حضرت ولی عصر(عج)امتحان می کنند
روزی حضرت ولی عصر(عج) تشریف آورده بودند به حجره سیدعبدالکریم در حالی که او مشغول کفاشی بود. پس از دقایقی حضرت فرمودند:"سیدعبدالکریم٬کفش من نیاز به تعمیر دارد٬برایم پینه می زنی؟”
سیدعبدالکریم عرض کرد: آقاجان٬ به صاحب این کفش که مشغول تعمیر آن هستم قول داده ام کفش را برایش حاظر کنم٬ اگر شما امر می فرمایید٬آنرا کنار بگذارم و کفش شما را تعمیر کنم. (توضیح اینکه امر امام بر هر واجبی مقدم است حتی بر نماز٬و در اینجا حضرت به سیدعبدالکریم امر نفرموده بودند و الا ایشان بدون معطلی امر حضرت را اجابت می کردند)حضرت چیزی نفرمودند و سید مشغول کارش شد. پس از دقایقی مجددا آن حضرت فرمودند:"سید عبدالکریم!کفش من نیاز به تعمیر دارد برایم پینه می زنی؟” سیدعبدالکریم کفشی را که مشغول پینه زدن بود کنار گذاشت بلند شد و دستانش را دور کمر حضرت حلقه زد و به مزاح گفت:اگر یک بار دیگر بفرمایید:"کفش مرا پینه می زنی؟” داد و فریاد می کنم که آی مردم آن امام زمانی که دنبالش می گردید٬پیش من است٬بیاید زیارتش کنید! حضرت لبخند زدند و فرمودند:"خواستیم امتحانت کنیم تا معلوم شود نسبت به قولی که داده ای چقدر مقید هستی.”
با امام زمانمان آشتی کنیم
مدتی پیش در یکی از میدانهای تهران در حال عبور کردن بودم. نوجوانی را دیدم که کاغذ هایی را میان مردم پخش می کرد. فکر کردم برگه های تبلیغاتی که در گوشه کنار شهرپخش میشود است هر کس برگه را میگرفت آن را دور نمی انداخت بلکه می خواند و در جیبش می گذاشت. با خود فکر کردم . این چه جور تبلیغی است! هر کس برگه را می گیرد و در جیبش می گذارد .پیش نوجوان رفتم که اصلا” شبیه تبلیغات چی ها نبود برگه را گرفتم و دیدم روی آن نوشته با امام زمانمان آشتی کنیم.
سفارشهای برای آشتی با امام زمان(عج)
1- سلام به امام زمان عج و دیگر امامان علیهم السلام و نفرین بر ستمکاران
2- خواندن دعای فرج هنگام قنوت نمازها.
3- خواندن آیت الکرسی پس از هر نماز و صدقه دادن برای سلامتی ایشان
درگذر راه دوست؛ دل نوشتهای به امام زمان
كم كمك دل خانه حسرت شده خانـــه ی نا قابل حضرت شـــــده
… حكایتی است حكایت هجران .
می خواهم صدایت کنم، دوست دارم نگاهت كنم . هر شب دعایت كنم .
ای كه مرا از یاد نمی بری آیا به سوی تو راهی هست ؟ ای آرام جان آیا تو را مقصد و منزلی هست ؟
ای مقصود من آیا تو را نشانی هست ؟ به كجا در پی تو باشیم ؟ از كدام ره می گذری كه خاك قدومت را توتیای دیدگان سازیم ؟ در كدامین حرم امن الهی ساكنی كه قامت نمازمان را با قامت دلربای تو قامت بندیم ؟
مبدا و معاد ، كشتی نجات و ای پناه كائنات . می دانم كه حیات و ممات بسته به وجود توست .
وَبِیمنه رُزِق الوَری و َبِوجودِه ثَبَتَتِ الارضُ وَ الَّسماء.
امید آرزومندان تا كی به تمنای وصال تو حیرانی و سرگردانی ؟
راستی از طعنه ها و كنایه ها خبرداری ؟ اگر از من پرسند خانه مولایت كجاست ؟ چه جوابی بدهم ؟ آیا هنوز هم لغت نامه ها باید وازه ی انتظار را با علامت های سوال نشان دهند ؟ براستی این 313 نفر كی به دور تو طواف خواهند كرد ؟ پس شیخ مفید ها و علامه مجلسی ها و شیخ صدوق ها هنوز نتوانستند لشگر تو را یاری كنند ؟ آیا مریدان تو مراد دلت را برآورده نكرده اند ؟ آیا هنوز دعای عهد ها و ندبه ها كاری نشده اند ؟ این جمعه های بی نشانی تقویم كی نشانه دار می شوند ؟ به راستی ، روز ظهور ، كدامین آدینه تقویم است كه به روز فرج نام خواهد گرفت ؟ ماذنه های مسجد الحرام در انتظار شنیدن طنین “انا المهدی” تو فرسودند . ای مظطر “امن الیجیب المظطر اذا دعاء و یكشف الشوء” آیا هنگامه ظهور و طلیعه فرج نزدیك نیست ؟ آقاجان ! ما اینقدر ها هم بد نیستیم !
اما سزای گناهكار ندیدن مولا نیست . نشنیدن صدای آقایش نیست . نبوسیدن قدوم اربابش نیست .
اگر سید بن طاووس تو را در سرداب مقدس مشغول مناجات می بیند كه برای شیعیانت گریه و طلب استغفار می كنی ! و اگر می گوئی كه “اگر شیعیان ما به اندازه آب خوردنی ما را می خواستند ، ظهور ما اینقدر طولانی نمی شد “
ما هم تو را از یاد نبردیم !
نیمه شعبان ها و نجواهای نیمه شب
“اللهم عجل لولیك الفرج” های پیر و جوان
نذر های صلوات برای سلامتی ات …
ای عزیز دو جهان ؛ تو هم برای ظهورت دعا كن . مولاجان ! مگذار ما نیز به سرنوشت نیاكانمان دچار شویم ! به ما منتی بگذار و لحظه ای مهلت دیدار بده ! ترسم تو بیائی و من آن روز نباشم …
اگر گناه دامنمان را آلوده كرده …
اگر چشمانمان تو را بینا نیست …
و اگر صدایت را نمی شنویم …
ولی تو را دوست داریم .
خاكسار كوی عشقت
درد و دلی با مولا صاحب الزمان ...
دل من خون شده است
باز دلم حال و هوای تغزل دارد
چه بگویم ز اوصاف تو ای رهبر دلسوخته ام
شعر من وزن ندارد ولی
عشق سرشار دلم کرده است این شعر را خواندنی
این را هم میدانم که دلم پرگنه ست
اما میخواهم که بگویم
که درست است که اعمال درستی ندارم ولی
دلم از عشق شما سرشار است
و همین است دلیل زندگیم
و هنوز منتظریم …
راهی شده، دلم اسیر در پی تو
ما ساده گرفتیم آمدنت را
ما همین به ظاهر شیعیان تو ساده گرفتیم آمدنت را
و همین طور ساده گرفتیم انتظار آمدنت را
تو نرفته ای که باز گردی
این ماهیم که باید برگردیم
برگردیم از این همه تغافل و گناه
یاابن الحسن
ببخش این همه تجاهل وتغافل را