دل نوشته طواف عشق
لحظات ويژه
« اللهم إنّي أسألك في مقامي هذا و في اول مناسكي أن تقبل توبتي و أن تتجاوز عن خطيئتي و أن تضع عّني وزري . ألحمد لله الّذي بلغني بيته الحرامّ اللهمّ أني أشهد أن هذا بيتك الحرام الذي جعلته مثابه للناس و آمنا مباركا وهدي للعالمين اللهم أني عبدك و البلد بلدك و البيت بيتك ، جئت أطلب رحمتك و إمره طاعتك مطيعا لامرك راضيا بقدرك أسالك مسأله الفقير اليك الخائف لعقوبتك اللهم افتح لي أبواب رحمتك واستعملني بطاعتك و مرضاتك »
ثواب روزه و حج قبول آن كس برد كه خاك ميكده عشق را زيارت كرد ( حافظ )
… گفتند چشمهاتان را ببنديد سر به زير قدم برداريد كه اينجا حرم است . كعبه ، كعبه دل ، پس با چشم دل بنگريد كه دل جايگاه خداست و بس . پس از سالها نافرماني به حال شرمندگي سر به زير افكنديم و با هزاران اميد و واهمه قدم برداشتيم ، واهمه از آنكه نكند چنان دل اسير زنگار دنيا گشته كه نتواند مأمن صاحب اين خانه گردد . رفتيم و رفتيم و در دل مرور كرديم حاجات را . ميگفتند در اولين نگاه هر آنچه حاجت كني مييابي و چه چيز را بايد اول گفت جز آنكه « خدايا ! چنان دل اسير زنگار است كه لياقت پذيرايي از تو را ندارد . خدايا ! چنان روح آلوده گناه گشته كه گاه باور ندارد تو او را به خانهات پذيرفتهاي . پروردگارا ! وجود را به غير جود تو خشنود كردهام . بارالها ! درياب اين ميهمان شرمندهات را . درياب اين خس ميقاتت را و بپذير اين قطره را در درياي بيانتهاي كرمت ، كه آمده تا از جزء بگريزد و به كل بپيوندد ، كه حج مگر چيزي است جز تبديل شدن قطرات به دريايي كه مبدأ و مقصدش تويي » .
دل ميسپاري و قدم بر ميداري تا به مكاني ميرسي كه ميگويند : اينك به سجده برويد . و سر از سجده برميداري تا بنگري آنچه را كه سالها مشتاق ديدار بودي . بنگريد اينجا كعبه است . خانه ، دل است و اين كعبه ، مراد دل . با هزاران اميد و انبوهي از سوالات و با چشماني آكنده از شرم سر بلند ميكني تا بنگري آنچه را كه سالها آرزوي ديدارش را داشتي . و اولين نگاه . خوف و رجا وجودت را پر ميكند و تازه در مييابي مفهوم واژه خوف و رجاء را كه سالها خواندهاي و امروز با تمام وجود دركش ميكني .
خدايا ! چه لذتي داشت ديار خانهات براي اولين بار، دل پر بود از اميد و سرشار بود از هراس . هراس از عظمت خانه بود و اميد به كرم صاحب خانه . دل ناگاه ويران شد آخر آمده بود تا بپيوندد پس بايد ويران ميشد ، و وجود ميلرزيد گاه از شادماني و گاه از ترس . آخر مگر ميشود مهمان چون تويي شد و آسوده بود . با خود زمزمه كردم : « خدايا ! من در خانه دل چيزي را دارم كه تو در تمام ملكوتت نداري من خدايي چون تو دارم و تو بندهاي چون من » .و راهي ميشوي به سمت خانه كه هدف است . در دل زمزمه ميكني « خدايا ! مرا درياب . الهم لبيك . خدايا ! من دعوتت را لبيك گفتم پس رسم مهمان نوازي به جاآر ، تو هم لبيك مرا لبيك گو . خدايا ! لباس آلوده از تن به در آوردهام و مُحرم گشتهام . خدايا ! برآنم كه لباس زنگار نيز از دل به در آرم و دل نيز مُحرم شود » .
ميرويم تا به نزديكي حجرالاسود برسيم سنگي كه هميشه مقدس بوده چون جزيي از خانه توست . مگر ميشود به تو پيوست و مقدس نشد و تازه در مييابي كه هر آنچه به تو پيوندد و جزيي از تو گردد به عزيزترين تبديل ميگردد ، حتي اگر سنگي سياه باشد . و از خود ميپرسم كه « خدايا ! چرا از ميان تمام سنگهاي هستيات اين يكي را برگزيدي ؟ » ميگويند دستها را بالا كنيد و الله اكبر بگوييد و دستها را بالا ميگري و با تمام وجود اذعان ميكني كه خدا بزرگ است و با عظمت . ميروي تا به مقام ابراهيم ميرسي سنگي كه ابراهيم بر آن قدم ميگذاشته تا بنا كند آنچه را كه امروز همه ميستايند . براي چند لحظه در گذر تاريخ سير ميكني . پيرمردي را ميبيني با چهرهاي نوراني و تني خسته ، عرق بر پيشانيش نشسته و يكي يكي سنگها را بر روي هم ميگذارد ، و در كنار او اسماعيل را كه هميشه و همه جا در سختترين امتحانات همراه پدر بوده و هست . بنا به اتمام ميرسد . پيرمرد دست به آسمان ميگشايد ، همانگونه كه تو دست گشودي و ميگويد : خدايا ! از ما بپذير كه تو شنوا و بينايي . خداوندا از نسل من پيامبراني قرار ده … و به خود ميآيي . ميبيني چون قطرهاي در ميان سيل همراه با حركت موج در حركتي . اينك زمزمه لبيك از دل به زبان جاري است . چه زيبا است آنگاه كه جمعي با زبان و نژادهاي مختلف به يك زبان زمرمه ميكنند : اللهم لبيك ، و ميروي .
اين طواف است . گشتن به گرد . چون قطرهاي سرگردان ميچرخي و ميگردي تا در اين گشتن به سيل بپيوندي ، از منيت رها گردي و يكي شوي در كل . در اين گشتن گاه به حِجر ميرسي و گاه به حَجَر و زماني به مقام . در مقابل حِجر ، هاجر ، قهرمان اين ميدان را ميبيني كه پس از حرولهاش براي يافتن آب ، فرزند در آغوش گرفته و اينجا نشسته . اينك در امان باش هاجر كه تو به انجام رساندي آنچه ميبايست ، كه زندگي را در اين مكان به فرزندان خويش هديه كردي . و باز اسماعيل جوان را ميبيني كه پس از اتمام بناي كعبه با مادر در اين مكان نشسته تا از گرماي آفتاب مصون باشد . ميگويند : اينجا مدفن حضرت هاجر(سلام الله عليها ) و حضرت اسماعيل( عليه السلام) و هفتاد پيامبر ديگر است . در دل زمزمه ميكنم « هاجر! اي مادر مضطرب و نگران ، اي شير زن اين ميدان ، اينك من نيز چون تو سرگردان سرابها ، مضطرب و مدهوش به اين مكان پناه آوردهام . چون مادري دست مهرباني بر سرم بكش و مرا ياري كن ». به خود ميآيي قطرهاي هستي پيوسته به سيل . پيرامونت پر شده از زمزمه هر كس به زبان خويش . يكي عربي گويد : الهي … آن يكي فارسي اين تركي و آن ديگري هندي و … ولي تمام زمزمهها برايت آشناست . گويي هر كه با زبان خويش زمزمه ميكند آنچه تو زمزمه ميكردي .
چه لذتي دارد در اين درياي مواج حركت كردن . تمام قطرات از خود بيخود و مدهوش . گويي اين نقطه ديگر متعلق به دنيا نيست آخر همه دنيا را فراموش كردهاند و از خود بيخودند . ميگرديم و ميگرديم و با گفتن هر الله اكبر در مقابل حَجَر در مييابيم كه يك دور از گشتن به دور محبوب به پايان رسيده و هر بار كه حجرالاسود را ميبيني انگار سبكتر شدهاي و آماده پرواز ، گويي باري از شانههات برداشته ميشود و تو را رها ميسازد و جزيي از منيتت ويران ميگردد .
اينك موج به پايان راه رسيده و هفت دور چون عاشقي شيدا برگرد محبوب گشته و ميرود تا سجده شكر به جا آورد و در پاي محبوب سر به خاك نياز بسايد و طلب بخشش نمايد ، و اين نماز گويي چيز ديگر است مثل اولين نماز زندگيت . انگار تازه از مادر متولد شدهاي و اين جمعيت آمدهاند تولدت را تبريك گويند . نميشود توصيفش كرد . در اين اثنا گاه با خود ميانديشم « اين قطرات را چه ميشود ؟ آيا فراموش ميكنند آنچه امروز بر آنان گذشت و باز اسير مردابها و لجنزارهاي دنيا ميگردند ؟ يا در پي ديدن سرابي گمان ميكنند و به دريا رسيدهاند و از حركت باز ميمانند ؟ مگر اينان در نيافتند مقصد كجاست ؟ پس اي قطره محال انديش بر تو چه ميگذرد . و ميهراسم كه مبادا من نيز چون گذشته اسير زنگار و مرداب گردم . ميهراسم از منيتها ، از هر آنچه براي رهايي از آن به اين حرم پناه آوردهام .
در افكار ، سرگردان بودم كه از صداي گريه و نالهاي از سوز دل و به خود آمدم عربي را ديدم با دشدشهاي سفيد و سربندي قرمز ؛ جواني رشيد بود و خوش قامت آنچنان عاشقانه به حرم مينگريست و اشك از چشمانش جاري بود كه لحظهاي بر حالش غبطه خوردم به عربي ميگفت اما زيبا بود زمزمهاش . چون طفلي كه به آغوش مادر پناه آورده و عاشقانه به مادر خيره شده ، گاه مينگريست و گاه ميگريست . نميدانم اشك و زمزمهاش از نياز بود يا شوق هر چه بود بر دل مينشست و دل را ويران ميكرد . با خود گفتم خدايا تمام اين حرم ارزش بازگشت بندهاي چون اين را به درگاهت دارد . و من راضي از درك چنين لحظهاي .
بايد ميرفتيم تا به سعي برسيم ، تا گوشهاي از هراس قيامت را به چشم ببينيم . بايد ميرفتيم تا خود هراس هاجر را بين صفا و مروه تجربه كنيم . بايد راهي ميشد به جايي كه نفسهاي به شماره افتاده بود و چشمهاي دو دو زن جماعت . جايي كه درست برت ميگرداند به 10000 سال پيش. در حالتي نه چندان دور از مجذوبي ميدوند و چرخ هايي كه پيرها را ميبرند و با اين گم شدن عظيم فرد در جمع يعني هدف نهايي اين سفر ، و چون هاجري ميماني كه براي طفل روح خويش در پي آبي او را در گوشهاي رها ساختهاي و آمدهاي تا در ميان سرابها بدوي تا آبي زلال بيابي تا او را از فنا شدن برهاني … .
شخص دوم وهابيت كيست؟
يكي از مشكلات جدي مسلمان (چه شيعه و چه سني)، وهابيت تكفيري است و از طرفي، آشنايي با عقايد و عملكرد وهابيت تكفيري و نقد آنها يكي از نيازهاي جدي جوامع مسلمان است.
به گزارش پايگاه اطلاع رساني حج وابسته به بعثه مقام معظم رهبري، سلسله مباحث وهابيتشناسي كه توسط حضرت آيتالله جعفر سبحاني تدريس شده است، تقديم مخاطبان گرامي مي شود:
پديدآورنده وهابيت ابن تيميه در قرن هشتم بود و پس از چهار قرن خموشي اين فرقه به وسيله محمّد بن عبد الوهاب در قرن دوازدهم (قمري) رشد و نمو كرد.
محمّد بن عبد الوهاب، اهل نجد است، يعني در نجد بزرگ شده است پدري دارد بسيار عالم و فاضل و ورع و متقي، و به تمام معنا مرد مذكي، امّا فرزندش بر خلاف روش او است.
وي متوّلد 1115 هجري قمري. متوفّاي 1206 ه.ق است. تا پدر بود افكار خودش را ابراز نميكرد. بعد از فوت پدر، در سال 1160 كم كم همان افكار ابن تيميّه را گرفت و احيا كرد.
امّا خيلي از ابن تيميّه جلوتر زد، چون گاهي ابن تيميّه برخي از توسلها را تجويز كرده است. ابن تيميّه كتابي دارد به نام « الاذكار» كه چاپ هم شده است در آنجا دارد كه عبدالله بن عمر يك شب يا يك روز پاهايش خوابيد، رنج ميبرد از اين كه پاهايش به خواب ميرود، متوسّل به پيغمبر اكرم صلّي الله و آله شد و گفت: يا محمّد! بعد از توسل پا باز شد، اين را نقل ميكند و اين را تجويز ميكند، امّا همين محمّد بن عبد الوهّاب كه استادش محمّد بن تيميّه است همين را تجويز نميكند. اينجا هم با استادش مخالف است ايشان كتابهاي ابنتيميّه را مطالعه كرد و تمام مطالب ايشان را به نحو ديگر مطرح كرد، امّا خيلي سختتر و كوبندهتر.
چگونه مكتب محمد بن عبد الوهاب گسترش يافت؟
عرض كردم كه ابن تيميّه در دمشق ظهور كرد، دمشق در آن زمان مركز علم و دانش بود، ولي ايشان در منطقه نجد، منطقهاي كه امّيّت و بي سوادي و اعراب فراوانند. يعني آنهايي كه نه آگاهي از كتاب دارند و نه از سنّت دارند، و فقط از پدر و مادر مسائلي را شنيدهاند و غالبا اعرابند و بياباني، در آنها نفوذ كرد.
بازوي مكتب ايشان آل سعود است. به اين معنا كه آل سعود با ايشان هم پيمان شدند و در همان اوايل گفتند كه ما حاضريم بازوي نظاميّه شما باشيم. به يك شرط اينكه امور ديني با شما و نسل شما باشد، سياست و حكومت با ما و نسل ما باشد و الآن هم بر همين پيمان باقي هستند، از همان زماني كه پيمان بستند در تمام اين چند قرن حكومت نظاميگري و قدرت در دست آل سعود است و فتوا و موقوفات و غنائم همه و همه دست شيخ و آل شيخ است. و الآن هم كه مفتي دارند از آل شيخ است، اينها پشت ايشان را گرفتهاند، و به اصطلاح پشت سر او ايستادند، و اين مكتب را كم كم در نجد گسترش دادند ولي در عين حال دولت عثماني احساس خطر ميكرد و كرارا بر اينها حمله كرد و اينها را گرفت و بست، منتها اينها در نقطهاي زندگي ميكردند كه عثمانيها نميتوانستند در آنجا دوام بياورند. از اين رو كم و بيش و جسته و گريخته تبليغ ميكردند تا اينكه خلافت عثماني در اوائل 1300 شمسي فرو ريخت و حكومت اسلامي رفت و كشورهاي اسلامي كه يك كشور بودند، تبديل به چند كشور شدند، عجوز استعمار انگلستان قرار شد كه نجد و حرمين شريفين را در اختيار آل سعود قرار دهد. فلذا با قوه و قدرت حرمين شريفن را گرفتند، از نجد كه منطقه شرقي است تا مكه، طائف و جده در قلمرو اينها قرار گرفت، باز اينها نتوانستند اشاعه دهند مگر روزي كه نفت در سرزمين اينها پيدا شد، قدرت دلار و قدرت ريال از يك طرف، از طرف كساني را كه تربيت كرده بودند براي اشاعهي مكتب، سبب شد كه اين مكتب از خارج حرمين به جاي ديگر هم منتقل شود.
به بيان ديگر گروهي را با زر خريدند و گروهي را هم با زور مطيع خود ساختند. يعني اگر زر و زور از دست اينها گرفته شود اين مكتب در دنيا مشتري ندارد.
بايد دانست كه در اين مكتب چيزي نيست كه جوان بتواند به آن بگرود، امّا از آنجايي كه حرمين دست اينها است، منبر مكّه و مدينه دست اينها است و از آن طرف قدرت ريالي دارند و استعمار هم با اينها هم فكر هست و هماهنگ، از اين رو توانستند در دنيا خودشان را نشان بدهند، امّا تحت همين همايش و برنامه.
تبين مفهوم توحيد و شرك بهترين راه براي بطلان مكتب وهابيت
فراخَوان آثار هنري حج و زيارت در جنشواره«ديدار»
فراخَوان آثار هنري حج و زيارت در جنشواره«ديدار»
اولين دوره جشنواره فرهنگي هنري «ديدار» با فراخَوان آثار تمامي هنرمندان و عموم مردم در خصوص حج و عتبات عاليات برگزار ميشود.
حجتالاسلام والمسلمين مسعود حاجي ابراهيمي، دبير جشنواره فرهنگي هنري «ديدار» در گفتوگو با خبرنگار پايگاه اطلاع رساني حج از برگزاري اولين دوره جشنواره هنري «ديدار» به همت بعثه مقام معظم رهبري خبر داد و گفت: اين جشنواره در پنج بخش عكس، گرافيك (كه البته بخش گرافيك در سه بخش جزئيتر پوستر، تصويرسازي و اينفوگرافي برگزار ميشود)، كليپ و نماهنگ، آثار ادبي، آثار حجمي و نشانه (المانها) ي مذهبي برگزار ميشود.
وي افزود: اين جشنواره به طور رسمي كار خود را از شنبه اين هفته آغاز كرده و تا هفته آينده سايت جنشواره و فراخوان جشنواره كه نحوه ارسال آثار و ديگر جزئيات جنشواره را اطلاع رساني خواهد كرد، رونمايي خواهد شد.
دبير جنشواره فرهنگي هنري «ديدار» بيان كرد: اين جنشواره بر اساس نياز سنجي فرهنگي بعثه مقام معظم رهبري برگزار خواهد شد و بخشي از خروجي آن، شناسايي افرادي است كه ميتوانند در فضاي عربستان و عتبات عاليات كارهاي هنري شايسته انجام دهند و محصولاتي كه در اين جشنواره توليد ميشود در همه بخشها مورد استفاده قرار ميگيرد.
وي گفت: اين جنشواره اولين جنشوارهي هنري است كه از طرف بعثه برگزار ميشود و در صورت موفقيت، سالهاي آينده نيز ادامه خواهد داشت، اميدوار هستيم در سالهاي اينده بخشهايي همچون فيلمكوتاه، تلهفيلم، نقاشي كودك، داستان، داستان كودك، آثار خبرنگاران و خبرنامهها را به جنشواره اضافه كنيم.
حاجي ابراهيمي در خصوص مهلت ارسال آثار به دبيرخانه اين جشنواره، گفت: علاقهمندان تا ۲۵ تيرماه مهلت دارند آثار خود را طبق ضوابط و آيين نامههاي ارائه شده ارسال كنند و پس از دريافت آثار از اول تا ۱۵ مردادماه داوري آثار انجام ميشود و در نهايت ۱۵ شهريور ماه نيز به مناسبت هفته حج برگزيدگان اعلام و جوايز نفيسي اهدا ميشود.
لازم به ذكر است: اقاي امير عبدالحسيني به عنوان دبير علمي و اقاي سعيد غنضفري به عنوان دبير اجرايي جشنواره فرهنگي هنري «ديدار» معرفي شدند.
برچسب ها: جشنواره - ديدار - حاجي ابراهيمي
ره آورد حج از دیدگاه حضرت علی علیهالسلام
امیر بیان، مولیالموحدین حضرت علی علیهالسلام یکی از فلسفههای حج را این چنین میفرماید: «خدا حجِّ خانه محترم خود را بر شما واجب کرد؛ همان خانهای که آن را قبلهگاه انسان قرار داد تا چونان تشنگان به سوی آن روی آورند و همانند کبوتران به آن پناه برند. خدای سبحان کعبه را مظهر تواضع بندگان در برابر عظمت خویش و نشانه اعتراف آنان به بزرگی و قدرت خود قرار داد و در میان انسانها شنوندگان را برگزید که دعوت او را برای حج اجابت کنند و سخن او را تصدیق نمایند و پای بر جایگاه پیامبران الهی نهند…. خدای سبحان کعبه را برای اسلام نشانه گویا، و برای پناهندگان خانه امن و امان قرار داد. گزاردنِ حق آن را واجب فرمود و حج بیتاللّه را واجب شمرد و بر همه انسانها مقرر داشت که به زیارت آن بروند و فرمود: آنکه توان رفتن به خانه خدا را دارد، حج بر او واجب است و آنکه انکار کند، خداوند از تنهمه جهانیان بینیاز است».