درد دل حضرت محسن (ع) و حضرت علی اصغر (ع)
بیا تا درد و دل کنیم گریه کنیم ز غصه ها
من از مدینه میگم و تو ماجرای کربلا
درشب بی کسی ما ستاره تا سحر نزد
برا کمک به مادرم حتی پرنده پر نزد
بابام علی کاری نکرد غریبونه یه جا نشست
یه نانجیب به در زد و پهلوی مادرُ شکست
تا آخرین نفس مادرا ز حمایت از ولی می کرد
هزارتا محسن اگه داشت فدایی علی می کرد
از آتیش درخونه شدم با مادرم کباب
اما کسی به تو نداد تو کربلا یه قطره آب
من پشت در با مادرم موندم به زیر دست وپا
تو پیش چشم مادرت رفتی به روی نیزه ها
تو مادرت تو خیمه ها من مادرم به پشت در
مادر تو چشم به راه، مادر من شکسته پر
ماهی تشنه داداش لباتو برهم میزنی
با خنده عاشقونه آتیش به عالم میزنی
اما تو آغوش پدر گلوی من پاره نشد
خواهر من تو مدینه بی گوش و گوشواره نشد
خون منو تو میگیره دامنشو تو عاقبت
وقتی خدا سوال کنه بای ذنب قتلت
عمو تو که تو مدینه یه سینه کوه غم داری
دلم میخواد به من بگی آخه کجا حرم داری
تا مادرم بی حرمه از من نپرس قبرت کجاست
قبرمن و مادر من تو سینه گریه کناست
راستی تو ای گل داداش کجا مگه گهوارته
که میبینم کل زمین دیونه و بیچارته
خونه من تو جنتی، به اسم بین الحرمین
تو یک ضریح شش گوشه رو سینه بابام حسین
خوش به حالت که شش ماهی رو شونه های یاس بودی
یا روی دستای حسین یا ستای عباس بودیی
من که اجل امون نداد باشم کنار خواهرم
تاب کشه داداش حسن دست نوازش رو سرم
خوب شد نبودی ای عمو غربت بابا ببینی
گریه عمه زینبو تو دل صحرا ببینی
خوب شد نبودی ای عمو که دیگه بابا جون نداشت
وقتی دیدم صورتشو رو صورت اکبر گذاشت
خوب شد نبودی ای عمو تا مشک ساقی پاره شد
دست به کمر گرفت بابا خودم دیدم بیچاره شد
آهی کشید غریبونه کنار عباسش نشست
با گریه و با ناله گفت الان دیگه پشتم شکست
منبع: http://www.radepaclip.com/?p=7219
اللهم عجل لولیک الفرج
دل نوشته ای به مناسبت ماه محرم الحرام ...
امکانی که زیارت عاشورا به انسان عطا می کنداین است که من با تو در سفر کربلایم، ای زیارت عاشورا، ای حاجت دل، ای همیشه آشنا، ای هم سفر، ای لسان سخن گفتن با محبوب تو راه را بلدی و من به پشتوانه و کمک تو خود را به مولا در زیارت عاشورا خواهم رساند و زیارت خواهم نمود …
ای زیارت عاشورا آنچه را خواستم به مولایم بگویم و نمی توانستم و نمی دانستم تو همه را به من گفتی و یاد دادی ..
ای زیارت عاشورا، ای گام بلند من تا مولا چقدر دوستت دارم، قلب را از تو بافته اند و آدمیان را از تو ساخته اند ای تار و پود همه ی وجود، ای زیارت عاشورا، ای صدای بلند من تا مولا، ای سرنخ من تا مولا متحیر بودم از کدام راه باید به سوی مولا بروم ولی وقتی تو را یافتم توانستم از این حیرت خارج شوم و با تو مسیر به شناخت و معرفت طی خواهد شد ..
ای رفیق کهن، دیربازی است عمر را با تو طی کرده ایم ای همسفر دیرینه، خدای مرا با تو زنده بدارد با تو بمیراند با تو محشور بدارد ..
مردم نفس شان تنگ بود ونمی دانستند چون در تو وارد شوند آسایش یابند و من این را به آنان اعلام خواهم نمود ..
ای عالمیان کجایید نفس اینجاست در زیارت عاشورا ..
عاشورا هر سال میاید و می رود و با سپری شدن آن دو چیز به جا می ماند: نخست پاداش عظیم و رحمت واسعه الهی و سعادت دنیا و آخرت و از سوی دیگر عذاب و غضب شدید الهی و شقاوت دو جهان ..
عاشورای 61 هجری نیز چنین بود و هنگامی که فصل نخست عاشورا با شهادت سالار شهیدان حضرت أباعبدالله الحسین علیه السلام به پایان رسید، دو گروه خیر و شر کاملا از هم جدا شدند و اصحاب امام حسین علیه السلام مستحق ثواب و رحمت عظیم خدا، و دشمنان ایشان مستوجب خشم و کیفر الهی شدند ..
خدای متعال درباره روز قیامت فرموده است: “یومئذ یتفرقون” در آن روز مردم متفرق و گروه گروه می شوند ..
این آیه شریفه هر چند مربوط به قیامت است باید دانست که قیامت ما درهمین جا و ازاعمال ما دراین دنیا نشأت می گیرد و نحوه عملکرد مردم در عاشورا آنان را به دسته های اهل سعادت و اهل شقاوت تقسیم می کند ..
در تاریخ آورده اند که “حبیب بن مظاهر اسدی” و “شمر بن ذی الجوشن” همشهری بودند و سال های سال همدیگر را می شناختند. اما سرانجام آنها فرسنگ ها با هم فاصله داشت و ماجرای عاشورا راهشان را از هم جدا کرد..
سرنوشت “حبیب” این بود که در شمار یاران سیدالشهدا علیه السلام جانفشانی کند و به فیض شهادت در جوار مولایش برسد در حالی که پایان کار “شمر” این بود که در صف دشمنان و قاتلان امام حسین علیه السلام درآمد ..
و در آخرباید گفت خدایا در دل حسین علیه السلام چه گذشت که از همه چیز بگذشت ..
بیرق حسین
باز صدای نوحه جانان از این وادی به گوش میرسد و ناقوس جانها به لرزه می افتد آنگاه که با بالا رفتن دستهای حسینیان اشکهای زینب فرو می ریزد .
این چه سریست در کالبد هستی که با نام حسین و ناله بر مظلومیتش، تمام گناهان بخشوده می شود .
پایتخت نشینان دیار شور و شعور حسینی در سرزمینی کوچک با دلی بزرگ به بلندای بیرق حسین همنوا با ناله آسمان و زمین، دوشادوش هم، نوای یالثارات الحسین سر می دهند و یا حسین گویان دل در گرو یار دارند .
این روزها شور و نوایی دارد وصف ناپذیر
یوسف زهرا بیا که حسینیان چشم براه دم مسیحاییت به سوگ حسین نشسته اند
بیا وداغ زینب را در غم از دست دادن برادر التیام بخش
میعادگاه خیل عاشقان ابا عبدالله، امسال نیز با قبول نذورات عاشقانش جلوه ای دیگر از ارادت و اخلاص را به نمایش خواهد گذاشت و چه شیرین است آن زمان که کودک بیمار دیروز با پای برهنه سر بر آستانش میگذارد تا شکر گزار شفای تنش، نذری قربانی کند و چه شیرین تر است آن زمان که مادری به رسم شکر گزاری از معبود و شفای فرزندش، خادم همیشگی اهل بیتش می شود.
عزاداران ابا عبدالله الحسین ظهری دیگر از غم و اندوه را به نظاره نشسته اند و وا اسَفا گویان در میان دسته عظیم واگویه های خود را با حسین و معبودش نجوا می کنند
آیا آزاده ای هست تا مرا یاری کند؟
کجاست آزادمرد دشت نینوا که ببیند آوای بلندش در طنین فریاد عزادارانش به گوش میرسد؟
حسینیان …
محرم با همه شور و نوایش آمد …………….
هر که دارد هوس کربُ بلا بسم ا….
دل نوشته محرم
کاش اون زمان اونجا بودم
کاش همدم غمها بودم
کاش لحظه های گریه ها
دستمال دستاتون بودم
کاش وقت ناله عزیز دلدار غصه تون بودم
وقتی که ان دو چشم ناز
در پی عشق گریه می کرد
کاشکی بودم به جای اشک خون از چشام جاری می شد
کاش پیکرم سپر می شد
تا مشک اب تیر نخوره
این بدنم عصا میشد تا اون بهش تکیه کنه
ان دم که تیر سه شاخه پر گشود
بر حنجر فرشته قشنگ تو
من بودم و ان تیر دون بر قلب من فرو می شد
کاشکی بودم و با تمام وجودم
می کردم جان فدای تو
اربعین
یک اربعین گذشته و زینب رسیده است
بالای تربتی که خودش آرمیده است
یا ایها الغریب سلام ای برادرم
ای یوسفی که گرگ پیرهنت را دریده است
ازشهر شامِ کینه، رسیده مسافرت
پس حق بده که چنین داغدیده است
احساس میکنم که مادرم اینجا نشسته است
در کربلا نسیم مدینه وزیده است
بر نیزه بودی و به سرم بود سایه ات
با این حساب کسی زینبت را ندیده است
این گل بنفشه های تن و چهره ی کبود
دارد گواه ، زینبتان داغدیده است
توطعم خیزران و سنگ ها و خواهرت
طعم فراق و غربت و غم را چشیده است
آبی به کف گرفته و رو سوی علقمه
با آه می رود سکینه و خجلت کشیده است
این دختر شماست که خواستند کنیزیش ….
لکنت گرفته است و صدایش بریده است
نیزه نشین شد حضرت سقا و اهلبیت
زخم زبان زهر کس و ناکس شنیده است
***
گفتی رقیه … گفت نمی آیم عمه جان!
در شام ماند و شهر جدید آفریده است