدام به قدر حضرت یحیى مأنوس نبود.
روزى یحیى بن زکریا به وى گفت: اى ابامره (نامش حارث و کنیه اش ابو مرّه بود، از آن روزی که معصیت خدا را کرد، خدا او را ابلیس نامید.) مرا به تو حاجتى است،
گفت تو بزرگتر از آنى که از من چیزى بخواهى و تو را رد کنم، مطمئن باش که هر چه بخواهى دست رد به سینه ات نمى زنم.
یحیى گفت: دلم مى خواهد دام هایى را که با آن بنى نوع بشر را صید مى کنى به من نشان دهى.
ابلیس گفت : با کمال افتخار اطاعت مى کنم، و فردا آنها را به نظرت مى رسانم.
صبح فرداى آن روز یحیى (علیه السلام ) در خانه خود نشست و در انتظار وعده ابلیس بود، و در خانه را محکم به روى خود بسته بود که ناگاه ابلیس از سوراخى که در خانه او بود در آمد و در برابرش قرار گرفت.
یحیى دید که ابلیس از صورت، میمون و از بدن، خوک است، شکاف چشمها و لبهایش بر خلاف معمول از بالا به پایین و فواصل دندانهایش زیاد و استخوان فک بالا و پایین او به هم چسبیده است، و دید که چهار دست دارد، دو دست در سینه و دو دست در شانه، قوزک پاهایش در جلو و انگشتان آن در عقب است، قبایى بر تن و کمربندى بر کمر دارد که تارهاى آن رنگارنگ است، و در دست او زنگى بزرگ و بر سرش کلاهخودى است که آهنى شبیه به قلاب از آن آویزان است.
یحیى (علیه السلام ) پس از تماشاى این منظره پرسید: این کمربند چیست که بر کمر دارى ؟
گفت: این کیش مجوسیت است که من خود آن را درست کرده و در نظر مجوسیان زینتش دادم.
پرسید چرا تارهاى آن رنگارنگ است ؟ گفت این رنگها انواع آرایش زنان است، زنان خود را به انواع مختلفى مى آرایند تا یکى از آن انواع با رنگ و جلوه طبیعى شان جور آید، آن وقت است که فریبندگى خاصى به خود مى گیرند و من مردم را با آن جلوه فریب مى دهم.
پرسید این زنگ چیست که به دست گرفته اى ؟
گفت: این مجمع تمامى لذات از قبیل طنبور، چنگ، ساز، طبل، نى و سرنا است، مردم در مجلس شراب حاضر مى شوند و شراب هم مى خورند ولى آنطور که باید لذت نمى برند، من این زنگ را در بین آنان به حرکت در مى آورم، به محض اینکه صدایش بگوش شان خورد شرم از آنان زایل گشته یکى به رقص در مى آید و یکى چغانه مى زند و یکى جامه مى درد.
پرسید چه چیز بیشتر خشنودى تو را فراهم مى کند؟
گفت: زنان بهترین تله و دام من هستند، وقتى ببینم پارسایان زیاد مرا لعنت مى کنند دست بدامن زنان مى شوم و از راه غریزه جنسى کارشان را ساخته به همین وسیله خاطر خود را آسوده مى سازم.
پرسید: این کلاهخود چیست که بر سر نهاده اى ؟ گفت با این کلاه، خود را از شر نفرین مؤ منین حفظ مى کنم. پرسید این آهن چیست که در کلاهخود تو مى بینم ؟ گفت با این دلهاى صالحین را زیر و رو مى کنم.
در اینجا یحیى به یاد خود افتاد و پرسید آیا تاکنون هیچ به من دست یافته اى ؟
قرار عاشقی ، نماز اول وقت
هر کدوم ما وقتی که با یه شخص مهمی قرار ملاقات داریم، از دو ساعت قبلش حاضر می شیم، خودمون رو مرتب می کنیم، تمرین می کنیم که چی می خوایم بگیم، و حتی نیم ساعت زود تر از وقت قرار هم در محل تعیین شده حاضر می شیم تا راس ساعت مقرر خدمت برسیم.
خوب که تو زندگیمون رو بگردیم و نگاه کنیم می بینیم هر روز سر یه ساعت مشخصی با یه شخصیت مهمی، که خیلی مهمه قرار داریم.
کسی که به من و تو عزت داده.
کسی که به من و تو سلامتی داده.
کسی که به من و تو شعور داده.
کسی که به من و تو خیلی چیزا داده.
ما هر وقت هر کی محبتی در حقمون بکنه تا عمر داریم یادمون می مونه و از هر فرصتی استفاده می کنیم تا جبران کنیم.
حالا یکی که تو زندگی این همه به ما محبت کرده دور از انصافه که جواب محبتش رو ندیم.
اون شخص توی یک شبانه روز که ۲۴ ساعته فقط و فقط به ۱۷ دقیقه راضیه.
یک ساعت عاشقی مشخص کرده که تو اون ساعت منتظر من و توست.
اره اون شخص خدای من و توست.
شماها که سر وقت به قرار عاشقانتون می رسید، خوش بحالتون. خیلی قدر بدونید.
اما یکی مثل من که وقت نماز میشه هزار تا کار یادش میاد…
خیلی بی انصافیه! نه؟!
خدایی که قران خوندن و باهاش حرف زدن رو به خودم واگزار کرده که هر چه قدر خواستی و هر وقت خواستی…
یعنی روزی یه خط قران خوندن هم در توان من نیست؟!
یه خط معنی قران رو بخونم…
وای! چقدر برام سخت میاد…
تو تفسیر سوره اسراء چند تا ایه دیدم پشت سر هم در مورد والدین…
به قدری ریز و دقیق به نکات اشاره کرده بود که انگار یه روانشناس خیلی متبحر داره حرف می زنه و طریقه برخورد با والدین رو تدریس می کنه.
واقعا لذت بردم…
هر چی به سرمون میاد به خاطر اینه که از نماز و قران دور شدیم.
شما رو نمی دونم اما من…
من خدای خیلی خوبی دارم. خیلی خیلی خیلی بینهایت خوب
اما…
در برابرش نه تنها بدم بلکه هیچ وقت هم سعی نکردم خوب باشم. خیلی هنر کنم یه کار مثبتی هم که می کنم اینقدر بزرگش می کنم که بی مزه میشه.
در مورد نماز و قرار عاشقی می گفتم:
اره! اینا رو گفتم برای اینکه بگم: هر جا میریم از قبل قرار حاضریم.
از یه ساعت قبل هم راه میفتیم که حداقل سر وقت به قرار برسیم.
اما به نماز که می رسه…
می زاریم الله اکبر اذون رو که گفتن تازه استین بالا می زنیم بریم وضو بگیریم.
در صورت اینکه من فکر می کنم انصاف این باشه الله اکبر اذون رو که گفتن ما هم الله اکبر نمار رو بگیم.
سر ساعت مقرر سر قرار حاضر بشیم.
دیر نکنیم.
در اتاق پزشک قهار رو سر وقت بزنیم.
امام صادق علیه السلام در واپسین لحظات عمر خود از اطرافیان می خواهند تا همه اقوام و خویشان را دعوت کنند.
بعد از اینکه همه خویشان جمع شدند امام صادق علیه السلام می فرمایند:
شفاعت ما به کسی که نماز را سبک بشمارد نمی رسد.
می دونید سبک شمردن نماز چطوریه؟
با هر لباسی نماز خوندن.
با عجله نماز خوندن
دیر نماز خوندن.
غلط نماز خوندن
در مکان آلوده نماز خوندن.
…
ما برای یه بشر مثل خودمون چقدر احترام قائلیم. اگه خونمون بیاد بهترین ظروفمون رو بیرون میاریم. برای مهمونمون اتاق پذیرایی جدا داریم …
اگر سراغش بریم بهترین لباس رو می پوشیم. بهترین عطر و ادکلن رو می زنیم و خلاصه بهترین ها رو جمع می کنیم.
اما برای افراد عادی هیچ وقت این کارا رو نمی کنیم.
برای نماز هم این کارا رو نمی کنیم.
با همون لباسی که تا دو دقیقه پیش تو آشپزخونه بودیم و با همون چادری که دم دست گذاشتیم هر جایی میریم تندی رو سرمون میندازیم یه مهر هم از یه جایی گیر میاریم می ایستیم به نماز٫
در صورتیکه وقتی نگاه به ساعت می کنیم و می بینیم تا چند دقیقه دیگه همسرمون از راه می رسه حداقل یه شونه به موهامون می زنیم، یه لباس تمیز، با یه عطر خوشبو.
این حداقل کاریه که می کنیم.
برای همسرمون، برای دوستمون، برای محارممون همه این کارا رو انجام دادن نه تنها خوبه بلکه حسنه هم داره. اما…
اما چرا برای خدامون این کارا رو نمی کنیم.
اقایون بی زحمت دور بر ندارن…
تک و توک تا حالا مردی رو دیدم که وقت نماز تر تمیز باشه.
با یه زیرپوش و یه شلوار جافی و تازه بعضیاشون هم جانماز رو می تکونن مهر توشو بر می دارن. این مورد رو توی اقایون بیشتر دیدم.
هر روز صبح از خونه که میریم حتما جلو ایینه می ریم تا ببینیم گوشه مقنعه مون کج نباشه یا یقه مون مرتب باشه. تازه اونایی هم که موی سرشون هم یه برنامه و تدارکات خاصی داره بماند که نهایت دقت رو مبذول می کنن تا یه شاخه از جنوب شرقی به شمال غربی نره. اون وقت وقتی خدا میگه مسح سر رو اینجوری بکشید، اینجوری وضو بگیرید، اینجوری نماز بخونید، می گیم: یعنی اینقدر خدا سخت گیره؟!!!
خیلی خدای خوبی داریم.
اگه یه دوستمون یه بار خلف وعده کنه…
چقدر از دستش ناراحت میشیم و به دل می گیریم.
اما…
اما خدا چی می گه:
صد بار اگر توبه شکستی باز آی
و به برکت صلوات بر محمد و ال محمد
التماس دعا
یا علی
عالم (طلبه) واقعی کیست؟ از نظر آیت الله مشکینی
ایشان به طلاب توصیه میکردند: «درسى بخوانید که ملکوت را ببینید! علمى را بطلبید که به دل، نور است. طلبهاى که لقمه حرام در معده او وارد شود یا بفهمد مشتبه است، اما آن را بخورد، هیچ گاه نمىتواند مقامى بدست آورد. حوزه جایگاه کمال و علم است و راهى است که خدا این گونه انتخاب کرده است. هر کس غیر از این را مىخواهد، بگذرد و به دنبال کارهاى دنیوى برود.»
همچنین این عالم بزرگوار در زمینه انجام مستحبات و نوافل میگفت: «اگر طلاب محترم و عالم روحانى در شبانه روز، پنجاه و یک رکعت نماز نخوانند و به هفده رکعت قناعت کنند، پس این مستحبات و نوافلى که تا امروز در کتابها نوشته شده است براى چیست و چه کسى باید به آنها عمل کند؟!»
وی درباره نماز هم می گوید: «توصیه به رعایت اخلاص در نماز مىکنم. از اول تا آخر نماز بکوشید که توجهتان به خدا باشد و هر چه که مىتوانید نماز را کامل کنید تا روحتان از نماز سیراب شود. گاهی سجدههای طولانی انجام دهید و اصرار کنید تا اشکتان جاری شود. روایت هست که با اصرارهای فراوان، درهای آسمان باز میشود و خداوند میفرماید: ملائک ببینید بنده من چه میکند.»