علامه حلی و بوسه بر خاک پای امام زمان (علیه السلام
علامه حلی، از رجال برجسته و علمای بزرگوار شیعه، کسی است که درباره اش نوشته اند: “در حالی که کودک بود، به درجه اجتهاد رسید و مردم منتظر بودند که به تکلیف برسد تا از او تقلید نمایند.” |
یاران شتاب کنید
الرحیل ، الرحیل ! یاران شتاب کنید
یاران ، این قافله ، قافله ی عشق است و این راه که به سرزمین کربلا می رسد ، راه تاریخ است و هر بامداد این بانگ از آسمان می رسد که: الرحیل الرحیل.
از رحمت خدا دور است که این باب شیدایی را بر مشتاقان لقای خویش ببندد.این دعوت فَیَضانی است که علی الدوام ، زمینیان را به سوی آسمان می کشد و … بدان که سینه تو نیز آسمانی لا یتناهی است با قلبی که در آن ،چشمه خورشید می جوشد و گوش کن که چه خوش ترنمی دارد در تپیدن:حسین ، حسین ، حسین … . نمی تپد ، حسین حسین می کند .
یاران شتاب کنید که زمین نه جای ماندن است ، که گذرگاه است … گذر از نفس به سوی رضوان حق . هیچ شنیده ای که کسی در گذرگاه ، رحل اقامت بیفکند؟ … و مرگ نیز در اینجا همان همه با تو نزدیک است که در کربلا ، و کدام انیسی از مرگ شایسته تر؟ که اگر دهر بخواهد با کسی وفا کند و او را از مرگ معاف دارد ، حسین که از من و تو شایسته تر است.
الرحیل ، الرحیل ! یاران شتاب کنید
قطار عمر من و توست...
قطاری سریع السّیر در حرکت است، مملو از مردمان گونه گون.
قطاری بی وقفه که حتی مسافران خود را در حال حرکت پیاده می کند!
و مسافران تنها اندک زمانی میهمان اند و به سرعت باید قطار را ترک کنند.
به درون قطار می رویم؛ چه هنگامه ای است! بازار های مکاره، خرید و فروشِ عمر و مشتریان مشتاق و غافل از عاقبت!
چنان سرگرمِ زرق و برق قطارند که اصلاً به پایان راه نمیاندیشند!
تذکرات صاحب قطار را هم جدی نمی گیرند؛ انگار اصلاً نمی شنوند!
این قطار عمر من و توست.
مرعشی نجفی (ره) آیت اللهی که مکه نرفت
آیتالله مرعشی نجفی تا هنگام وفات موفق به زیارت خانه خدا نشد؛ تا واپسین روزهای عمر بارها از ایشان سؤال میشد چطور تا حالا مشرف نشدهاید؟ میفرمود: مستطیع نشدم، من نمیتوانم وجوهات را برای خود صرف کنم!
آیتالله سید شهابالدین مرعشی نجفی، (۱۳۱۵ - ۱۴۱۱ ه.ق) فرزند آیتالله سید شمسالدین محمود حسینی مرعشی بود، ایشان فقیه، ادیب و محدث عالیقدر جهان اسلام و تشیع در عصر حاضر بود و از محضر اساتید نجف در علوم مختلف کسب فیض کرد، آنگاه خود بر کرسی تدریس تکیه زد.
*عدم تشرف به بیتاللهالحرام
حاج سید محمود مرعشی، فرزند آیتالله مرعشی درباره پدر میگوید: آیتالله نجفی تا هنگام وفات موفق به زیارت خانه خدا نشدند، تا واپسین روزهای عمر بارها از ایشان سوال میشد چطور تا حالا مشرف نشدهاید؟ میفرمود: مستطیع نشدم!
یک وقتی شخصی گفت: آقا این همه پول در اختیار شما هست، شما چگونه مستطیع نشدید؟
فرمود: این پولها از آن من نیست، مال وجوهات، سهم امام و سهم سادات، مطالبه عبّاد و زکوات است و من نمیتوانم اینها را برای خود صرف کنم و به مکه مشرف شوم، در حالی که از خودم هیچ چیزی در دنیا ندارم، پس من مستطیع نیستم.
دیگری گفت: یک وقت ممکن است کسی شما را مهمان کند، فرمود: من باید بدانم آن پولی که میخواهم با آن مرا میهمان کند، از کجا تامین شده است؛ خدای ناکرده پولهای شبههناک نباشد، دلم میخواهد که پول از آن خودم باشد.
*مصرف بیتالمال
اگر کسی در حرم مطهر به ایشان وجوهاتی میداد، همان شب باید آن را به مصرف میرساند و نمیگذاشت به صبح برسد، شبی پولی در حرم با نیت وجوهات به ایشان داده شد، وقتی به منزل آمد، فرمود: به نانوا زنگ بزنید، (نان طلاب را میداد) و این پول را به ایشان بدهید تا مسئولیت از گردن من برداشته شود، ممکن است نصف شب خداوند عمر مرا بگیرد و بعد این پول…
*دارایی آیتالله مرعشی هنگام رحلت
عصر آخرین روزی که ایشان به حرم مطهر مشرف شد، با غسل و وضو بودند، وقتی بعد از نماز مغرب و عشاء به خانه مراجعت کرد، دارایی ایشان هشت تا صد تومانی بود و هیچ پولی در هیچ بانکی و نزد هیچ شخصی نداشت، مگر پولهایی که نزد بعضی از اشخاص در تهران و قم و بعضی از شهرستانهای ایران داشتند که به آنها قسم داده بودند حتی فرزندان من هم مطلع نباشند و ما پس از رحلت ایشان آگاه شدیم، آقا پولهایی به این افراد که عدهای تجار متدین بودند، حواله میدادند و لیستهایی از فقرا را به آنها میداد تا پولها را در منزل افراد ببرند و آنها فقط با نشانی منزل حتی اسم صاحب منزل را هم نمیدانستند و حق پرسیدن هم نداشتند، آنها هم نمیدانستند که این پولها از طرف چه کسی است.
*غذا و لباس
معمولاً در شبانهروز یک وعده غذا میل میکردند و آن هم در تابستان غالباً نان و ماست و دوغ و در زمستان آش استفاده میکرد.
درباره لباسش میگفت: از روزی که من خود را شناختم، یک ذره لباس خارجی مصرف نکردم، هر چه لباس میپوشید، ساخت داخل بود، روزی خیاط گفت؛ آقا دکمهای که ما میگذاریم از خارج میآید، فرمود: از همین قیتانهایی که ساخت ایران هست، دکمه درست کنید تا دکمه آن هم خارجی نباشد.
در طول زندگیش غذا و لباسی که مصرف میکرد، از وجوهات شرعیه نبود، بلکه از نذورات افراد علاقهمند به ایشان بود که میگفتند: آقا ما این پول را نذر شما میکنیم، هرگونه که میخواهیم هزینه کنید، لذا ایشان این نذورات را صرف مصارف شخصی خویش میکرد و از وجوهات و بیتالمال استفاده نمیکردند. ضمن اینکه خودش نسبت به مصرف وجوهات بسیار حساس بود، به ما هم زیاد نصحیت میکرد و میفرمود: «حکم آتش دارد میسوزاند مراقب باشید، خدای نکرده زندگیتان آلوده به این جهات نشود.»
بارها طلبههایی که میآمدند و وجوه میآوردند و رسید، دریافت میکردند، گاهی میخواستند وجوهی از ایشان بگیرند یا برگردانند، خیلی نصیحت میکرد و میفرمود: «من مقداری برای معاش شما میدهم، ولی در مصرف آن نهایت دقت کنید، شما روحانی هستید، باید بیش از هر کس دیگری مواظب بیتالمال باشید، خدای نکرده اگر روحانی خلاف این کند، ما از مردم دیگر چه توقعی داریم.
خرید ماشین
یادم هست که مادر ما میفرمود: آقا چرا شما یک ماشین پیکان که هر شخصی دارد، نمیخرید؟ در جواب گفت «از کجا؟ از خود پول ندارم، این پولها هم که وجوهات است، من بیایم از مال وجوهات ماشین شخصی بخرم. حالا من روزی یک بار درس میروم و روزی دو بار هم به نماز جماعت جمعش یک ساعت و نیم نمیشود، من یک اتومبیل از وجوهات بخرم و در بیست و چهار ساعت، یک ساعت و نیم از آن کار بکشم، بقیهاش اینجا بخوابد. فردا جواب ولی عصر(عج) را چه بدهم!؟ آیتالله مرعشی تا آخرین روز زندگیش از ماشین شخصی استفاده نکرد و برای رفتن به درس و نماز مانند دیگران کرایه میداد و سوار تاکسی میشد.
برای مساجد و حسینیهها به مشکل اجازه صرف وجوهات میداد، میفرمود: از هدایا و تبرات استفاده کنید، هزینه کتابخانه نیز در مرحله اول از غیر وجوهات تامین میشود و تنها مواقع ضروری از وجوهات استفاده میشود، ولی برای ساختن مدارس علمیه اجازه میداد و میفرمود: اینجا جایی است برای سربازان امام زمان (عج).
آیتالله العظمی مرعشی تا لحظه وفات در حفظ بیتالمال دقت میکرد، در وصیتنامهاش میخوانیم: من به زودی از این دنیا میروم، در حالی که برای ورثه خود جز نامی نیک باقی نگذاشتم و آنها را به خداوند بزرگ سپردهام.
دعاي پرسوز پيامبر در سحرگاه
ازحضرت صادق عليه السلام روايت شدهكه رسول خدا در شبيكه مخصوص به ام سلمه (يكي از همسران وي) بود در خانه او بودند. او در اثناي شب پيامبر را نديد؛ از اين رو ناراحت شد و در اطراف خانه به جستجوي وي پرداخت تا سرانجام پيامبر را ديد كه در گوشهاي از بيت ايستاده دستها را بلند كرده گريه ميكند و ميگويد:
اللهم لا تنزع منّي صالح ما اعطيتني ابداً اللهم و لاتكلني الي نفسي طرفة عين ابداً اللهم لا تشمت بي عدوّاً و لاحاسداً ابداً اللهم لا تردّني في سوء استنقذتني منه ابداً
بار خدايا! آنچه ازشايستگيها به من عطاكردي ازمن مگير. بارخدايا! مرا حتي به اندازه چشم بر هم زدني به خودم وامگذار. بارخدايا! دشمن يا حسدبرندهاي را به شماتت و سرزنش من وامدار. بارخدايا! مرا به سوء و بدي كه از آن نجاتم دادي و رهاندي بازمگردان.
ام سلمه به كناري رفت و شروع به گريه و زاري كرد به طوري كه پيامبر صلي الله عليه و آله به سراغ او رفت و فرمود: «چرا گريه ميكني؟» ميگويد: عرض كردم: «پدرم و مادرم فداي تو! چگونه نگريم در حالي كه تو با آن مكاني كه از سوي خدا داري كه تَرك اولاي گذشته و آينده تو را بخشيده، از خدا درخواست ميكني كه هرگز دشمن يا حسودي تو را شماتت نكند را به ناراحتي و نگرانياي كه از آن نجاتت داده، بر نگرداند و آن شايستگيها كه به تو عطا كرده از تو نگيرد و اينكه هرگز تو را حتي به اندازه يك چشم بر هم زدن به نفس خودت وا مگذارد.
فرمود:
اي امّ سلمه: و ما يومنني و انما وكل الله يونس بن متي الي نفسه طرفة عين فكان منه ما كان
چه چيز مرا ايمن گردانيده است حال آنكه خداوند به يك چشم بر هم زدن، يونس را رها كرده و به خود واگذاشت؛ پس، از او صادر شد آنچه كه صادر گرديد.
هر يك از اين چهار فقره دعاي پيامبر بزرگوار كه در دل شب انشا كرده و با خدا زمزمه مينمودهاند بسيار قابل توجه است و براي يك انسان عارف به خدا، بسيار ارزنده و سازنده ميباشد به ويژه جملة دوم: «اللهم و لا تكلني الي نفسي طرفة عين ابداً»، اين جمله را همواره به خاطر داشته باشيم و از آن روزي بترسيم كه خداوند ما را به حال خود رها كند كه به تحقيق راه انسان در آن روز جز به سوي دوزخ نخواهد بود.
برگرفته از كتاب « سيري گذرا در سيره رسول الله (ص)» اثر حضرت آيت الله كريمي جهرمي