شرح دعای روز هفتم ماه رمضان از زبان مرحوم آیتالله مجتهدی تهرانی
در دعای روز هفتم ماه مبارک رمضان میخوانیم: «اَللّهُمَّ اَعِنّی فیهِ عَلی صِیامِهِ وَقِیامِهِ وَجَنِّبْنی فیهِ مِنْ هَفَواتِهِ وَ اثامِهِ وَارْزُقْنی فیهِ ذِکْرَکَ بدَوامِهِ بِتَوْفیقِکَ یاهادِی الْمُضِلّینَ»
«خدایا یاریم کن در این ماه بر روزه و شب زنده داریاش و دورم بدار در آن از لغزشها و گناهانش و روزیام کن در آن ذکر خود را بهطور مدوام و یکسره به توفیق خود، ای راهنمای گمراهان.»
شرح فرازهای دعا
آیتالله مجتهدی تهرانی در شرح «اَللّهُمَّ اَعِنّی فیهِ عَلی صِیامِهِ وَقِیامِهِ» میگوید: خدایا کمک کن در این ماه روزه بگیریم و شب زندهداری کنیم. اگر خدا کمک کند، گرسنگی را نمیفهمیم. عبادت شب و سحر، دعاهای ابوحمزه ثمالی و افتتاح را انجام میدهیم. گاهی افرادی غصه میخورند که ماه رمضان چگونه روزه بگیریم؟ خوب دعا کنید و خدا کمکتان میکند.
وی در ادامه در شرح «وَجَنِّبْنی فیهِ مِنْ هَفَواتِهِ وَ اثامِهِ» میگوید: خدایا ماه رمضان ما را از لغزش و گناه حفظ کن. بدبختی است که آدم در ایام سال گناه کند و ماه رمضان هم به گناه ادامه دهد. در ماه رمضان باید تمام اعضاء و جوارحمان روزه باشد. اگر روزهای بگیریم که چشمان، زبانمان، گوشمان، نامحرم ببیند، دروغ بگوید و غیبت بشنود ، روزهمان «عام» میشود. اما به ما میگویند که روزه خاص بگیرید، یعنی اعضا و جوارحت هم روزه باشند.
وی تأکید میکند: درنیتهایتان بگویید: «خدایا؛ من روزه میگیرم، اما روزه خاص میگیرم» یعنی اعضاء و جوارحتان هم روزه باشد. حدیث داریم؛ زمانیکه روزه میگیرید باید گوش و چشم و پوست بدنتان هم روزه بگیرند. باید اعضا و جوارحمان هم روزه باشند تا این روزه در ما اثر بگذارد.
این استاد اخلاق ادامه میدهد: البته یک روزه دیگر هم داریم که روزه خاص الخاص است. در این روزه، قلبمان در ماه رمضان به غیر خدا متوجه نمیشود.
آیتالله مجتهدی تهرانی در ادامه در شرح «وَارْزُقْنی فیهِ ذِکْرَکَ بدَوامِهِ» اظهار میکند: خدایا روزی کن که در ماه رمضان یاد تو باشم. «ذکر»، هم یاد معنا میکند و هم معنای ذکر زبانی را میدهد. دائما باید به یاد خدا باشم.
وی میگوید: حدیث است که اگر حیوانات ذکر نگویند، اسیر دام صیاد میشوند. این صداهایی که از حیوانات
میشنویم، ذکرهایی است که توسط آنان بیان میشد. حتی درخت و بیابان و کوه و دشت هم ذکر میگویند.
آیتالله مجتهدی تهرانی در ادامه در شرح «بِتَوْفیقِکَ یاهادِی الْمُضِلّینَ» میگوید: اما به توفیق خودت ای راهنمای گمراهان. ای خدایی که گمراهان را راهنمایی میکنی، توفیق بده این دعاهای روز هفتم درباره ما مستجاب شود.
عناصراخلاقی تشکیل دهنده انتظار
انتظار، فضیلتی اخلاقی ـ عرفانی است که روح را تعالی میبخشد و تحوّلآفرین و تربیتکنندة انسان است. این فضیلت اخلاقی در زندگی فردی و جمعی بشر، آثار و برکات فراوانی خواهد داشت. مفهومشناسی و موشکافی این واژه، ما را در کسب و تداوم آن یاری خواهد نمود و فراوانی ثمرات در این فضیلت را برای ما آشکار خواهد ساخت. به عبارتی، انتظار فضیلتی است مرکّب از فضایل دیگر که تحصیل آن کاری بس دشوار و البتّه بسیار پرپاداش و پرنتیجه خواهد بود. به همین دلیل در روایات اهل بیت(ع) از این حالت با تعابیر ذیل یاد شده است. پیامبر گرامی اسلام(ص) میفرمایند: «برترین عبادت، انتظار فرج است»1 و «برترین کارهای امّت من، انتظار فرج و گشایش خداوند است». 2 و میفرمایند: «برترین تلاش امّت من، انتظار فرج است».3 امام علی(ع) نیز فرمودند: «در انتظار فرج و گشایش باشید و از رحمت خدا ناامید نشوید، زیرا محبوبترین کارها نزد خداوند عزّوجلّ، انتظار فرج است».4
در اینجا لازم است به تجزیة مفهومی این واژه و تبیین عناصر تشکیلدهنده و تسریع کنندة آن بپردازیم تا زمینة تحصیل و بازشناسی آن میسور و آسان گردد.
1. امید
اوّلین جزء و معنای سازندة انتظار، امید و رجا است، زیرا در صورت یأس مطلق و عدم امیدواری، حالت انتظار در انسان شکل نمیگیرد و تحقّق خارجی پیدا نمیکند. امام علی(ع) میفرمایند: «در انتظار فرج و گشایش باشید و از رحمت خدا ناامید نشوید».5
2. معرفت و اطمینان
دومین جزء از اجزای حالت انتظار، شناخت امر منتظَر و اطمینان به وقوع آن میباشد، زیرا در صورت عدم یقین و عدم اطمینان به امری، حالت انتظار در انسان منعقد نخواهد شد.
3. نزدیک دیدن
سومین جزء از اجزای تشکیلدهندة انتظار، نزدیک دیدن امر مورد توقّع و اعتقاد به قرب زمانی آن میباشد، زیرا دور دیدن و استبعاد زمانی نسبت به آن امر با حالت انتظار سازگاری نخواهد داشت. در دعای عهد بیان میكنیم: «إنّهم یرونه بعیداً و نراه قریباً؛6 آنها آن را دور میبینند و ما نزدیکش میبینیم».
4. محبوبیّت موضوع
پيوند قطره با دريا
شهدا و مهدويت در آيينه آمار
نويسنده: حجت الاسلام و المسلمين محمد حسن رحيميان
رابطه دفاع مقدس و شهدا با موضوع مهدويت را مي توان با روش هاي مختلفي بررسي کرد:
1. مراجعه به متن وصيت نامه شهدا
راه اول که مستندترين و دقيق ترين راه مي باشد، مراجعه به متن وصيت نامه شهدا است؛ چون که شهدا وصيت نامه هايشان را در روزهاي آخر و گاهي در ساعات آخر زندگي نوراني شان نوشته اند، در شرايطي که در بسياري از موارد مي توان گفت وصل به خدا بودند، يعني در بهترين لحظات زندگي خود، خالص ترين و حقيقي ترين اعتقادشان را به قلم آورده اند. يکي از نشانه هاي اين حرف اين است که وقتي وصيت نامه هاي شهدا را مي خوانيم، عموماً اين طور است که انسان احساس نمي کند که آنها را آدم بي سواد يا کم سوادي نوشته است. من يکي از شهدا را مي شناسم که در کلاس سوم راهنمايي بود و معمولاً نمره خوبي از انشايش نمي گرفت، اما وقتي وصيت نامه اش را مي خوانم، احساس مي کنم که انگار لقمان حکيم، قلم به دست گرفته و آن را نوشته است! چرا اين طور است؟ چون قطره با دريا پيوند خورده و خاصيت دريا را پيدا کرده است. اصلاً شهدا در عالم ديگري بودند، به همين دليل نيز امام (ره) خواندن وصيت نامه شهدا را به همه سفارش مي کردند. به هر حال چون وصيت نامه هاي شهدا در شرايطي نوشته شده اند که خالص ترين و بي آلايش ترين اعتقادشان و حقيقت دروني شان را بيان کرده اند، بنابراين آن چه از وصيت نامه ها استخراج مي شود، مي تواند بهترين و متقن ترين سند باشد.
ارتباط وصيت نامه هاي شهدا با مهدويت
الف) غير مستقيم
از وصيت نامه ها در ارتباط با مهدويت به دو شکل مي توانيم استفاده کنيم. يکي به صورت مستقيم و ديگري به صورت غير مستقيم. غير متسقيم آن به اين نحو است که در بسياري از وصيت نامه ها سخن از يپروي کردن از ولايت فقيه به ميان آمده است. ما از پژوهش جداگانه اي که در سال هاي اخير انجام شده است، به اين نتيجه رسيده ايم که شهدا در وصيت نامه هايشان به طور متوسط چهار مرتبه انگيزه رفتن به جبهه را پيروي از ولايت فقيه اعلام کرده اند. البته با تعابير مختلفي چون امام، رهبر، نايب امام زمان (عج) و ولايت فقيه از اين مقام سخن گفته اند. سؤالي که در اينجا مطرح مي شود اين است که درخواست پيروي از ولايت فقيه و امام در وصيت نامه هاي شهدا بر چه اساسي بوده است؟ جواب اين است که ولي فقيه، نايب امام زمان (عج) است. اين نمونه اي از شکل غير مستقيم بود.
ب) مستقيم
اما برخي از مواردي که در وصيت نامه به صورت مستقيم به موضوع مهدويت اشاره شده است به شرح ذيل مي باشد:
از ميان 46259 وصيت نامه شهيد که مورد بررسي قرار گرفته اين مفاهيم استخراج شده است.
و عناوين ديگري که وجود دارد.
در وصاياي شهدا به طور ميانگين در هر وصيت نامه، پنج مرتبه از مفاهيم مرتبط با امام زمان (عج) سخن گفته شده است. در هر وصيت نامه، 3/2 بار نام صريح حضرت ذکر شده است و رابطه بين اطاعت از ولي فقيه و پيروي از حضرت حجت (عج) 63 % مورد تأکيد قرار گرفته است.
شهدا، انقلاب اسلامي را به عنوان زمينه اي براي ظهور و قيام حضرت حجت (عج) مي دانسته اند و اين نکته در وصاياي آنها 32 % بيان شده است. البته عناوين ريز ديگري هم وجود دارد که از آنها مي گذريم.
بنابراين مي بينيم که در وصيت نامه ها - که متقن ترين اسناد دفاع مقدس هستند - بيشترين تأکيد به صورت مستقيم به مسأله مهدويت شده است و وصيت نامه شهدا سرشار از اين گونه مفاهيم مي باشد.
2. بررسي آمار شهدا
امام زمان در کلام رهبر
امام زمان در کلام رهبری
*مهدى موعود (عج) مظهر رحمت و قدرت و مظهر عدل الهى است.
* توسل و توجه و ارتباط قلبى با آن حضرت موجب عروج و رشد روحى و معنوى انسان مى شود.
* ایمان و اعتقاد به امام زمان مانع از تسلیم شدن است.
* نیمه شعبان، عید بسیار بزرگى است كه جهان چشم انتظار مولود مبارك و معظم آن و بشریت تشنه رهبرى و هدایت اوست.
* وجود مقدس امام زمان وعده الهى و مصداق لطف خدا بر انسانیت و بشریت است.
* او مستوره و نمونه اى از اولیا و اصفیا و انبیا و برجسته ترین بندگان خداست.
* ملت ما باید روح انتظار را در خود زنده كنند.
* روز ولادت مهدى موعود (عج) حقیقتاً روز عید همه انسانهاى پاك و آزاده عالم است.
* امروزه وجود مقدس حضرت حجت (عج) در میان انسانهاى روى زمین منبع بركت علم، منبع درخشندگى، زیبایى و همه خیرات است.
* ما به زمان ظهور امام زمان (عج) این محبوب حقیقى انسانها نزدیك شده ایم زیرا معرفت ها پیشرفت كرده است.
* ان شاءالله همه این توفیق را پیدا كنیم كه روزى در ركاب آن بزرگوار باشیم براى خدا تلاش و مجاهدت كنیم در مقابل چشم آن بزرگوار در راه خدا جانمان را از دست بدهیم و به فیض شهادت.
امام زمانت را می شناسی ؟
1ـ فضیلت شب نیمه شعبان بیشتر از آن است که ذکر شود
به آن «لیله البرات» و «لیله الصک» و «لیله المبارکه» و لیله الرحمه» نیز گفته اند.
این شب بعد از لیله القدر، بافضیلت ترین شب هاست.
امام صادق(ع) فرموده اند: «نیمه شعبان، شبی است که حق تعالی آن را برای ما اهل بیت قرار داد در برابر «لیله القدر» که آن را برای پیامبر(ص) قرار داده است»
شبی است که حق تعالی فضل خود را به بندگانش عطا می کند.
شبی است که خداوند به احسان خود، گناهان بندگانش را می آمرزد.
شبی است که حق تعالی به ذات مقدس خودش قسم خورده که در این شب هیچ سائلی را از درگاه خودش نراند، مگر این که آن سائل از خدا انجام معصیتی را خواسته باشد.
از ابتدای این شب تا آخرین لحظه آن، از جانب خدای متعال ندا می رسد که «آیا استغفارکننده ای هست که به خاطر گناهانش طلب آمرزش کند تا من او را بیامرزم؟!»
اعمال این شب مبارک فراوان است؛ از جمله آنها غسل است و احیاء و شب زنده داری به نماز و دعا و استغفار. اما بافضیلت ترین عمل این شب، زیارت امام حسین(ع) است. آمده است که اگر کسی خواست روح یکصدوبیست وچهار هزار پیغمبر با او مصافحه کند، در این شب امام حسین (ع) را زیارت کند و کم ترین حد این زیارت آن است که زیر آسمان یا روی بام بروی، سمت راست و چپ خود را نگاه کنی، آن گاه سر به آسمان بلند کنی و بگویی: «السلام علیک یا اباعبدالله یابن رسول الله السلام علیک و رحمه الله و برکاته»
سلطان عصر، امام زمان (عج) در سر این شب متولد شد.
2ـ شیخ صدوق از حکیمه دختر امام جواد(ع) روایت کرده که: امام حسن عسگری(ع) کسی را به سراغ من فرستاد که: «ای عمه! افطار پیش ما باش؛ امشب شب نیمه شعبان است و خداوند تبارک و تعالی حجت خود را در زمین ظاهر می کند.» خدمت ایشان رفتم و عرض کردم به خدا که در همسر شما نرجس اثر حملی پیدا نیست. حضرت فرمودند: «همان است که به تو گفتم».
نماز خواندم، افطار کردم و خوابیدم. برای نماز شب که بیدار شدم و نافله شب را خواندم، نرجس هنوز خواب بود. مشغول تعقیبات شدم. خوابم گرفت اما دوباره از خواب پریدم. نرجس هم چنان خواب بود؛ اما خیلی زود بیدار شد و آماده نماز شب شد. هنوز هیچ آثاری از حمل در او پیدا نبود. در دلم چیزی گذشت که ناگهان صدای حضرت عسگری(ع) بلند شد که: «ای عمه! تعجیل مکن! امر ولادت نزدیک است!»
شروع به خواندن سوره سجده و یس کردم که دیدم نرجس به حالت فزع درآمد. به او گفتم: آیا چیزی احساس می کنی؟ گفت: بله…. اما هردوی ما را خواب سبکی فرا گرفت. وقتی بیدار شدیم، آن مولود مسعود به دنیا آمده بود. جامه را از روی او برداشتم، دیدم در سجده است. او را در آغوش گرفتم. پاک و آراسته بود. صدای پدرش بلند شد که ای عمه پسرم را بیاور.
او را پیش پدرش بردم. حضرت دست های خود را زیر ران و کمر و قدم های نوزاد را بر سینه مبارک خود گذاشت و زبان مبارکش را در دهان او برد و دست بر چشم وگوش و مفاصلش کشید و فرمود: «پسرم! تکلم کن!» کودک به سخن آمد: «اشهد ان لا اله الالله وحده لا شریک له و اشهد ان محمد رسول الله» پس بر امیرالمؤمنین(ع) و سایر ائمه صلوات فرستاد تا به نام پدر بزرگوارش رسید و ساکت شد.
3ـ اهل بغداد بود. کارخانه نساجی داشت. راهی نجف شده بود تا خمس مالش را بپردازد. به نجف که رسید پیش چند نفر از علمای بزرگ رفت و بخشی از خمس اموالش را تحویل هر یک از آنها داد. می گوید هنوز مقدار دیگری خمس بر گردنم بود. قصد داشتم موقع برگشت به کاظمین بروم و آن را به شیخ محمدحسین کاظمینی بدهم. پنج شنبه بود که به کاظمین رسیدم. دوست داشتم هرچه زودتر دین ام را بپردازم. سریع به زیارت امامین کاظمین(ع) رفتم و از آنجا به محضر شیخ محمدحسین رسیدم. مقداری از خمس را تحویل دادم و اجازه گرفتم که باقیمانده را به سادات مستحقی که می شناختم بدهم. عازم بغداد شدم. آخر هفته بود و باید مزد کارگرهای کارخانه را می پرداختم. مقدار زیادی راه نرفته بودم که سید جلیلی را دیدم که از سمت بغداد می آمد. نزدیک شد، سلام کرد، دست هایش را باز کرد برای مصافحه و معانقه. فرمود: «اهلاً و سهلاً».
مرا در آغوش گرفت. همدیگر را بوسیدیم. عمامه سبز روشنی روی سرش بود و خال سیاه بزرگی در صورت داشت.
فرمود: «حاج علی! خیر است. کجا می روی؟» گفتم: زیارت کاظمین(ع) بودم و حالا برمی گردم به بغداد. فرمود: «امشب شب جمعه است، بمان و بغداد نرو» گفتم: یا سیدی! برایم ممکن نیست. فرمود: «اگر برگردی، شهادت می دهم که از موالیان جد من امیرالمؤمنین(ع) و از موالیان و دوستان خود ما هستی و می گویم که شیخ محمدحسین هم شهادت بدهد؛ چون خداوند امر فرموده که دو نفر را شاهد بگیرید.»
یادم آمد که می خواستم از شیخ محمدحسین خواهش کنم که نوشته ای به من بدهد که من از موالیان اهل بیت(ع) هستم و آن را در کفنم بگذارم. گفتم: تو از کجا می دانی که من از موالیان آنها هستم و چطور می خواهی شهادت بدهی؟
فرمود: «کسی که حق او را به او می رساند، چطور می شود که آن رساننده را نشناسد». گفتم: کدام حق؟ فرمود: «همان که به وکیل من دادی». گفتم: وکیل تو کیست؟ فرمود: «شیخ محمدحسین». گفتم: او وکیل توست؟ فرمود: «آری! وکیل من است». فکر کردم که این سید جلیل اسم مرا از کجا می داند؟ پس چرا من او را نمی شناسم؟ با خود گفتم: شاید او مرا می شناسد و من او را فراموش کرده ام. باز با خود گفتم: شاید این سید مقداری سهم سادات از من می خواهد. دوست دارم که از مال امام(ع) چیزی به او بدهم. گفتم: ای سید! مقداری سهم سادات پیش من است که از شیخ محمدحسین اجازه گرفته ام که به سادات بدهم. لبخندی زد. فرمود: «آری! رساند. بعضی از حق ما را به وکلای ما در نجف اشرف دادی». گفتم: آنچه را ادا کردم قبول شد؟ فرمود: آری.
از ذهنم گذشت که این سید چطور به علمای اعلام می گوید وکلای ما! این مسأله برایم بزرگ آمد. گفتم: علما در گرفتن حقوق سادات وکیلند؟ و غفلت وجود مرا گرفت. آن وقت سید فرمود: «برگرد و جدم را زیارت کن.» برگشتم. دست راست او در دست چپ من بود. راه افتادیم. سمت راستمان نهر آب سفیدی جاری بود و پر بود از درخت های لیمو و نارنج و انار و انگور و …. که هم زمان با هم میوه داشتند، هرچند فصل میوه دادنشان نبود. گفتم: این رود و این درخت ها از کجا آمده اند؟ فرمود: «از موالیان و دوستان ما هر کس که جد ما را زیارت کند این نهر و این درخت ها با او هستند.» گفتم: یک سؤال. فرمود: بپرس. گفتم: من از شیخ عبدالرزاق مرحوم شنیدم که می گفت: هرکس تمام عمرش را روزه بگیرد و شبها به عبادت بپردازد و چهل حج و عمره بجا بیاورد و بین صفا و مروه بمیرد؛ اما از دوستان امیرالمؤمنین نباشد این کارها هیچ نفعی برای او ندارد. فرمود: «آری! والله این ها برای او چیزی نیست.» بعد یکی از بستگانم را نام بردم و پرسیدم آیا او از موالیان امیرالمؤمنین(ع) است؟ فرمود: «آری او و هرکه متعلق به توست» گفتم: یک مسأله؟ فرمود: بپرس! گفتم: تعزیه خوانهای امام حسین مطلبی را می خوانند که می خواهم بدانم راست است یا نه؟ آنها می گویند سلیمان بن اعمش زیارت سیدالشهدا(ع) را بدعت می دانست. پس در خواب هودجی را در میان زمین و آسمان دید. پرسید: در آن هودج کیست؟ گفتند: فاطمه زهرا و خدیجه کبری(س). گفت: کجا می روند؟ گفتند: به زیارت امام حسین(ع) در امشب که شب جمعه است. و در خواب می دید رقعه هایی از هودج بیرون می ریزد که روی آنها نوشته شده: «امان از آتش روز قیامت برای زوار امام حسین(ع) در شب جمعه».
فرمود: «آری! همه این ها درست است». گفتم: پس راست است که هرکس شب جمعه امام حسین را زیارت کند برای او امان است؟ فرمود: «آری! ولله». و دیدم که اشک از چشمان مبارکش سرازیر شد. گفتم: مسألهً؟ فرمود: بپرس.
سؤال های دیگری از ایشان پرسیدم و همه را جواب داد تاا به صحن مقدس امام حسین(ع) نزدیک کفش داری رسیدیم؛ بی آنکه هیچ کوچه و بازاری ببینیم. از باب المراد وارد شدیم. در رواق مطهر مکث نفرمود و داخل شد. کنار در حرم ایستاد. فرمود: زیارت کن. گفتم: من صدای خوبی ندارم. فرمود: می خواهی من برایت بخوانم؟ گفتم: آری.
فرمود: «أأدخل یا الله؟ السلام علیک یا رسول الله. السلام علیک یا امیرالمؤمنین. و یک به یک به ائمه سلام داد تا به حضرت عسگری(ع) رسید. فرمود: «مام زمان خودت را می شناسی؟» گفتم: چرا نشناسم؟ فرمود: «پس به امام زمانت سلام کن.» گفتم: السلام علیک یا حجه الله! یا صاحب الزمان! یابن الحسن! لبخندی زد. فرمود: «علیک السلام و رحمه الله و برکاته»
داخل شدیم. خود را به ضریح چسباندیم و بوسیدیم. فرمود: زیارت کن. گفتم: من قاری نیستم.
فرمود: «کدام زیارت را می خواهی برایت بخوانم؟» گفتم: هرکدام که افضل است. فرمود: «زیارت امین الله افضل است» و مشغول به خواندن شد.
در این حال چراغ های حرم را روشن کردند اما متوجه شدم حرم با نور دیگری روشن است. نوری که مثل آفتاب بود و انگار که این چراغ ها در روز روشن باشند. آن قدر غافل بودم که باز هم متوجه این نشانه ها نبودم. زیارت که تمام شد به پایین پا آمدند. فرمودند: «جدم حسین(ع) را زیارت می کنی؟» گفتم: آری! شب جمعه است. پس زیارت وارث خوان. مؤذن ها اذان مغرب را تمام کردند. به من فرمود: «برو و نماز جماعت بخوان» رفتم و در صف اول جماعت ایستادم. او هم کنار امام جماعت ایستاد و نمازش را فرادی خواند. نماز تمام شد. دیگر او را ندیدم. از مسجد بیرون آمدم، پیدایش نکردم. می خواستم به خاطر زیارتی که برایم خواند چند قرانی به او بدهم و شب را هم مهمانش کنم. ناگهان با خودم گفتم: آن سید که بود؟ یکی یکی آیات و معجزات از ذهنم عبور می کرد و….