دل نوشته ای برای اما م زمان عج
غربت امام عصر علیه السلام
آقای من!
مولای غریب و تنهای من!
پدر مهربان اهل عالم!
می خواهم غربتت را حکایت کنم؛ غربتی که دوازده قرن است ریشه دوانیده؛ غربتی که اشک آسمان و زمین را جاری ساخته؛ غربتی که حتی برای برخی محبانت، غریب و ناشناخته است؛ غربتی که اجداد طاهرینت پیش از تولد تو بر آن گریسته اند.
من از تصویر این غربت و غم ناتوان ام.
… از آنانی بگویم که خاطر شریف تو را می آزارند؟ (1) از آنها که دستان پدرانه و مهربانت را خون ریز معرفی می کنند؟ از آنها که چنان برق شمشیرت را به رخ می کشند که حتی دوستانت را از ظهورت می ترسانند؟ از آنها که تو را به دور دست ها تبعیدمی کنند؟ از آنها که تو را دست نیافتنی جلوه می دهند؟ از آنها که به نام تو مردم را به دکه های خویش فرا می خوانند؟
… از خود آغاز می کنم که اگر هر کس از خود شروع کند، امر فرج اصلاح خواهد شد. می خواهم به سوی تو برگردم. یقین دارم بر گذشته های پر از غفلتم کریمانه چشم می پوشی؛ می دانم توبه ام را قبول می کنی و با آغوش باز مرا می پذیری؛ می دانم در همان لحظه ها، روزها و سال های غفلت هم، برایم دعا می کردی. من از تو گریزان بودم؛ اما تو هم چون پدری مهربان، دورادور مرا زیرا نظر داشتی … العفو … العفو!
اللهم عجل الولیک الفرج
دل نوشته انتظار
یا لطیف
فردا را چگونه می توان دید
فردایی که امروزش همه در غوغا است
فردایی که امروزش را از عمق افکار خسته مردم می بینم
کجاست یک دل آرام
کجاست آرزوهای آرزو نشده
کجاست امیدی که باز سوی امیدوارش باز گردد
نمی دانم دلم را دست کدامین فکر بسپارم
نمی دانم اشکم را برای که بریزم
نمی دانم سوز عشق را از که باید بیاموزم
کاش میشد در بن بست سکوت خانه ای از فکر نساخت
کاش میشد عشق را در خاکستر یاد ها نگاه داشت
کاش میشد اشک را در جویبار احساس نریخت
چرا این مردم دل هاشان را با اب سیاه افکار دیگران می شویند
چرا این مردم عطش بودن را در انتظار دیدار یار سیراب نمی کنند
چشمانم از خیره شدن بر صفحات خالی ذهنم خسته شده
نمی دانم چرا هر چه در بیراه های تنهاییم پرسه میزنم خانه تنهایی هایم را نمی یابم
کاش می آمدی و من را از حصار سخت دو دلی نجات میدادی
فردا روز توست
روز شنیدن بوی نرگس
روز دیدن خال گونه ات
روز انتظار
روز تقدیم اشکها بر زیر پایت
روز شکستن دیوار دوری هفت روز
می دانم که سبکی هوای درونم از گرد و غبار قدمهایش بر روی ذهن پریشانم است می دانم که آرامش دریای قلبم از آرامش آبیه نگاهش است منتظر آمدنم است پس منتظر آمدنش می مانم
مرا دریاب
می دانی چه هستم
می دانی چه باید باشم
می دانی چه می خواهم باشم
دستم را بلند کرده از تو مدد می خواهم
امام زمان
تا یک دل آرام را ,
تا آرزوی بازگشتت را ,
تا امید به انتظارت را
از تو طلب کنم
می خواهم بدانم
چگونه دلم را به دست افکار تو ,
اشکم را در دامان تو ,
سوز عشق را برای تو داشته باشم
دیگر نمی گویم کاش میشد
میگویم از تو می خواهم که خانه ای را که در بن بست سکوت ساخته ام ویران سازی
میگویم از تو می خواهم که عشق به خودت را همچون داغی آتش در سینه ام نگاه داری
میگویم از تو می خواهم که اشک هایم را در جویبار انتظارت بریزم
نمی دانم چرا هر چه در بیراه های تنهاییم پرسه میزنم خانه تنهایی هایم را نمی یابم کاش می آمدی و من را از حصار سخت دو دلی نجات میدادی
با او حرف زدم
صدایم را از میان انبوه درد های عاشقانش شنید
من می سوزم
جوابش را نمی شنوم
دفتر افکارم سفید است
اما
او برایم نوشته است
با رنگ سفید
می خواهد من خود بیابم
می دانم نوشته است که فریاد سکوتش بلند است
آری
باید بشنوم
می دانم که سبکی هوای درونم از گرد و غبار قدمهایش بر روی ذهن پریشانم است
می دانم که آرامش دریای قلبم از آرامش آبیه نگاهش است
منتظر آمدنم است پس منتظر آمدنش می مانم
با عشق به او ,
با مدد از او
و با توکل از خدای او
آماده ظهور هستی؟
گاهی که داخل منزل می شدم می دیدم ایشان در حال استراحت هستند. برای ما جالب بود که ایشان هر هنگام استراحت می کند با قبا می خوابد و عمامه اش را جایی نزدیک خودش می گذارد. این نکته برای ما سوال بود که چرا ایشان این گونه استرا
حت می کند و با قبا می خوابد؟ اینکه این مطلب را از ایشان بپرسیم برای ما سخت بود.
یکی از علمای تهران نقل می کند: نزد استادی درس می خواندم. من و یکی از دوستانم شاگردان خاص ایشان بودیم وعلاقه ویژه ای به ما داشت. رابطه ما با ایشان تا حدی صمیمانه بود که تقریباً حالت خانه زادی و پدر و پسری داشتیم و درس را در منزل ایشان برگزار می کردیم.
ایشان درب خانه اش اکثر مواقع باز بود تا اگر مردم سوال یا درخواستی از این عالم دارند به راحتی با ایشان ملاقات کنند. گاهی که داخل منزل می شدم می دیدم ایشان در حال استراحت هستند. برای ما جالب بود که ایشان هر هنگام استراحت می کند با قبا می خوابد و عمامه اش را جایی نزدیک خودش می گذارد. این نکته برای ما سوال بود که چرا ایشان این گونه استراحت می کند و با قبا می خوابد؟ اینکه این مطلب را از ایشان بپرسیم برای ما سخت بود.
در یکی از مناسبتها ایشان در مسجدشان منبر رفته بود و پیرامون شرایط منتظر و چگونگی انتظار مباحثی را مطرح کرد. من و هم مباحثه ام هم در این جلسه بودیم. در اثنای سخن ایشان هنگامی که از وظایف منتظران بیاناتی را ایراد نمود، گفت امام زمان(عج) که تشریف می آورد باید آماده و پا در رکاب باشی و مدام انتظار ظهور را داشته باشی. فرض کنید در ساعتی که امام زمان(عج) دست به پرده خانه کعبه زدند و بانگ «انا بقیه الله» را سر دادند و امر فرج محقق شد آیا تو تازه می خواهی دنبال لباست بگردی؟ تازه می خواهی خودت را آماده کنی؟ این رسم عاشقی نیست چرا که حداقلش این است که دیرتر به صف سربازان حضرت ملحق می شوی. باید آماده و مهیا باشی تا بانگ ظهور زده شد، بتوانی جزو سابقون سربازان حضرت حجت باشی و این افتخار نصیبت شود که جزو اولین کسانی هستی که به یاری فرزند فاطمه شتافتی.
این سخن ایشان گویا پاسخی بود برای سوالی که ما جرات نداشتیم از ایشان بپرسیم و راز و رمز آن رفتارشان برای ما روشن شد که این استاد بزرگوار آنچنان ظهور را نزدیک و واقعی می داند که برای ملحق شدن به امام زمان(عج) حتی به اندازه وقت یک قبا پوشیدن هم را نمی خواهد از دست دهد.
این یک منتظر است و وای به حال کسی که ادعای دوست داشتن حضرت حجت را دارد و به ریا بانگ العجل العجل را سرمی دهد ولی هنگام ظهور در حال گناه و معصیت باشد!!! چنین کسی چقدر عقب است! لذا انتظار واقعی یعنی مستمر آماده ظهور باشیم و چنین کسی نزدیک معصیت نمی گردد چرا که بیم آن دارد تا گرد معصیت رفت مولایش ظهور کند و او شرمنده شود. این است آن انتظاری که فرمودند افضل اعمال انتظار فرج است. «اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا»
صبح صادق، ش.450، ص.16
رابطه امام و مردم در دوره غيبت كبري
اما با وجود ادله و قرائن شكي نيست كه هر گاه امام (ع) صلاح بدانند زمينه ارتباط يا ديدار خود را براي بعضي در زمان و مكان نامعلوم به وجود مي آورند و لذا بعضي از اوتاد و علماء و بزرگان و يا افراد عادي اما داراي صلاحت به گونه اي خدمت مولاي خود شرف ياب شده اند و حضرتش را زيارت نموده اند كه اين تشرف گونه هايي مختلف داشته كه در اينجا به چند مورد اشاره خواهيم كرد .
الف- چگونگي ارتباط :
اقسام ارتباط
1-ارتباط رويايي :
در عصر غيبت كبري يك نوع ارتباط ممكن است با امام عصر وجود داشته باشد كه از ان به ارتباط رويايي و يا ارتباط در خواب تعبير مي شود و ترديدي نيست كه اين نوع ارتباط در عصر غيبت كبري نه تنها ممكن بلكه در موارد بسياري تحقق يافته است .
2-ارتباط سمعي :
در عصر غيبت كبري نوعي ديگر از ارتباط بين مردم و حضرت مهدي ممكن است وجود داشته باشد و آن ارتباط سمعي بدون رويت ومشاهده است .
3-ارتباط به صورت علائم ونشانه ها :
ممكن است در عصر غيبت كبري شخصي نشانه و علامتي را از حضور امام و يا حتي وجود مقدس صاحب الامر را زيارت كند بدون آنكه صحبتي با حضرت داشته باشد و يا كلامي از حضرت بشنود .
4-ارتباط سمعي و بصري :
اين نوع ارتباط مردم با حضرت مهدي در عصر غيبت كبري نيز ممكن است وقضايا وحكايات فراواني در اين رابطه دركتب ومصادر ذكر شده،به طوري كه جاي هيچگونه ترديدي براي شخص باقي نميگذارد وبه درستي وصحت ان اذعان پيدا ميكند.
5-ارتباط قلبي وزباني:
اين شكل ديگري از ارتباط است كه براي هركس ودر هر زمان ممكن وميسر است و ان توجه با دل التفات با قلب است و بدون ترديد اين نحوه ارتباط آثار و فوايد زيادي دارد كه اولا آن بزرگوار به كسي كه با قلب و زبان او را ياد مي كند و به او توجه نمايد ، عنايت مي كند .
6-ارتباط نوشتاري:
نوع دیگری از ارتباط , ارتباط نوشتاری است که نمونه هایی از آن در دوران غیبت صغری به وقوع پیوسته چنان که در بعضی منابع آمده است مثل اینکه کلینی نقل کرده است که قاسم بن علاء گفت: من سه نامه به صاحب الزمان (ع) در مورد حوائجی که داشتم , نوشتم و به آن حضرت عرض کردم که من مردی هستم که پیر شده ام و اولادی ندارم . امام(ع)حوائج مرا پاسخ داد,اما درباره ی فرزند جوابی از آن حضرت به من داده نشد.مرتبه ی چهارم نامه ای را برای حضرت نوشتم و از آن بزرگوار سوال کردم که دعا کند و از خدا بخواهد که خدا فرزندی را روزی من نماید.حضرت پاسخ داد و حوائج من را نوشت و مرقوم فرمود:خدایا فرزندی او را روزی کن که چشمش روشن شود و این حمل را برای او فرزند پسر قرار بده.قاسم بن علاء می گوید:وقتی نامه ی آن حضرت به دستم رسید,من نمی دانستم که همسرم حامله است.پس بر جاریه ی خود وارد شدم و از او سوال کردم,او مرا خبر داد که مشکلی که داشتم بر طرف شد و بعد از چندی فرزند پسری از او متولد شد: