یک آیه ، یک تفسیر : خداوند توبه پذیر مهربان است …
بسم الله الرحمن الرحیم
إِلَّا الَّذِینَ تَابُواْ وَأَصْلَحُواْ وَبَیَّنُواْ فَأُوْلَئِکَ أَتُوبُ عَلَیْهِمْ وَأَنَا الْتَّوَّابُ الْرَّحِیمُ (البقرة/۱۶۰)
مگر آنها که توبه کردند و (اعمال بد خود را با اعمال نیک) اصلاح نمودند و (آنچه را کتمان کرده بودند) آشکار ساختند، که من (لطف خود را) بر آنان باز مى گردانم، زیرا من توبه پذیر مهربانم.
تفسیر نور (حجت الاسلام و المسلمین قرائتى)
نکته ها:
براى گناه کتمان، همچون سایر گناهان، راه توبه و بازگشت باز است. امّا توبه ى واقعى، با پشیمانى قلبى و اصلاح عمل و بیان موارد کتمان صورت مى گیرد. توبه ى کسى که نماز نخوانده آن است که نمازهاى خود را قضا کند. توبه کسى که مال مردم را تلف کرده آن است که باید همان مقدار را به صاحبش برگرداند. در این مورد نیز کسى که با کتمان حقایق، به دنیاى علم، اندیشه و نسلها، خیانت کرده، فقط با تبیین حقایق و بازگوئى آنهاست که مى تواند گذشته را جبران نماید.
خداوند به شیطان فرمود: «انّ علیک لعنتى»(۱) لعنت من بر تو. و در آیه بعد مىفرماید: «علیهم لعنة اللَّه…» پس کتمان کنندگان و شیطان، در یک ردیف هستند.
پیام ها:
۱- خداوند، امکان توبه و بازگشت را براى خطاکاران، در هر شرایطى فراهم نموده است. «یلعنهم اللّه… الاّ الّذین تابوا»
۲- کتمان حقایق دینى، فساد است، زیرا به توبه کننده، فرمان اصلاح و جبران داده شده است. «تابوا واصلحوا»
۳- توبه ى هر گناه، متناسب با آن است. توبه ى کتمان، بیان حقایق است. «تابوا… وبیّنوا»
۴- چون در مقام تهدید وتوبیخ، لعنت خداوند شامل حال کتمان کنندگان شد، در مقام مهربانى نیز کلمات «اَنَا» و «توّاب» و «رحیم» بکار رفته تا بگوید: من خودم با مهربانى مخصوصم، به شما باز مى گردم. «یلعنهم اللَّه… انَا التوّاب الرّحیم»
۵ – تهدید گنهکار و بشارت نیکوکار، دو رکن اساسى براى تربیت فرد و جامعه است. «یلعنهم اللّه… انَا التوّاب الرّحیم»
۶- بازگشت لطف خداوند به توبه کنندگان، دائمى، قطعى و همراه با محبّت است. «اتوب علیهم و انَا التوّاب الرّحیم»
منابع :
۱) ص، ۷۸
برگرفته از نرم افزار قرآنی نسیم رضوان
حلول ماه مبارك رمضان بردعوت شدگان حق مبارك
ویژه ولادت حضرت علی اکبر(ع)
برانگیخته از شور نوزا
در کوچه باغ های کهنسال زمین، آسمانی ترین عاشقانه های یک جوان است که جاری است و در جسم خاموش شب، یاد دوباره ای از خورشیدِ مهرانگیز پیامبر است که روان.
نگاه تقویم ها پر از بهار می شود، دلاویز؛ و کتاب خاطرات دنیا، بوستانی می شود عطرافشان.
گنجایش هستی از این بیش نیست و این همه از نام اوست در مدینه. به رنگ همیشه می آید تا گام های جوان امّا جامانده را به خدا بکشاند و دست های پر تحرّک امّا درمانده را به دامان سبزنیایش برساند.
… تا رعناییِ خویش را به پای برترین محبّت نهد و دور از خوشایندِ این سرا و ستایش های پوچ، شکفتگی خویش را فدای والاترین عشق نماید. سر نهادن او به دُرّ واژه های پدر، ترسیم واقعی ادب و درس مهمّی از احترام است.
او آمده تا به موازات همین سپاسگزاری، پا در رکاب پدر، فضای بسته شب را به مذلّت بیفکند، تا تشعشعی دلنواز وزیدن بگیرد. آمده تا ندای سبز عرفان را در شریان های زیست بپراکند و رگه های شفاف قرآن را حتّی از سکوتش بشنویم.
در این تفرجِ همه گیر و مراسم برانگیخته از شور نوزا، چه تبسّم هایِ شیرینی تعارف می شود!
در این ناگهان پر از شادباش، چه خاک های خشکی که بَر می دهند و همین طور میوه های کال ذهن است که به روشنیِ پر رنگ می رسد.
او آمده تا نام سپیدش که از تمامیِ گیتی پیشی گرفته، نوید بر خاکی باشد که همه رقم سیاهه عصیان در آن انباشته شده.
هنوز مفاخر «بنی هاشم»، نیکی ها و مناقب و کردار زلال او را برمی شمرند. ایده های جوان و نوین او، اندیشه های تازه و پر طراوتش، هماره زبانزد است.
رخساره های تابان، پاکْ نهادی و خوشخویی و منطق ارجمند او را به پیامبر عطوفت شبیه می دانند.
این جاست که باید انگشت حیرت گزید از خورشیدهای تکثیر در پنجره هایِ رو به اشراق.
باید شگفت زده شد با منظره ای از این دست که تا بی نهایت زیبا می رود.
ارزانی آینه ها برق این نگاه های نرم و گرانسنگ
و تقدیم لحظات انسان، وجد و سرور در این گلگشت مفرّح.
دل نوشته در مورد حضرت علی اکبر (ع)
درآغوش باران
حماسه از چشمهای تو آغاز میشود در روزی داغ و خونآلود.
رشادت یعنی «تو»؛ وقتی که در رکاب پدر، تار و پود حادثه را شمشیر زدی.
امروز میآیی؛ عَلَم عشق بر دوشت، با نشانهای از آن سوی آسمان، و زمین با خندههای نخستینت، شکفتن آغاز میکند.
در وجودت تکهای از بهشت جا مانده است؛ آن گونه که از چشمانت عطر یاسی عجیب میتراود.
روشنای چهرهات با اُفقهای دور و درخشان نسبت دارد. ریشهات از مقدمترین رودخانه آب میخورد.
نخلها، پیش قامتت کوچک مینمایند، ای بزرگِ دوست داشتنی!
نامت از دهان زمین نمیافتد.
آزادگی، دوست دیرینه تو، خورشید، همبازی کودکیات و عشق، همسفره همیشگی توست.
قبایل عرب از گندمزار شجاعت تو نان میخورند.
پرندگان، چشم بر قانون رهاییات دوختهاند.
میآیی و پنجه در پنجه کوه میافکنی و فرو میریزیاش.
میآیی و از جای گامهای سپیدت، درختانی از آینه قد میکشند.
بر اسب که مینشینی، بارانی از ستاره باریدن میگیرد.
مهتاب، امواج نگاه توست که بر دامن آسمان میریزد.
تو علی اکبری؛ علوی سیرت و محمّدی صورت.
آئینت جوانمردیست. صدایت، لرزه بر اندام آنان میاندازد که نفسهای شیعه را بریده بریده میخواهند.
در آغوش باران زاده شدهای و از سینه بهار، شیر نوشیدهای.
از عشیره گل سرخی و از تبار آفتاب.
کوهستانها، هوای پاک نفسهایت را به عاریت گرفتهاند.
شاعرانهترین واژهها، شعر بلند حماسهات را سرودن نمیتوانند. محرم در محرم تصویر تابناک توست که بر صفحه خونرنگ عاشورا میدرخشد.
لبهای ترک خوردهات، سالهاست فرات را سر در گریبان نگه داشته است.
صفحات آن ظهر سرخ را که ورق میزنم، ردّ نگاههای پر هیبت توست که بر جا میخکوبم میکند. تو اردیبهشت فصلهای جهانی.
خاکستریترین روزها را خورشید کلامت به تپش وا میدارد.
امروز میآیی و ما فانوسهای عاشقی در دست، میلاد خجستهات را نور میپاشیم.
میآیی و چکاوکان روشنی، روز آمدنت را به ترانه مینشینند و رودهای زمین، بهار آمدنت را آواز میخوانند.
شعر میلاد امام حسین(ع)(مژده ای دل که دگر سوم شعبان آمد)
مژده ای دل که دگر سوم شعبان آمد
پیک شادی ز بر حضرت جانان آمد
مژده ای دل که برای دل غمدیده ما
هدهد خوش خبر از نزد سلیمان آمد
خیز ای دل تو بیارای کنون بزم طرب
که دگر موسم اندوه به پایان آمد
مطربا نغمه نو ساز کن و پای بکوب
که به ما مژده وصل شه خوبان آمد
ساقیا باده بده خود بنما سرمستم
زان میای کو به تن خسته ما جان آمد
ظلمت و تیرگی شام الم رفت کنون
روز شادی شد و خورشید فروزان آمد
غنچهی دهر در این روز بخندید دگر
که به بستان علی نوگل خندان آمد
عطر پاشید به بستان که همه عطرآگین
سمن و یاسمن و سنبل و ریحان آمد
بلبل از لب به ترنم بگشاید نه عجب
که به گلذار نبی بلبل خوش خوان آمد
گوهری از صدف بحر کرم گشت عیان
که به توصیف رخش لولو مرجان آمد
نور حق جلوه به برج شرف زهرا کرد
بین به این نور که این گونه درخشان آمد
وه چه روزی است مبارک ز قدوم شه دین
موسم مغفرت و رحمت یزدان آمد
روز فرخنده میلاد حسین ابن علی(ع)
مژدهی خامُشی آتش نیران آمد
باعث کون و مکان منشاء ایجاد حسین
که وجودش به جهان مفخر انسان آمد
مظهر ذات خدا سبط رسول دو سرا
نور چشمان علی آن شه مردان آمد
حیف و صد حیف که در واقعه کرب و بلا
بر تن خسته او ظلم فراوان آمد
بر سر عهد و وفا در ره معشوق نگر
خود فدا کرد که سالار شهید آن آمد
ای غلامان اگرت بار گنه سنگین شد
غم مخور چونکه حسین شافع عصیان آمد
كیمیای اشك؛ سید جلال یاسینی